گناه فرار

32,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

معرفی کتاب گناه فرار اثر کریستف لئون

شبی پدری عجول بعد از زیر گرفتن زنی در جاده، به جای توقف کردن، می گریزد و کیلومترها دورتر از محل حادثه اتومبیلش را می سوزاند و همه چیز را فراموش می کند.
اما پسرش که شاهد این ماجراست… نه! او هرگز فراموش نمی کند. بعد از آن همه چیز میان او و پدر تغییر می کند.
بالا بردنش را ندیدم، اما برعکس خواباندنش را حس کردم. کشیده ای که همیشه به یاد خواهم داشت.
سکوتی را که داخل ماشین حکم فرماست مزه مزه می کنم. تا یک لحظه پیش عین زغال گر گرفته بودم؛ اما حالا آرام آرامم، مثل دریای روغن… آرامشم شکوه مندانه است.
راستش خودم هم تعجب می کنم. می دانم که بازی را برده ام. این سیلی برای من یک جور پیروزی به حساب می آید. حالا رئیس منم و…
شبی پدری عجول بعد از زیر‌گرفتن زنی در جاده، توقف نمی‌کند و می‌گریزد، کیلومترها دورتر از محل حادثه اتومبیلش را می‌سوزاند و همه‌چیز را فراموش می‌کند.
اما پسرش که شاهد این ماجراست … نه! او هرگز فراموش نمی‌کند. بعد از آن همه‌چیز میان او و پدر تغییر می‌کند.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

گناه فرار

نویسنده
 کریستف لئون
مترجم
منیژه اسلامبولچی
نوبت چاپ
تعداد صفحات 182
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008655121
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “گناه فرار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تام گیتس 5/ تام گیتس خیلی خیلی شگفت‌انگیز هست(در بعضی چیزها)

230,000 تومان
تاب تام گیتس داستان های جذاب برای کودکان و نوجوانان که در 15 جلد مختلف به نوشته لیز پیشون، توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است. کتاب تام گیتس از برتده ی جاییزه ی طنز رولد دال 2011 می باشد.توی این جلد خیلی خبرهاست. گزیده ای از کتاب تام گیتس 5:همسایه‌های تازه‌ای برای خانه‌ی گیتس آمده‌اند. دلیا کار پیدا کرده است و محل کارش را از همه پنهان می‌کند. تام در مجله‌های سه‌تاباحال یک فراخوان طراحی روی تی‌شرت پیدا کرده و چی از این بهتر؟ و اما مهم‌تر از همه این که تام می‌خواهد به سفر تفریحی مدرسه برود، البته اگر بتواند برگه‌اش را پیدا کند. دِلیا هم دلش می‌خواهد تام برود. ولی اگر تام برگه‌اش را پیدا نکند کلی کار باحال را از دست می‌دهد. مثلاً: قایق ساختن، کوهنوردی، شنا، خانه‌سازی، نصفه‌شب‌ها جشن گرفتن، نگاه کردن به کارهای بعضی موجودات خیلی عجیب‌غریب.
توی این جلد خیلی خبرهاست. همسایه‌های تازه‌ای برای خانه‌ی گیتس آمده‌اند. دلیا کار پیدا کرده است و محل کارش را از همه پنهان می‌کند. تام در مجله‌های سه‌تاباحال یک فراخوان طراحی روی تی‌شرت پیدا کرده و چی از این بهتر؟
و اما مهم‌تر از همه این که تام می‌خواهد به سفر تفریحی مدرسه برود، البته اگر بتواند برگه‌اش را پیدا کند. دِلیا هم دلش می‌خواهد تام برود. ولی اگر تام برگه‌اش را پیدا نکند کلی کار باحال را از دست می‌دهد. مثلاً: قایق ساختن، کوهنوردی، شنا، خانه‌سازی، نصفه‌شب‌ها جشن گرفتن، نگاه کردن به کارهای بعضی موجودات خیلی عجیب‌غریب.
سفارش:0
باقی مانده:3

بی دوز و کلک

26,000 تومان

معرفی کتاب بی‌دوز و کلک

آندرس باربا از بهترین نویسندگان ادبیات اسپانیا در کتاب بی‌دوز و کلک، سرگذشت خانواده‌ای را روایت می‌کند که در شهر مادرید زندگی می‌کنند و برای مادر خود به دنبال پرستاری حاذق می‌گردند، تا اینکه با ورود دختری جوان، در روابط خانوادگی‌شان تغییرات شگرفی ایجاد می‌شود.

درباره‌ی کتاب بی‌دوز و کلک:

آندرس باربا یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ادبی اسپانیاست که با نگارش کتاب بی‌دوز و کلک سعی دارد تا مفاهیم زندگی نظیر مرگ، عشق، شیفتگی برای دیگری، رویا، آرزو و ترس را به تصویر بکشد. نویسنده در رمان بی‌دوز و کلک سرگذشت انسان‌هایی را روایت می‌کند که همواره در طول عمر خود صادق و روراست بوده‌اند اما هم‌اکنون با اعضای خانواده دچار چالش‌های گوناگونی شده‌اند، تا اینکه با ورود دختری پرستار به نام آنیتا، همه‌چیز رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد و حضورش درس عبرتی برای شخصیت‌های مختلف داستان می‌شود. این اثر یکی از چهار داستان مجموعه باران بر فراز مادرید (Rain Over Madrid) محسوب می‌شود که فضای زنانه را به خوبی توصیف کرده و با نگاهی تیزبین و شاعرانه زوایای گوناگون روحی انسانی را به تصویر می‌کشد

سه قصه

7,500 تومان
ناگاه دو کبوتر سفید در آسمان مهتابی شب بال‌کوبان و چرخ‌زنان بر بالای جمعیت شدند و بر شانه‌ی کودکی بنشستند. جمعیت آشفته از این پرواز پراکنده شدند. کودک لبخندی زد و دست بر پَرِ سفید کبوتران کشید. سوار بلند به صدا درآمد «ببینید، آرزوی او برآورده شد، آرزوی داشتن دو کبوتر سفید.» زنی آه‌کشان گفت «راست می‌گوید. بچه‌ام آرزوی دو کبوتر سفید داشت.» جمعیت در ازدحام شد، به دور کودک گرد آمدند.

تعلیق

490,000 تومان
معرفی کتاب تعلیق رمانی جذاب که با ریتم کوبنده و هیجان‌انگیزش مخاطب را میخکوب خود می‌سازد. ژان پل سارتر در کتاب تعلیق، سردرگمی و نگرانی غیرقابل وصف مردم عادی در کشورهای اروپایی (خصوصاً کشور فرانسه) را در فاصله‌ی هشت روز مانده به امضای توافقنامه‌ی سرنوشت‌ساز 1938 مونیخ، به تصویر می‌کشد. گفتنی‌ست اثر حاضر جوایز متعددی را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده است. درباره‌ی کتاب تعلیق در تاریخ 17 سپتامبر 1938، دقیقاً یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، ارتش نازی به دستور آدولف هیتلر، وارد خاک چکسلواکی شد و حملاتی با شدت پایین علیه این کشور ترتیب داد. تحرکات خصمانه‌ی آلمان در مرزهای کشور چکسلواکی، نگرانی‌های دولت‌مردان اروپایی و مردم عادی درباره‌ی خطر آغاز جنگ جهانی دوم توسط نازی‌ها را به شدت افزایش داد. در واکنش فوری به این اقدامات، بریتانیا و فرانسه سه روز بعد، به صورت رسمی از حکومت چکسلواکی درخواست کردند که منطقه‌ی آلمانی‌نشینِ سودتنلند را به آلمان واگذار کنند تا از بروز جنگ جلوگیری شود. سرانجام پس از گذشت حدوداً دو هفته‌ی تنش‌زا و پراسترس، در تاریخ 30 سپتامبر 1938، در شهر مونیخ، کشورهای بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان، توافقنامه‌ای امضا کردند که بر اساس آن، منطقه‌ی سودتنلند به کشور آلمان واگذار شد. دولت چکسلواکی نیز از سر ناچاری، مجبور به پذیرش شروط غیرمنصفانه‌ی قرارداد مونیخ شد. امروزه که سال‌ها از امضای توافقنامه‌ی مونیخ گذشته است، تاریخ‌دانان برای اثبات این حقیقت که سازش و مماشات با حکومت‌های توتالیتر، سرانجام خوبی نخواهد داشت، این توافقنامه را به عنوان نمونه‌‌‌ای روشن مثال می‌زنند.
سفارش:0
باقی مانده:1

زيرآفتاب خوش خيال

4,000 تومان

معرفی کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر

جیران گاهان در کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر به روایت ازدواج دختری یهودی به نام مونا با مردی مسلمان می‌پردازد و مسائل و مشکلات زندگی این دو زوج را قبل و بعد از ازدواج به تصویر می‌کشد. این اثر که اولین رمان جیران گاهان، نویسنده جوان ایرانی است، در سال 1389 موفق به کسب جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری شده است. مونا دختری یهودی است که علیرغم عرف و دینی که دارد به پسری مسلمان که استاد موسیقی است، علاقه‌مند می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود تا خانواده‌اش او را طرد کنند. اما مونا از عشقش دست برنمی‌دارد و به خاطر شهریار به ظاهر مسلمان شده و با او ازدواج می‌کند. پس از مدتی که از زندگی زناشویی مونا و شهریار می‌گذرد، دچار مشکل شده و رابطه‌شان به جدایی ختم می‌شود. مونا مجبور می‌شود به تنهایی زندگی ‌کند و یک روز با تماس خواهرش و اطلاع از بیماری مادرشان باعث می‌شود تا مونا شروع به مرور وقایع گذشته کند. جیران گاهان هنگام نگارش، نگاهی بی‌طرفانه به داستان داشته و از افراط و تفریط دوری می‌کند. همین موضوع سبب می‌شود تا روایت داستان باورپذیرتر جلوه کند. او در روایتش از شیوه جریان سیال ذهن استفاده کرده اما آن را به گونه‌ای بکار برده است که شما را گیج نمی‌کند. زیباترین و در عین حال قابل تقدیرترین جنبه کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر آن است که از رائه‌ی چهره‌ی سیاه یا سفید به شخصیت‌های داستان پرهیز شده است. چهره‌ی خانواده‌ی مونا که کلیمی هستند به صورتی انسانی به تصویر کشیده شده است و هیچ‌ کدام از آنان یکسره خوب یا یکسره بد نیستند. تمام شخصیت‌های داستان از جمله مونا و شهریار جنبه‌های مثبت و منفی دارند. حتی در روند داستان اشاره‌ای به پیش‌داوری‌های پدر و مادر شهریار در رابطه با کلیمیان می‌شود. از ظرایف قابل احترام این کتاب نیز می‌توان به عدم تجانس فرهنگی در بین خانواده‌های این زوج اشاره کرد. عدم پذیرش کامل مونا از سوی خانواده‌ی شهریار گرمای رابطه‌ی عاطفی این دو نفر را سرد کرده و به گونه‌ای روایت می‌شود که گویی جدایی آن‌ها به دلیل این عدم تجانس فرهنگی و پیش‌داوری‌های ذهنی از پیش رقم خورده است. با اینکه شهریار در روند داستان، تلاشش را برای شناخت بهتر فرهنگ خانواده مونا می‌کند اما رفته رفته این تمایل به شناخت کم شده و جایش را به رفتاری آمرانه و مردسالارانه می‌دهد. در بخشی از کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر می‌خوانیم: شیشه ‌شور را از روی هره‌ی پنجره برمی‌دارد. دمپایی‌ها را به نوبت می‌کند و روی هره می‌رود. وزنش را روی پنجره می‌اندازد. شیشه شور را فشار می‌دهد. قطره‌های ریز آب روی شیشه پخش می‌شوند. بوی تمیزی دماغش را پر می‌کند. روزنامه را روی سطح بی‌رنگ، محکم بالا و پایین می‌کشد. پشت قطره‌های آب و کف، کوچه خالی است. نه زنی، نه مردی، نه گربه‌ای، نه بچه‌ای. کوچه خوابیده. یکی دو ساعت دیگر خیابان پر می‌شود از مامان‌ها که سرشان را از در ورودی آپارتمان‌ها بیرون می‌آورند و سر بچه‌ها داد می‌کشند. پسربچه‌ها که گل‌کوچیک بازی می‌کنند و دختر بچه‌ها که دم در خانه‌ی همدیگر می‌پلکند. فقط یک دختر مو‌مشکی با پسرها فوتبال بازی می‌کند. آن‌قدر ریزه است که خودش را چابک از لا به ‌لای پسرها رد می‌کند و شوت می‌زند توی دروازه‌ی زپرتی که می‌گذارند وسط کوچه. موسی و ادنا عاشق فوتبال بودند. مامان نمی‌گذاشت بروند توی کوچه. می‌گفت: «لازم نکرده با این گوییم‌ها بازی کنین واسه‌ی من.» موسی توی خانه رژه می‌رفت و می‌گفت: «حرفم باهاشون نباید زد. چه برسه به فوتبال بازی کردن.» این کلمه را تازه یاد گرفته بود. تا چند ماه همه‌چیز و همه‌کس مزخرف بودند. مسئله‌های ریاضی، پسرهای گوییم همسایه، ماهی‌هایی که هر از گاهی توی حوض جان می‌دادند، روی آب بی‌حرکت بالا آمدند و چپه می‌شدند، و شلوار پاره‌اش که هرچه مامان می‌دوخت هفته بعد دوباره خشتکش جر می‌خورد. ادنا ولی دور از چشم مامان توی کوچه می‌پرید. مخصوصاً وقت‌هایی که مامان تو زیرزمین بود. او لب حوض می‌نشست و با انگشت‌های پایش بازی می‌کرد. شصت پای چپ با راست احوال‌پرسی می‌کرد و بهش شبات شالم می‌گفت.

قلب نارنجي فرشته

52,000 تومان

در بخشی از کتاب قلب نارنجی فرشته می‌خوانیم

بگم غلط کردم خوبه؟ بیفتم به دست و پات راضی میشی؟ جان جاوید برو اون سوزن و دواتت رو بیار نوکرتم. حالا شنبه ای داغ بودم یه حرفی زدم.

تو هم بد زدی توپرم. به زبون خوش می‌گفتی کمی شه، نه این که های وهوی راه بندازی تو این اوضاع قاراشمیش. نگاه کن، هنوز جای پنج تا انگشتت رو صورتمه.

خدا هیچ بنده ای رو ناامید نکنه. تو این یه هفته، هر غلطی که فکرش رو بکنی کردم. یکی گفت بسوزونش و خلاص. دوشنبه بود انگار. رفتم سنگکی سر چهارراه سوسکی، پشت همون جا که بساط می‌کردم. تازه تنور ظهرش رو روشن کرده بود و داشت خمیر می‌زد.

سر حرف رو با شاطر وا کردم که آره، من چنین خبطی کردم و حالا این دختره بونه کرده قبل بعله باید پاکش کنی وگرنه عیسی به دین خود، موسی به دین خود. نونواهه هم بعض خودت نباشه، آدم اهل دليه، فقط تخم نداره. فکر می کنه همه دزدن. اون روز نشست به حرف زدن.

هی چایی ریخت و از عشق و عاشقی هاش گفت. می گفت این رو ول کرده یکی بهتر پیدا شده، اون یکی رو ول کرده یکی از اون بهتر.

می‌گفت همه‌ی زندگیش عاشق بوده، ولی عاشق آدم‌های جورواجور. به من هم گفت ولش کن بابا، چیزی که زیاده زن.

زرشک! انگار حرف دیروز و امروزه. آدم به یه مرغ عشق مفنگی دل می‌بنده، اکرم که دیگه اکرمه. مرغ عشقه هم مُرد ها. این آخری‌ها خیلی خماری کشید.

چه قدر باید تریاک می‌مالیدم سرانگشت هام تا به فال از توی جعبه بکشه بیرون، بدم دست مشتری. یه طورهایی هم خل وضع شده بود. دیده بود خاطر اکرم رو می‌خوام، حسودی می‌کرد. غصه‌ی اون هم داشتم شنبه‌ای که اون حرف رو بهت زدم.

شبش رفته بودم خونه، دیدم کف قفس افتاده، پاهاش هوا. هرچی نچ نچ و سوت سوت کردم براش، انگارنه انگار. تا اون شب من واسه هیچ احدالناسی گریه نکرده بودم، حتا ننه و آقام.

ولی مرغ عشقه مونسم بود. به حرف‌هایی به ش زده بودم که به سنگ می‌گفتی، آب می‌شد. نشستم و یه دل سیر زار زدم.

سفارش:0
باقی مانده:1