آموزش فنون کشتی

7,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 9786000205331 دسته: , برچسب: , , ,
توضیحات

آموزش فنون کشتی

نویسنده
دکتر بهمن میرزایی، دکتر سید حسین مرعشیان
مترجم
—————–
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 128
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1396
سال چاپ اول  ————
موضوع
علوم ورزشی
نوع کاغذ  —————
وزن 175 گرم
شابک
9786000205331
توضیحات تکمیلی
وزن 0.175 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “آموزش فنون کشتی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

درآمدی بر جامعه‌ شناسی سیاسی

80,000 تومان
درآمدی بر جامعه‌ شناسی سیاسی نویسنده دکتر احمد نقیب زاده مترجم ———— نوبت چاپ 16 تعداد صفحات 264 نوع جلد

فسقلی ها جلد 14

7,000 تومان
مجموعه فسقلی ها دربرگیرنده ی سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها پسر یا دخترکوچولویی است که یک ویژگی یا عادت منفی دارد این داستان ها به گونه ای هستند که خواننده ی خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را حس می کند و متوجه زشتی کارش می شود.

شخصیت باستان … ژولیوس سزار

4,800 تومان
هر چه بیشتر درباره جوامع کهن و قهرمانانش بدانیم از دستاوردهایشان بیشتر شگفت‌زده می‌شویم . مردان و زنانی که تاریخ را ساخته‌اند و تغییر داده‌اند . یکی از این شخصیت‌های منحصر به فرد ، ژولیوس سزار است . او در سیزدهم ژوئیه یکصد سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد . در آن هنگام روم بزرگ‌ترین و قوی‌ترین امپراتوری روی زمین بود . رومی‌ها تقریباً کنترل سرزمین‌های حاشیه دریای مدیترانه را در اختیار داشتند و ارتش روم ، هم قدرتمند بود و هم رعب‌انگیز . خانواده سزار مشهور و مورد احترام بیشتر رومیان بود . چند تن از خویشاوندان ژولیوس سزار در حکومت به مقامات بالایی برگزیده شده بودند . مثلاً یکی از عموهایش – سکتوس ژولیوس سزار – کنسول بود . روم حکومتی جمهوری یا انتخابی داشت و کنسول‌ها مقام‌های اسمی منتخب بودند . رأی دهندگان سالانه دو کنسول انتخاب می‌کردند . این دو مقام عالیرتبه با توصیه و نظارت سنا دولت را اداره می‌کردند .کتاب « ژولیوس سزار » شرح زندگی و تاریخ فتوحات امپراتوری است که در ١٥ مارس ٤٤ قبل از میلاد به دست تعدادی از سناتورهای مخالف کشته شد و میراثی به جا گذاشت که قابل تغییر نبود .

تمثیل

55,000 تومان
مجموعه مكتب‌ها، سبك‌ها و اصطلاح‌هاي ادبي و هنري كه اين كتاب يكي از آن‌هاست دربرگيرنده حدود سي كتاب مستقل از هم است كه از ميان كتاب‌هاي مجموعه the critical idiom برگزيده شده‌اند. اين كتاب‌ها به مقوله‌هاي گوناگوني مي‌پردازند: برخي به نهضت‌ها و جنبش‌ها و مكتب‌هاي ادبي، برخي به انواع ادبي و برخي به ويژگي‌هاي سبكي و مانند اين‌ها. خاستگاه تمثيل بيشتر فلسفه و كلام است تا ادبيات. تمثيل‌ها اغلب مذهبي‌‌اند. اما تمثيل از آغار نسبت نزديكي با روايت داشته است. همه اديان ابراهيمي و بسياري از اديان شرقي كامل‌ترين بيان خود را در قصه يافته‌اند يا به عبارت ديگر در روايت. قصه‌ها انتقال مي‌يابند، نخست شفاهي يا در قالب آييني، و سرانجام بعضا به صورت مكتوب. قصه نمي‌توانسته بدون تفسير شكل بگيرد و منطقي است كه فرض كنيم، از اعصار پيش از تاريخ، قصه و تفسير با هم بوده‌‌اند. قصه از يك واقعيت تاريخي سرچشمه مي‌‌گيرد.

توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان (چرا احساس می‌کنیم نسل سوخته‌ایم؟)

88,000 تومان

معرفی کتاب توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان (چرا احساس می‌کنیم نسل سوخته‌ایم؟)

بر اساس مطالعات فراوان و در پی توصیه‌ی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۱، امروزه به میزان «احساس خوشبختی» در کشورها به‌عنوان یکی از شاخص‌های توسعه اهمیت ویژه داده می‌شود. این کتاب برای بررسی این مسئله نوشته شده است که چرا ایرانیان از سال ۱۳۵۳ تاکنون وضع مطلوبی در میزان «احساس خوشبختی» ندارند. به گمان نویسنده، اگر مفهوم خوشبختی و آرمان‌شهر و رابطه‌ی آرمان و واقعیت، مورد تدقیق قرار گیرد و در یک مطالعه‌ی تاریخی‌ـ‌فرهنگی، تلقی ایرانیان از آن مفاهیم بررسی شود و آفات مهم جامعه‌ی کنونی شامل عوام‌گرایی، بحران فرهنگی و محدودیت بیان و نقش این آفات در میزان «احساس خوشبختی» تحلیل شود، نور آگاهی بر وضعیت پرابهام و بغرنج کنونی و نابسامانی‌های موجود پرتو می‌افکند و زوایای پنهان و مورد غفلت آشکار می‌گردد. توسعه و خوشبختی در میان ایرانیان (چرا احساس می‌کنیم نسل سوخته‌ایم؟) - انتشارات نی

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت