

آگوس و هیولاها 5/ افسانهی دریا
240,000 تومان
این بار قرار است با اِما و لیدیا به جزیرهای سفر کنیم که هیچکسی در آن زندگی نمیکند..
چه عجیب! نه؟ من که چشمم آب نمیخورد آنقدرها هم که میگویند در این جزیره هیچکس زندگی نکند…
واقعاً نمیدانم اگر دوستهای خوشفکری مثل اِمو نداشتیم، توی همچین موقعیتی چهکار باید میکردیم!
کتابی با یک عالمه ماجرای عجیب و هیجانانگیز!
فقط 1 عدد در انبار موجود است
آگوس و هیولاها 5/ افسانهی دریا
نویسنده |
ژائومه کوپونس
|
مترجم |
سعید متین
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 176 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786222040949
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
قطار به موقع رسيد
در بخشی از کتاب قطار به موقع رسید میخوانیم
آندرهآس که در سکوى قطار شاهد شلوغى و بیا وبرو مردم است با خود مىگوید، مىتوانستم اینجا پیاده شوم، بروم یک جائى، یک جائى آن دور دورها، تا من را مىگرفتند مىگذاشتند سینهکش دیوار؛ دیگر بین لمبرگ و چرنوویتس نمىمردم، در یک گُله جا در ساکسون تیربارانم مىکردند و یا در اردوگاه کار اجبارى دُم سیخ مىکردم. ولى حالا پشت این پنجره ایستادهام، به سنگینى سرب. از جا نمىتوانم بجنبم، سِرّ شدهام، خشکم زده، این قطار مال من است و من هم مال این قطارى که باید من را به طرف سرنوشتم ببرد و عجب این است که هیچ دلم نمىخواهد اینجا پیاده شوم و در کنار رودخانه البه زیر این درختهاى نازنین گردش کنم. دلم پیش لهستان است، آن قدر دلم با تمام وجود، با شور و شوق در گرو این افق لهستان است که عاشقى مىتواند سرگشته و دلباخته معشوقهاى باشد کاشکى قطار راه بیفتد، راهش را دنبال کند! چرا اینجا لنگ کنیم، چرا این قدر گذشته و از صداى پُرطنین خبرى نیست؟ صبر و حوصلهام تمام شده، ترس ندارم، عجیب اینکه دیگر نمىترسم، فقط کنجکاوى و دلواپسى نامعلومى دارم. و با وجود این نمىخواهم بمیرم، مىخواهم زنده بمانم، از لحاظ نظرى زندگى قشنگ است، زندگى با شکوه است، امّا نمىخواهم پیاده شوم، عجیب است، کاش مىتوانستم پیاده شوم. همینقدر کافى است از این راهرو بگذرم، این بارو بندیل مضحک را جا بگذارم و بزنم به چاک، بروم جائى، زیر درختهاى پائیزى گردش کنم، و حالا مثل اینکه از سرب ریختهباشندم، اینجا ایستادهام، مىخواهم در همین قطار بمانم، عاشق و مشتاق تاریکى لهستان، این فاصله ناشناس بین لمبرگ و چرنوویتس که باید در آن جا بمیرم هستم.در آغاز رنج بود
معرفی کتاب در آغاز رنج بود
امیر نصری با نگارش کتاب در آغاز رنج بود، درونمایه و ساختار یکی از آثار بهیادماندنی داستایوفسکی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. همچنین از این طریق، میکوشد جهانبینی و دیدگاه این نویسندهی روس را نسبت به دو نیمهی روشن و تاریک زندگی شرح بدهد. عنصر رنج و حضور دیرپای آن در رمان برادران کارامازوف، موضوع محوری این کتاب حوزهی نقد هنری برشمرده میشود.دربارهی کتاب در آغاز رنج بود
رمان «برادران کارامازوف» آخرین اثر داستایوفسکی و یکی از درخشانترین آثار ادبیات روسیه محسوب میشود. این داستان که چهار ماه پیش از درگذشت نویسندهاش منتشر شده، جلوههایی از جهانبینی داستایوفسکی را در سالهای پایانی زندگیاش نشان میدهد. ماجرای آن در مورد ملّاک بدنامی است به نام «فئودور پاولوویچ» که در روسیه سکونت دارد. همسرش را از دست داده و سه پسر دارد که هر کدام راه متفاوتی را برای گذران زندگی انتخاب کردهاند. بعدها دو تا از پسران فئودور دلبستهی دختری با نام «گروشنکا» میشوند و رفتهرفته خانواده را با بحرانی جدی مواجه میکنند! داستایوفسکی در این رمان جنایی، کوشیده تا به لایههای روانی و ذهنی شخصیتها نفوذ کند. از سوی دیگر، دیدگاه خود را نیز نسبت به پیچیدگیهای زندگی، در لابهلای جملات این داستان مطرح کرده. خواندن این رمان بهخودیخود لذتبخش خواهد بود اما اگر قصد داشته باشید زوایای گوناگون آن را مورد نقد و بررسی قرار بدهید، مطالعهی کتاب در آغاز رنج بود را به شما پیشنهاد میکنیم. امیر نصری تلاش کرده تا ردپای «رنج» را در این شاهکار ادبیات کلاسیک به مخاطبان خود نشان بدهد.ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 3/ کیش کیش سرمگس!
معرفی کتاب کیش کیش سرمگس! اثر تد آرنولد
وبلاگ خونآشام 4/ سایهی وحشت خاطرات
بخشی از متن کتاب وبلاگ خونآشام 4 (سایهی وحشت خاطرات)
باید می رفتم یک جای دیگر باید کاری می کردم فکر کردم شاید بد نباشد سری به خانه خانم لنچستر بزنم و آن دور و بر سر گوشی آب بدهم. می توانستم بفهمم برگشته یا نه حتما ارزش فهمیدن داشت. از این روز مزخرف هم خلاص می شدم. از برنت وود که برمیگشتم، حس می کردم یکی دنبالم است و عصبی شده بودم. حتی یک بار از لای بوته ها صدای خش خش شنیدم. دور و برم را نگاه کردم، کسی نبود. بعد فهمیدم از دیشب حالم این طوری است. انگار گوش به زنگ زدم کسی را ببینم منتظر حمله بودم انگار. به خانه خانم لنچستر که رسیدم. از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاورم. امروز آن جا با دیشبش زمین تا آسمان فرق داشت. قبلش متروکه بود. پر از علف هرز و درخت های خشکیده. وقتی نگاهش می کردی.، میترسیدی. شبیه فیلم های ترسناک بود. ولی حالا باغچه اش پر از گل بود به در خانه هم رنگ زرد روشنی زده بودند. همه چیز تر و تازه بود، انگار یک نفر دیگر صاحبش شده بود. درست است که روفوس گربه خانم لنچستر بود. اما مگر گربه ها بیشتر از آدم ها به مکان ها وابسته نمی شوند؟ شاید روفوس برگشته بود خانه قبلی اش پیش صاحب های جدیدش! واقعا امیدوار بودم این طور باشد. با این فکر رفتم جلو و زنگ را زدم. مطمئن بودم کس دیگری غیر از لنچستر در را باز می کند. یک آدم معمولی و بی خطر. تو که نمی رفتم، یک بهانه می آوردم و کمی حرف می زدم و خیالم که راحت میشد میرفتم. همین که می فهمیدم یک خون آشام ترسناک آن جا نیست کافی بود تا حسابی آرام شوم. هر چه منتظر شدم کسی جواب نداد، پرده ها تا نیمه کشیده شده بود شاید طرف خانه نبود.شرورترین دختر مدرسه مبصر میشود
لوتا پیترمن 1/ گوش تا گوش، خرگوش
معرفی کتاب لوتا پیترمن 1 اثر آلیس پانترمولر
مجموعهی لوتا پیترمن، دختر پردردسر
اسم من لوتا است، ده ساله و خیلی طبیعی. از پدر، مادر و برادرهایم که خیلی طبیعیترم. به خاطر همین اصلا نمیفهمم دلیل این اتفاقهای عجیبوغریب اخیر چیست. مثلا همین که سر کلاس آن جملههای خجالتآور روی تخته نوشته شد، یا اینکه غذای موردعلاقهام یک دفعه مزهی کلم بروکسل گرفت.
عق!
و آیا این اتفاقها به فلوت هندیای که مامان بهم کادو داده ربط دارد؟ تازه من اصلاً برای این داستانها وقت ندارم چون باید حیوان خانگی موردعلاقهام را پیدا کنم و برایش حسابی نقشه کشیدهام. البته اگر این فلوت فلانفلانشده بگذارد!
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتابدانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هرمنوتیک
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.