اتحادیهی ابلهان
390,000 تومان
اتحادیهی ابلهان اولین رمان از «جان کندی تول» است که در ایران منتشر شده است. اثر تول یکی از بامزهترین رمانهای تاریخ ادبیات است که داستان غمانگیزی در پس پشتاش نهفته است.
«ایگنیشس» شخصیت اصلی رمان، متخصص قرون وسطا، جوانی تپل، تنبل و اهل مطالعه است که درایت و زبان گزندهاش در انتقاد از تبعیضنژادی، مصرفگرایی، دموکراسی، هالیوود و… نمیگذارد شغل مناسبی برای خودش دستوپا کند و فرد مفیدی باشد.
تول استاد کالج هانتر نیویورک که در هفده سالگی نخستین رماناش را با الهام گرفتن از نویسندهی مورد علاقهاش، فلنری اوکانر، نوشت و بورسیهی کامل دانشگاه تولن را دریافت کرد، در دوران سربازی در پورتوریکو «اتحادیهی ابلهان» را نوشت و پس از بازگشت به آمریکا برای ناشران فرستاد که هیچ یک نپذیرفتند.
افسردگی او را زمینگیر کرد و جاناش را گرفت. به قول منتقد نیویورکتایمز، با این کار او همچون شخصیت اصلی رمان با اتحادیهی ابلهان – ناشرانی که دستنوشتهاش را نپذیرفتند – مبارزه کرد.
او با این کار به مادرش انرژی داد تا پس از 9 سال تلاش توانست «واکر پرسی» استاد دانشگاه لوییزیانا و از مهمترین نویسندگان جنوب آمریکا را قانع کند تا کتاب پسرش را منتشر کند.
اثری که برخی آن را بزرگترین رمان کمدی قرن میدانند و معتقدند:«این کتاب را نمیتوان راحت در مکانهای عمومی مثل مترو یا پارک خواند.
چون محال است که یک نفر به سمت آدم نیاید و نگوید که عجب کتاب محشری میخوانی یا این که به فلان جایش رسیدهای یا نه»
اتحادیهی ابلهان
نویسنده |
جان کندی تول
|
مترجم |
پیمان خاکسار
|
نوبت چاپ | 34 |
تعداد صفحات | 467 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786007283189
|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
فروشیها 4/ یک عدد بهترین دوست بهفروش میرسد
معرفی کتاب یک عدد بهترین دوست به فروش می رسد اثر کاره سانتوس
مهماني تلخ
در بخشی از کتاب مهمانی تلخ میخوانیم
با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمه پایین گفتم: « پارکوی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.
وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.
شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.
بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »
« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد
گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.
کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجرهی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش میرسید.
گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور میرود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشمهای ریزش پیدا بود.
غولهای غارنشین 2/ غارچستر یونایتد
مدرسهی خیالبافها 3/ آقای مدیر یک موشِ خونآشام است
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه میرویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلاً اینکه خیلی وقتها مامان، بابا و معلمها حرفهای من و دوستهایم را باور نمیکنند.
البته این موضوع اصلاً باعث نمیشود که ما دربارهی چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجهی تحقیقهایمان را بفهمید.
ماجرای این کتاب دربارهی مدیر جدید مدرسه است.
وقتی با جودی و زَک و مِیسی میرویم که او را ببینیم، شوکه میشویم. موهای آقای مدیر جدید سیاه است، شنل میپوشد و لبهای کِرممانند بامزهای دارد.
یک بار از دفترش صدای هیسهیس میشنویم و تازه زیر نور آفتاب هم پوستش قرمز میشود!
در روزِ خوراک ایتالیایی، میفهمیم نان سیردار قدغن شده، مدیرمان خونآشام است و با ارتش موشهای خونآشامش میخواهد مدرسه را بگیرد!
ای وااااای!!!
برندهی جایزهی کتاب کودک سال
رِد هاوس بریتانیا
من از گوراني ها مي ترسم
تونل وحشت دانش/ شکلات شگفتانگیز
شکلات! چهچیز دیگری سراغ دارید که اینقدر جذاب باشد؟ این شیرین دوستداشتنی که از دانهی گیاهی در آمریکای مرکزی درست شده بود، در سرتاسر دنیا پخش شد.
این کتاب مخصوص کشتهمردههای شکلات است؛ کسانی که میخواهند بیشتر دربارهی خوراکی موردعلاقهشان بدانند. اینجا میتوانید تاریخچهی شگفتانگیز شکلات را از زمان «قبیلهی سرخپوستی آزتک» تا زمان «شکلات آئرو» دنبال کنید.
با عشقِشکلاتهایی مثل رولد دال آشنا شوید و بفهمید چرا آدمکشها برای مسمومکردن طعمههایشان از شکلات استفاده میکردند. بعد از دانستن همهی اینها میتوانید خانواده و دوستانتان را هم غافلگیر کنید؛ با هزار تا حقیقت شکلاتی از راهنمای شگفتانگیز شکلاتیِ ما!
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ تکنولوژی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ شوخی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-دوستی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.