
آلیور تویست
650,000 تومان
کتاب آلیور تویست نوشته چارلز دیکنز با ترجمه احد علیقلیان توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان, رمان های خارجی, داستان با موضوع رمان, رمان های خارجی, داستان به چاپ رسیده است.
آلیور تویست همه ی عناصر رمانی مدرن را دارد جز یکی: خودآگاهی. جهان برای آلیور یکسره نامفهوم و ناشناختنی است.
آشفتگی و هیاهو و آشوب دنیای بیرون آینه ی سردرگمی درونی اوست.
نشانه های نبوغ دیکنز در آفرینش فضای داستانی و درون مایه و خلق شخصیت های پویا و ماندنی و نوآوری های سبکی آشکار است. نبوغ و خلاقیت دیکنز بیش از هر چیز در خلق شخصیت های زنده و ماندگار نمایان می شود.
همه ی خواننده ها از سرزندگی و طبیعی بودن شخصیت ها در شگفت می مانند.
هیچ نویسنده ای در هنر به تصویر کشیدن انسانها در همان نگاه اول به پای دیکنز نمی رسد. این رمان با زبانی طنزآمیز و گزنده روایت می شود که خاص دیکنز است و در زبان انگلیسی نظیر ندارد. از آلیور تویست نمایشهای متعدد و چند فیلم و مجموعه ی تلویزیونی ساخته شده است اما لذت تماشای هیچ یک از این ها با لذت خواندن آن برابری نمی کند.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
آلیور تویست
نویسنده | چارلز دیکنز |
مترجم | احد علیقلیان |
نوبت چاپ | چهارم |
تعداد صفحات | 560 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789642135011 |
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
گور به گور
بخشی از کتاب گور به گور
«دارل رفته جکسن. گذاشتنش تو قطار، میخندید، تو اون واگنِ دراز هی میخندید، رد که میشد کلههاشون رو برمیگردوندند، عین کلّه جُغد. گفتم «به چی میخندی؟» «آره آره آره آره.» دو نفر گذاشتنش تو قطار. کت ناجوری تنشون بود، جیب پشتی طرف راستشون بالا اومده بود. پشت گردنشون رو خط انداخته بودند، انگار همین تازگی دو نفر سلمونی با هم با گچ خط کشیده بودند مثل مال کش. گفتم «به این هفتتیرها میخندی؟» گفتم «چرا میخندی؟ برای این که از صدای خنده بدت میآد؟» دو تا صندلی به هم چسبوندند که دارل بشینه کنار پنجره بخنده. یکیشون پهلوش نشست، یکیشون رو صندلی رو به روش نشست، که عقب عقب میرفت. یکیشون باید عقب عقب میرفت، چون که پول دولت پشت هر دونهش یک صورت داره، هر صورتیش هم یک پشت داره، اینها هم سوار پول دولت شدهاند، که گناه داره. سکه پنج سنتی یک روش زنه یک روش گاومیش؛ دو تا صورت داره ولی پشت نداره. من نمیدونم این چیه. دارل یک دوربین کوچک داشت که زمان جنگ تو فرانسه خریده بود. توش یک زن بود و یک خوک که دو تا پشت داشتند ولی صورت نداشتند. من میدونم این چیه. «برای همین داری میخندی، دارل؟» «آره آره آره آره آره آره.»»روان شناسی عمومی
باشگاه پنج صبحی ها
کتاب دگرگونی بزرگ
آنگاه که از فهم جهان درمیمانیم (مجموعه داستان)
کتاب هفت گنبد
معرفی کتاب هفت گنبد اثر محمد طلوعی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.