



یک دسته گل بنفشه
12,000 تومان
کتاب مشتمل بر ٢١ داستان کوتاه است. داستان یک دسته گل بنفشه روایت عشقی ناتمام است.عشق معلم به شاگرد. دانا معلم پیانو بود. آن روز صبح قبل از آنکه برای تدریس از خانه خارج شود یادداشت آندرآ را دریافت کرده بود. فقط چند قطره اشک ریخته بود. چون مثل همیشه باید سر وقت سر درس خود حاضر میشد ولو میبایستی آرام باشد. معلم هرگز حق ندارد عصبی باشد. «یک دسته گل بنفشه» در ٢٠٨ صفحه با ترجمه بهمن فرزانه توسط انتشارات ققنوس راهی بازار نشر شد.
در انبار موجود نمی باشد
یک دسته گل بنفشه
نویسنده |
آلبا د سس پدس
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | ٥ |
تعداد صفحات | ٢٠٨ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٣٩٦ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
——
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | ۳۰۰ گرم |
شابک |
9789643115364
|
وزن | 0.300 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
قصههای پریوار
جنگ کره
پنج سال بعد از پایان جنگ خونبار جهانی دوم، مردم آمریکا سربازانشان را برای جنگی دیگر راهی سرزمینی می کنند که شرایط ناگوار مردمی بیگانهستیز دارد. با هجوم کره شمالی کمونیست به کره جنوبی دمکراتیک، آغاز ناگهانی جنگ در ٢٥ زوئن ١٩٥٠ امری کاملا محتوم بود. جنگ کره، جنگی فراموش شده بود. چون درگیری های قبل و بعد از وقوع این جنگ یعنی جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام این واقعه را تحتالشعاع قرار دادهاند. اما دلیل دیگری هم داشت چرا که اکثر آمریکاییها به محض پایان یافتن این جنگ میخواستند آن را فراموش کنند. چرا که این نخستین جنگی بود که آمریکا در آن شکست خورد. جنگ کره مهمترین جنگ میان غرب و کمونیسم بود . در این جنگ برای مردم کره ویرانی و تخریبی مصیبت بار به ارمغان آورد. میلیونها کشته و چندین چند میلیون خانواده ازهمگسیخته میدانست این حادثه شوم بود. با این همه این جنگ همچنان ناشناخته باقی مانده است . با رمز و رازهای افشا نشده و طفرهرویهای پیوسته آتش افروزان اصلی این نبرد.
آینه باز
چین خوردگی
چاه ارمنی
چاه ارمنی مجموعهداستانی است شامل هشت داستان کوتاه، با محوریت مضامین اجتماعی، داستانهایی عمیق و تأثیرگذار و احساساتبرانگیز. افسانه آقائی راوی زندگیها و شخصیتها و سوژههایی شده که در عین آشنابودن کمتر به آنها توجه و پرداخته شده. نویسنده راوی بخشهایی از زندگی افراد دردکشیده و رنجدیدهای شده که درد و رنج با زندگی آنها عجین شده.
در یکی از داستانها میخوانیم:
«ثریا که افتاد تو کانال، گرمپ صدای پرتشدنش بلند شد. نمیدانم از آن لحظه چی یادش مانده. اگر بتوانم توی صورتش نگاه کنم، خیلی چیزها هست که دوست دارم ازش بپرسم. قبل اینکه بیفتد اسمم را صدا کرده بود. من که نشنیده بودم...»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.