یک روز مانده به عید پاک
96,000 تومان
کتاب یک روز مانده به عید پاک نوشته زویا پیرزاد توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان، ادبیات داستانی، داستان کوتاه ایرانی به چاپ رسیده است.
یک روز مانده به عید پاک سه گانه ای است از سه مرحله ی کودکی، میانسالی و کهولت مردی ارمنی. این کتاب طبق قرارداد کپی رایت میان زویا پیرزاد و نشرمرکز با ناشران خارجی به زبان های انگلیسی، فرانسوی، گرجی، و ارمنی ترجمه و در انگلستان، گرجستان و ارمنستان منتشر شده است.
مباحث کتاب یک روز مانده به عید پاک
هسته های آلبالو
گوش ماهی ها
بنفشه های سفید
فقط 1 عدد در انبار موجود است
یک روز مانده به عید پاک
نویسنده | زویا پیرزاد |
مترجم | |
نوبت چاپ | دوم |
تعداد صفحات | 112 |
قطع و نوع جلد | پالتویی شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789643053130 |
وزن | 0.087 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
یونان باستان
هنگامی که به بررسی چشمانداز رنگارنگ و هیجانانگیز تمدن یونان باستان میپردازیم به آسانی میتوانیم در شور و هیجان رخدادها غرق شویم. قصههای پهلوانان جنگ تروا که با شمشیرها و نیزههای مفرغی در برابر دیوارهای سنگی و سر به فلک کشیدۀ تروا میجنگیدند و هنوز هم تخیل مردم را به خود مشغول میکند و... اما چنین رخدادها و دستاوردهایی تنها بخشی از تاریخ یونان را تشکیل میدهند. یونانیان برای فرهنگهای بعدی چیزی بیش از قصۀ دور و دراز رخدادها و بازماندههای رو به زوال هنر و معماری شکوهمند برجا گذاشتند. آرا و عقاید یونانی در گذر قرنها باقی ماندهاند. این عقاید بخشی از مفاهیم بنیادی علم، حکومت و فلسفه مدرن را تشکیل دادهاند.
مبانی برنامه ریزی صنعت گردشگری
فهرست:
پیشگفتار مقدمه فصل اول: کلیات فصل دوم: اصول صنعت گردشگری فصل سوم: توسعه صنعت گردشگری فصل چهارم: مدیریت صنعت گردشگری فصل پنجم: بازاریابی صنعت گردشگری منابع و مأخذ واژهنامه در پایان هر فصل مبحثی با نام «چند پرسش و تأمل» آمده استقواعد فقه ، بخش مدنی 2
رویاها
آفرينش و تاريخ (دوره دو جلدي)
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.