اسطوره ها و افسانه هاي شرق

115,000 تومان

كتاب اسطوره‌ها و افسانه‌های شرق مجموعه‌ای است شامل اسطوره‌های مصر، میان‌رودان (بین‌ýالنهرین)، ایران، هند، چین، ژاپن، و آسیای جنوب‌شرقی.

این مجموعه‌ی خواندنی با نظمی الفبایی در سه بخش گرد آمده و برای هر یك از اسطوره‌ها توضیحی موجز و گویا و سودمند بیان شده است.

این كتاب گنجینه‌ای است هم برای پژوهشگران عرصه‌ی فرهنگ و هم برای خواننده‌ی عادی كه هر روز می‌تواند آن را در دست بگیرد و با یكی از این اسطوره‌ها و خویشاوندان آن آشنا شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «خاورمیانه باستان معروف به « گهواره تمدن» زادگاه دین یهود، اسلام و مسیحیت بود، سه دینی که تاثیری بسیار در فرهنگ انسانی گذارده‌اند و طبق سنت از بازماندگان سام، یکی از پسران نوح، سرچشمه گرفته‌اند.

دین زرتشتی احتمالاً نیرومندترین دین زمان خود بود که همچنین در خاورمیانه پدید آمد، درحالی که منطقه پهناورتر آسیای غربی شاهد پیدایی امپراتوری‌های توانمند مصری و حِتّی بود. این منطقه چه چیزی داشت که چنین دستاوردهای برجسته‌ای یافت؟

دست کم یک پاسخ را در جغرافیای این ناحیه می‌توان داد: در این جا بود که کشت غلات نخستین بار آغاز شد، و به واسطه آن، شیوه‌ای از زندگی سکونت گزیده و متمدن آغاز شد که پیش رفت تا میوه‌های فرهنگی ارزشمندی را به بار نشاند.»

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

اسطوره ها و افسانه هاي شرق

نویسنده
 ریچارد رنه راسل
مترجم
 ابولقاسم اسماعیل‌پور
نوبت چاپ 3
تعداد صفحات 273
نوع جلد شومیز
قطع رحلی
سال نشر 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
اسطوره و تاریخ
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002298560
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “اسطوره ها و افسانه هاي شرق”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

زیر سقف دنیا

130,000 تومان

معرفی کتاب زیر سقف دنیا: جستارهایی درباره‌ی شهرها و آدم‌ها

کتاب زیر سقف دنیا هم یک سفرنامه است، و هم روایتی خواندنی در قالب ناداستان. محمد طلوعی در این اثر دست خواننده را می‌گیرد و او را در کوچه و خیابان‌های شهرهایی که به آن‌ها سفر کرده، می‌گرداند؛ از رشت گرفته تا تهران، از استانبول گرفته تا دمشق...

درباره کتاب زیر سقف دنیا

ایتالو کالوینو، نویسنده‌ی مشهور و فقید اهل ایتالیا، کتابی خواندنی دارد با نام شهرهای نامرئی (یا شهرهای ناپیدا). در این کتاب، با مارکو پولو، جهان‌گرد مشهور ونیزی همراه می‌شویم، و پای صحبت او در باب شهرهای بزرگ و کوچکی که به چشم دیده، می‌نشینیم. در شهرهای نامرئی، مارکو پولو در واقع خاطرات خود از سفرهایش را برای قوبلای خان تعریف می‌کند؛ حاکم قدرقدرتی که آن‌قدر وقت ندارد که مثل مارکو، برای دیدن اقصی نقاط جهان راه بیفتد و دور عالم بگردد. محمد طلوعی در مقدمه‌ی کتاب پیش رو، گفته که قصد داشته کتابی نظیر شهرهای نامرئیِ ایتالو کالوینو به رشته‌ی تحریر دربیاورد. کتاب زیر سقف دنیا در واقع یک سفرنامه است، منتها سفرنامه‌ای با مایه‌های پررنگِ داستانی. طلوعی در این اثر، مثل مارکو پولویِ کالوینو، چنان با ظرافت و دقت به توصیف مشاهداتش از شهرهای گوناگون پرداخته، که مخاطب این شهرها را به‌عینه پیش چشم می‌بیند، و گویی در کوچه‌ها و خیابان‌های آن‌‌ها قدم می‌زند. طلوعی می‌پرسد «راز شناختن یک شهر در کجا نهفته؟». به عبارتی، ما کی می‌توانیم بگوییم که یک شهر را مثل کف دستمان می‌شناسیم؟ آیا صرف دیدن یک شهر، برای این‌که بتوانیم چنین ادعایی بکنیم، کافی‌ست؟ به زعم طلوعی، نه. او در این باره حرف بامزه و جالبی می‌زند: «فکر کردم مقیاس من برای این‌که شهری را شناخته فرض کنم چیست. به این نتیجه رسیدم که آن‌جا که آشپزی کرده باشم مال من است: کسی که جایی آشپزی می‌کند، باید رفته باشد بازار مصالح خریده باشد، با زن‌های محل احوال‌پرسی کرده باشد، سر قیمت چیزها چانه زده باشد. این چیزها انگار به آدم اهلیت می‌دهد، شهر را در ید آدم می‌آورد.» با این حساب، کتاب زیر سقف دنیا گزارشی‌ست در باب شهرهایی که مؤلف در آن‌ها آشپزی کرده است! از رشت گرفته تا تهران، از استانبول و دمشق تا پاریس و پالرمو. با خواندن کتاب زیر سقف دنیا، نقاط گوناگون جهان را از چشم بیننده‌ای می‌نگریم که توجه خاصی به جزئیات دارد؛ نویسنده‌ای اهلِ زندگی، که ابایی از استعمال علف در خیابان‌های آمستردام و چرخ زدن در کوچه‌های جنگ‌زده‌ی دمشق ندارد؛ مردی که زندگی در قامت یک مسافر را خوب آموخته، و حال در پی انتقال این آموخته به مخاطبین آثارش برآمده...
سفارش:0
باقی مانده:1

قصه‌های من و مامان (جلد 1)

24,000 تومان
انتشارات چشمه منتشر کرد: شب موقع خواب دلم نیامد که آدامس صورتی بادی را که دوستش داشتم بیرون بیندازم، و حالا که صبح شده و من آماده‌ی رفتن به مدرسه بودم ناگهان او رالای موهایم پیدا کردم، نه او دل از موهایم می‌کند و نه موهایم او را ول می‌کردند. مامان هم هرکاری کرد بی فایده بود. دیرم شده بود، ناگهان قیچی خیاطی مامان را برداشتم و موهای آدامسی را چیدم. مامان وقتی کله‌ام را دید قاه‌قاه خندید وگفت «تا تو باشی به حرف بزرگ‌ترها گوش کنی، اگر موقع خواب آدامست را از دهابیرون نیندازی ممکن است که توی حلقت برود و تو را خفه کند.» ...

ماه در حلقه انگشتر

2,800 تومان
قسمت هایی از کتاب ماه در حلقه ی انگشتر (لذت متن)
 چرا نمی آیم؟نمی دانم.شاید زیر آوار کلمه هایم زنده به گور شده ام و نیرویی نمانده است که بر خیزم و خود را تکان دهم همچون معمار مقرنس کار که در زیر تاق مقرنس مدفون شده باشد.
و این ها را برای تو نمی توانم بگویم سارا که با چشم های بر آمده از کدام دور دست تاریخ نگاهم می کنی و آزارم می دهی و چه شیرین! آزارم می دهی سارا و شیرینی آزار تو همچون تلخی شرابی کهنه سرخوشم می دارد.

وبلاگ خون‌آشام 4/ سایه‌ی وحشت خاطرات

80,000 تومان

بخشی از متن کتاب وبلاگ خون‌آشام 4 (سایه‌ی وحشت خاطرات)

باید می رفتم یک جای دیگر باید کاری می کردم فکر کردم شاید بد نباشد سری به خانه خانم لنچستر بزنم و آن دور و بر سر گوشی آب بدهم. می توانستم بفهمم برگشته یا نه حتما ارزش فهمیدن داشت. از این روز مزخرف هم خلاص می شدم. از برنت وود که برمی‌گشتم، حس می کردم یکی دنبالم است و عصبی شده بودم. حتی یک بار از لای بوته ها صدای خش خش شنیدم. دور و برم را نگاه کردم، کسی نبود. بعد فهمیدم از دیشب حالم این طوری است. انگار گوش به زنگ زدم کسی را ببینم منتظر حمله بودم انگار. به خانه خانم لنچستر که رسیدم. از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاورم. امروز آن جا با دیشبش  زمین تا آسمان فرق داشت. قبلش متروکه بود. پر از علف هرز و درخت های خشکیده. وقتی نگاهش می کردی.، می‌ترسیدی. شبیه فیلم های ترسناک بود. ولی حالا باغچه اش پر از گل بود به در خانه هم رنگ زرد روشنی زده بودند. همه چیز تر و تازه بود، انگار یک نفر دیگر صاحبش شده بود. درست است که روفوس گربه خانم لنچستر بود. اما مگر گربه ها بیشتر از آدم ها به مکان ها وابسته نمی شوند؟ شاید روفوس  برگشته بود خانه قبلی اش پیش صاحب های جدیدش! واقعا امیدوار بودم این طور باشد. با این فکر رفتم جلو و زنگ را زدم. مطمئن بودم کس دیگری غیر از لنچستر در را باز می کند. یک آدم معمولی و بی خطر. تو که نمی رفتم، یک بهانه می آوردم و کمی حرف می زدم و خیالم که راحت می‌شد می‌رفتم. همین که می فهمیدم یک خون آشام ترسناک آن جا نیست کافی بود تا حسابی آرام شوم. هر چه منتظر شدم کسی جواب نداد، پرده ها تا نیمه کشیده شده بود شاید طرف خانه نبود.  
سفارش:0
باقی مانده:1

بیست: رمان ترک سیگار

49,000 تومان
سیگار، ماده‌ی دخانی اعتیاد‌آوری است که معتادان را از نظر روانی به خود وابسته می‌کند. دود کردن‌اش باعث بروز عفونت‌های ریوی - ذات‌الریه و برونشیت -، سرفه‌ی مزمن، عفونت گوش، انواع سرطان‌ها - به خصوص سرطان ریه - بیماری قلبی و ... می‌شود. اکثر قریب به اتفاق سیگاری‌ها روزی از بهترین روزها از خواب بیدار شده و تصمیم می‌گیرند ترک کنند، ولی پس از گذشت چند ساعت یا چند روز دوباره دود کردن‌اش را از سر می‌گیرند. اما شاید با خواندن کتاب «بیست / رمان ترک سیگار» راحت‌تر بتوانند از شر این ماده‌ی مخدر کشنده خلاص شوند. ریچارد بیرد، نویسنده‌ی بریتانیایی که در اکثر آثارش تحت تاثیر آموزه‌های گروه اولیپور (کارگاه ادبیات بالقوه) است، اولین رمان‌اش را در قالب خاصی نوشته است. او برای ایجاد الگوی ذهنی مشابه فردی سیگاری محدودیت‌های خاص و ساختاری برای خودش ایجاد کرد. کتاب، قصه‌ی بیست روز نخست تلاش راوی داستان (گرگوری سیمپسون) برای ترک سیگار پس از کشیدن بیست نخ سیگار در روز به مدت ده سال را روایت می‌کند. راوی تصمیم می‌گیرد هر بار هوس دود کردن سیگار می‌کند، با نوشتن دست‌های‌اش را مشغول کاری کند و چون موقعی که هوس سیگار می‌کند دست به قلم می‌شود، هر چه می‌نویسد درباره‌ی این ماده دخانی است: «دکتر ویلیام بارکلی می‌گفت، حواست را پرت کن. سرگرمی جدیدی پیدا کن. دست‌هایت را مشغول نگه دار. فکرش را از سرت بیرون کن. در مکان‌های عمومی وقت بگذران. کل روز خودت را خیلی خیلی مشغول نگه دار.»

مثل خون در رگ‌های من: نامه‌های احمد شاملو به آیدا

320,000 تومان

احمد شاملو

در بخشی از کتاب مثل خون در رگ‌های من می‌خوانیم: نمی‌دانم. نمی‌دانم این «بدترین شب‌ها» را شروع کرده‌ام یا دارم شروع می‌کنم. اما، به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بی‌امید، این روزهایی که دست کم، اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع می‌شد و حتی اگر هم در آخرین ساعات شب با نومیدی کامل، مثل دفتری بر هم نهاده می‌شد، باز این امید که فردا بتوانم ببینمت زنده نگهم می‌داشت، می‌دانی؟ از فردا صبح، دیگر این امید را هم از دست خواهم داد. امید بزرگی بود که اقلاً روزی یک بار تو را ببینم. اقلاً این امید به من نیروی آن را می‌داد که صورتم را بتراشم و از قبر خودم خارج بشوم برای آن که آفتاب وجود تو به جسم رطوبت کشیده‌ی من بتابد. می‌دانستم که آیدای من امید و حرارت و آفتاب زندگی من با لبخندش در انتظار من است. می‌دانستم که آیدای من با چشم‌هایی که پر محبت‌ترین نگاهش را به من بخشیده نگاهم خواهد کرد. می‌دانستم که آیدای من از من شکایت خواهد کرد که چرا ریشم را نتراشیده‌ام، و این، نیرویی بود برای آن که ریشم را بتراشم. می‌دانستم که آیدای مهربان من از من گله می‌کند که چرا با وجود آن که در کنارش هستم افسرده و کسلم، چرا با او حرف نمی‌زنم و چرا او را نمی‌خندانم؛ و این، انگیزه‌یی بود که شاد و سرمست باشم، همه‌ی غم‌ها و ناراحتی‌هایم را فراموش کنم و دمی را که در کنار او هستم شاد و خندان باشم. اما از فردا این امید را ندارم. این امید را از خودم قیچی کرده‌ام و به دنبال آنچه کلید زندگی فردای ما باشد این شهر را ترک می‌کنم. آخرین باری که دیدمت، سه‌شنبه‌ی هفته‌ی پیش بود. چند دقیقه‌یی با تو بودم و بعد ترکت کردم که خودم را به دکتربرسانم. بدبختانه آن شب دکتر نیامد. تا نزدیکی‌های نیمه‌شب، تنها و بدبخت، در کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها پرسه زدم.
سفارش:7
باقی مانده:5