

آگراندیسمان و چند داستان دیگر
66,000 تومان
خولیو كرتاثار در تاریخ ادبیات داستانی معاصر، غولی توصیف شده در کنار گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و ماریو بارگاس یوسا. نویسندهای که جهانی تماما شخصی را طراحی و در داستانهای کوتاه و رمانهایش جاودان کرده است.
«آگراندیسمان» نمونهی اعلای هدفمندی در طرح داستانی، انسجام و تشکل ذهنی نویسنده و رعایت اصول قصهگویی در عین فراروی از آنهاست. برای اهل سینما هم خواندن خود داستان آگراندیسمان امکانی برای تطبیق و مطالعهی موردی است با فیلم بزرگ میکلآنجلو آنتونیونی، تولید ١٩٦٦ .
خواندن این داستان در دل مجموعهای از داستانهای غریب این نویسندهی تاریخساز رنگ و وزن دیگری دارد. اینکه بتوانیم با تاخیر زیاد با نگرش سوررئالیستی او که بارها وصفش را خواندهایم روبهرو شویم. نویسندهای که حاشیه نرفتن و مستقیم به هدف زدنش میتواند برای هر نویسندهای درسگرفتنی باشد.
كرتاثار بخش عمدهای از عمرش را دور از وطن و در فرانسه گذرانده و تجربهی طولانیمدتی هم به عنوان مترجم داشته، اما محوریت امر سیاسی و همنشینی ناگزیر شهروند نمونهای آمریکای لاتین با آن را در کارش کمرنگ تر از همترازانش زیر ذرهبین برده.
اتفاقی مبارک که بسیار از بزرگان دیگر آمریکای لاتین متمایزش کرده است. دربخشی از کتاب میخوانیم: «آرامش و سکونشان بود که باعث شد اولین باری که اَکسولوتی ها را دیدم شیفته و مجذوب به طرفشان خم شوم. انگار به شکلی مبهم و نامفهوم خواستهی پنهانی آنها را درک میکردم، پایان دادن به زمان و مکان با سکونی توام با بی تفاوتی.»
در انبار موجود نمی باشد
آگراندیسمان و چند داستان دیگر
نویسنده |
خولیو کرتاثار
|
مترجم |
امید نیکفرجام
|
نوبت چاپ | 5 |
تعداد صفحات | 314 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1401 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786003626935
|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
شاهنامهی فردوسی 11: از رزم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 11: از رزم رستم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد میخوانیم
لشکرکشى اسفندیار به زابل سحرگاه از درگاه اسفندیار صداى طبل برخاست و اسفندیار همچون فیلى بر اسب سوار شد و سپاه را مانند باد حرکت داد. همچنان سپاه را پیشراند تا به دوراهى رسید. همانجا فیل و سپاهیان بر جاى ماندند. یک راه بهسوی دژ گنبدان مىرفت و راهى دیگر بهسوی کابل. سپاه قدرى در راهى که به کابل مىرفت حرکت کرد. در این هنگام شترى که پیشروِ سپاه بود، چنان بر زمین نشست که گویى با خاک جفت شده است. هرچه ساربان چوب بر سر آن شتر زد، از جایش برنخاست، در این هنگام تمام کاروان بر جایش مانده بود. اسفندیار گفت: «این را باید به فال بد گرفت.» پس امر کرد تا سر شتر را ببُرند که بدى بر او بگردد و فرّهی ایزدیش تباه نشود. جنگجویان سر شتر را بریدند و بخت و اقبال دوباره به اسفندیار روى نمود. اسفندیار از کار شتر در اندیشه فرورفت، اما اختر شومِ خود را خوار گرفت و گفت: «هرکس که پیروز شد و پادشاهىاش مایهی فروغ جهان گشت، باید بداند که بداقبالى و نیکاخترى هر دو از جانب خداوند است و مردان باید بر آن راضى باشند.» اسفندیار با سپاه بهسوی هیرمند آمد، درحالىکه از ترس اقبال بد در اندیشه بود. آنگاه بنا بر رسم و آیین همانجا سراپرده زدند و هریک از بزرگان جاى خود را انتخاب کرد. اسفندیار خیمهاى بزرگ بر پا کرد و در آن تخت گذاشت و بر تخت نشست. پس مجلس بزمى آراست. پشوتن کنار شهریار نشست و با آن بزم به شادکامى پرداخت و دل جنگجویان خود را از هر اندیشهاى فارغ کرد. صورت پهلوانان و شاه از تأثیر شراب چون گل شکفت.فهرست مطالب کتاب
داستان رزم رستم و اسفندیار داستان رستم و شغادشاهنامهی فردوسی کتاب دوم: پادشاهی منوچهر
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 2: پادشاهی منوچهر میخوانیم
عاشقشدن زال بر رودابه بگوید بدین بر یکى داستان / سپهدار تازى سر راستان خم چرخ گردان نهفت من است / که تا زندهام چرمه جفت من است بهنزد خردمند رسوا شوم / عروسم نباید که رعنا شوم زال پیوسته در فکر دستیافتن بر دختر مهراب بود و از این اندیشه خستهدل و افسرده شده بود. همیشه دلش در گفتوگوى او بود و از اینکه بر سر این کار آبرو بگذارد، باک نداشت. چندى گذشت؛ امّا دل زال همچنان آکنده از مهر او بود. روزى صبح زود مهراب به بارگاه زال رفت و برگشت. در دل بر مردى و پهلوانى و یال و کوپال زال آفرین مىگفت. مهراب به شبستان خود رفت و در باغ قدم مىزد. در سراى او دو خورشیدروى بهنامهاى سیندخت و رودابه بودند. سیندخت همسر و رودابه دختر او بود که مهراب همیشه از دیدن آنها روحش تازه مىشد. آنها خود را همچون باغ بهار آراسته بودند. هرکس رودابه را مىدید در شگفت مىماند و بىاختیار نام پروردگار را بر زبان مىراند. او قامتى چون سرو داشت، صورتش چون قرص ماه و تاجى از عنبر بر فراز سرش نشانده بود. با دیبا و گوهر خود را مانند بهشتى پُرنعمت آراسته بود.فهرست مطالب کتاب
منوچهر زال و رودابه زادین رستمتجزیه و تحلیل آثار هنرهای تجسمی
توضیحات:
فهرست:
چه گوارا زندگي انقلابي
معرفی کتاب چه گوارا (زندگی انقلابی) اثر جان لی اندرسن
دائو: راهی برای تفکر
نشر چشمه منتشر کرد: نفوذ گسترده آئین دائو در زیر و بمهای زندگی روحی و عملی چینیان، و نیز در سراسر تاریخ دیرینه سال چین مشهود است.
نفوذ آئین دائو كه هم مكتب دائو را در بر میگیرد و هم دین دائو را محدود به چین نیست.
بلكه در زندگی ملتهایی هم كه در سراسر راه تجاری-فرهنگی معروف به جاده ابریشم كه از چین آغاز میشد نقش آشكاری داشته است و دو قرن اول آغاز عصر اسلامی را هم در بر میگیرد.
سرخ سفيد
معرفی کتاب سرخ سفید
کتاب سرخ سفید نوشتهی مهدی یزدانی خرم، داستانی با حال و هوای انقلاب است که در همین چند سال پیش از خیابان معروف 16 آذر آغاز شده و شما را با خود به زمستان 1358 میبرد. چندین داستان و روایت در این بازهی زمانی رخ میدهند که به نحوی با هم ارتباط پیدا میکنند. رزمیکار 33 سالهای برای تبدیل کمربند قهوهایاش به سیاه دان یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزهای 1 دقیقهای شرکت کند. در حین این مبارزات و در بحبوحه کمرگیری، لگدها و ضربهها، داستان آدمها هم بیان میشود که نقطه عطف زندگیشان دی ماه 1358 است. رمان سرخ سفید اینگونه نقش میبندد و پیش میرود تا در هر مبارزهای داستانی تعریف شود. قصه کشیش یونانی آزادیخواه در برف و سرمای آن سال، قصه بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و قصهها و خرده روایتهایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارند؛ از جنازه امیرعباس هویدا گرفته تا استخوانهای رضاخان و شخصیتهای بسیار دیگر. داستان سرخ سفید از دیماه سال 1391 آغاز میشود اما در همین نقطه باقی نمیماند. مهدی یزدانی خرم ما را به سی سال پیش میبرد. و در این رفتنها و برگشتنها خردهروایتی از آدمی دیگر و شخصیتی دیگر نقل میشود که شاید روزی و شبی از اینجا گذشتهاند. از این رو شاید بتوان گفت برای خیابان شانزده آذر عبور یک کیوکوشینکای سی و سه ساله در دی ماه 1391 بیاهمیتترین اتفاق در سی سال اخیر باشد. لحظهای که خواننده به انتهای کتاب میرسد، ناگهان زاویه دید تغییر میکند، حضور ناگهانی راوی خواننده را آنچنان هیجان زده میکند که گویی کیوکوشینکای سی و سه ساله هم از این هیجان، برای مبارزهای سخت نیرویی تازه میگیرد. این تغییر که به شدت غیرقابل پیشبینی است، آخرین چرخش دایرهایِ روایتی است که به پایان نزدیک میشود. و این بازگشت به نقطه آغازین خود نشانهای از تکرارپذیری تاریخ است و یا مواجهه خواننده با این سؤال که آیا همهچیز دوباره اتفاق میافتد؟ نقطه قوت این داستانها خالص بودن قصه شخصیتهایش و خلاقیت نویسنده است. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان «سرخ سفید» به تمام آدمهای جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت میکند تا زمانی که شخصیت، ذات و کردار آنها را تغییر میدهد. مهدی یزدانی خرم در دوم شهریور سال 1358 در تهران متولد شده است. او دارای کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران میباشد. از اواسط دهه هفتاد در صفحات ادبی مطبوعات ایران مقالات، گفتوگوها و یادداشتهایی را منتشر کرده است. اما عمده شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز میگردد. در بخشی از کتاب سرخ سفید میخوانیم: وارد که میشود شروع میکند به گرم کردن... باشگاه بزرگ است و تاتامیهایش را تازه شُستهاند... اسفنجِ زیرِ پایش فرو میرود... بعد سنسی یامهی بلندی میدهد و میگوید همه مرتب بنشینند دور تاتامی... کیوکوشینکای سی و سه ساله به اشارهی سنسی میرود وسطِ تاتامی و پشتِ خطِ سمتِ راست میایستد... سنسی میگوید پانزده مسابقهی یکدقیقهای برای کمربندِ مشکی... قوانین رو همه میدونن... و میایستد در عرضِ تاتامی برای قضاوتِ بازیها و دو سه باتجربه را هم میگذارد برای کمک... کیوکوشینکای سی و سهساله اولین حریفش را میبیند... جوانی با کمربندِ آبی... همهچیز آماده است... سن سی اشاره میکند هر دو فایتر گارد بگیرند و بعدش هاجیمه... بازی اول همیشه رُسِ آدم کارنابلد را بیشتر میکشد... همه حلقه زدهاند دورِ تاتامی و منتظرند مسابقه چِفت و جور شود... کیوکوشینکای سی و سهساله به حریفِ اولش احترام میگذارد... بازی شروع میشود... باید نفسش را مدیریت کند... حریفِ کمربند آبیاش لاغر است و فِرز... میخواهد خودی نشان دهد حتماً... مدام میکوبد روی سینهاش و میکوبد، اما جان ندارد سوکیهایش... فقط اذیت میکنند... هنوز تنش خشک است... یکیدرمیان سوکیها را رد میکند و منتظرِ فرصتی است برای تک زدن... برای تک ضربهای که کار را تمام کند... مبارزِ کمربند آبی چندباری خیز برمیدارد برای درو کردنش... برای خالی کردنِ پایش و انداختنش روی زمین... باتجربهتر از این حرفهاست و یک کمربندآبی پُرانگیزه زورِ درو کردنِ او را ندارد... پسر مدام پای تکیهگاه را میزند و کمکم سرش میآید پایین و کیوکوشینکای سی و سه ساله یکهو میبیند صورتِ بیدفاع را... درنگ نمیکند، درجا پای راست را، پای موافق را میکشد بالا و وقتی عصبهای پای راستش پوستِ صورتِ عرقکرده را حس میکند مطمئن میشود کار تمام است... ماواشی جودانِ جانانهاش مینشیند روی گونهی چپ پسرِ کمربندآبی... یک جوشِ نسبتاً درشت که سر باز کرده زیرِ فشار ضربهی پا خودش را خالی میکند... چرکِ سفیدِ جامدی که رگههایی از خون درش است پخش میشود توی هوا... کسی چیزی نمیبیند... تکهی چرکْ کوچک است و احتمالاً نتیجهی شکلاتهایی است که پسرکِ کمربند آبی مدام میلنباند...محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هرمنوتیک
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
آدمکش کور
دانشنامه فلسفه استنفورد 2: فلسفه و مسائل زندگی
موضوع | فلسفه |
نویسنده | جان ماریال، تادئوس مِتس، دن هِیبرون، تاد کالدر، بِنِت هِلم، رونالد دِ سوسا، کرولین مک لاود، الیزابت برِیک، جوزف میلم، رابین س.دیلون، استیون لوپر |
مترجم | امیرحسین خداپرست، مریم خدادادی، غلامرضا اصفهانی، ابوالفضل توکلی شاندیز، حسین عظیمی، ایمان شفیعبیک، ندا مسلمی، مهدی غفوریان، راضیه سلیمزاده |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٤٠٠ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ٨٧٢ |
شابک | ١ -٠٣٨٢-٠٤-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.