اين جا بدون مرد

74,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

«اینجا بدون مرد»، همان‌طور که از اسمش پیداست، جامعه‌ای را تصویر می‌کند که در آن مردان در حال انقراض‌اند و راوی ماجرا نیز زنانی هستند که هنوز مردی دارند یا هنوز درگیر مردی هستند.

مونا زارع پس از چگونه با پدرت آشنا شدم، این‌بار در اثر دوم‌اش راویان گوناگون را به اختیار گرفته است تا پرده از جهانی زنانه بردارد، جهانی بدون مرد و همراه با حسرت‌ها و رؤیاهای زنانه.

راویان داستان که خود بازیگران آن نیز هستند صرفا آینه‌ی رفتار دیگری‌اند بی‌آن‌که در بند خود و زندگانی خویش باشند یا به دنبال فرصتی باشند تا وضع موجود را از نو بازنگری کنند و این تقلای راویان فضایی مضحک می‌سازد که در آن رفتار و اندیشه‌های ایشان دگر می‌شود تا هر سخن و رفتار نشان غیاب مردان باشد.

در این وضع اما انقراض مردان پایان کار نیست زیرا هستند زنانی که دوری مردان را تاب نمی‌آورند یا فرصت‌طلبانی که از این خوان نان چرب می‌خواهند تا نقش مردان را در زندگی به اشکال گوناگون احیا کنند.

در این میان اما راویان ماجرا چنان گرفتار روایت دیگری می‌شوند که گفتی قبر خویش را بکنند زیرا دور نباشد که با انقراض مردان زنان نیز در خطری جدید باشند و این تازه آغاز ماجراست.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

اين جا بدون مرد

نویسنده
مونا زارع
مترجم
—–
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 198
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1403
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786220109112
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “اين جا بدون مرد”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاریخ فلسفه‌ی راتلج 10: فلسفه‌ی معنا، معرفت و ارزش در سده‌ی بیستم

525,000 تومان

معرفی کتاب تاریخ فلسفه‌ی راتلج - جلد دهم: فلسفه‌ی معنا، معرفت و ارزش در سده‌ی بیستم

کتاب تاریخ فلسفه‌ی راتلج - جلد دهم: فلسفه‌ی معنا، معرفت و ارزش در سده‌ی بیستم، در ادامه‌ی نُه مجلد قبلی مجموعه‌ی تاریخ فلسفه راتلج، شرحی از مباحث اصلی فلسفه‌ی غرب را در زمینه‌ی زیبایی‌شناسی، اخلاق، دین و... به خوانندگان ارائه می‌دهد. گروه نویسندگانی که در نگارش این اثر مشارکت داشته‌اند، به سرپرستی جان کنفیلد، در هر کدام از بخش‌های کتاب، به یکی از وجوه فلسفه‌ی غربی در قرن بیستم پرداخته‌اند.

درباره‌ی کتاب تاریخ فلسفه‌ی راتلج - جلد دهم: فلسفه‌ی معنا، معرفت و ارزش در سده‌ی بیستم

گروهی از نویسندگان که همگی از متخصصان و صاحب‌نظران حوزه‌ی تاریخ فلسفه به شمار می‌روند، نگارش بخش‌های مختلف کتاب تاریخ فلسفه‌ی راتلج - جلد دهم: فلسفه‌ی معنا، معرفت و ارزش در سده‌ی بیستم (Philosophy of Meaning, Knowledge and Value in the Twentieth Century) را به عهده داشته‌اند. اثر حاضر واپسین مجلد از ده‌گانه‌ای محسوب می‌شود که برای معرفی تاریخ فلسفه‌ی غرب تدوین شده است. سرویراستاری این اثر را جان کنفیلد به عهده داشته است. در ابتدای کتاب حاضر ابتدا مطالبی مقدماتی در رابطه با موضوعات محوری مجموعه‌ی تاریخ فلسفه‌ی راتلج مطرح شده و برای مخاطبان توضیح داده می‌شود که قرار است در این اثر با چه مباحث و موضوعاتی روبه‌رو شوند. در ادامه، یادداشتی از ویراستاران اصلی مجموعه با نام‌های جی. آر. اچ. پارکینسون و اس. جی. شانکر بیان شده که مطالب کلی کتاب را برای مخاطبان مشخص می‌کنند. برای این‌که با نویسندگان این کتاب و جایگاه علمی ایشان بیشتر آشنا شوید، در همان صفحاتی ابتدایی کتاب، بخشی نیز به معرفی این نویسندگان اختصاص یافته. بدنه‌ی اصلی کتاب چهارده بخش را شامل می‌شود. در بخش اول به فلسفه‌ی زبان پرداخته شده و در بخش دوم به جهت‌گیری‌های صوری فلسفه‌ی زبان اشاره شده است.
سفارش:0
باقی مانده:2

اپوش

38,000 تومان
یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که در مقاطع مختلف زندگی آسیب‌های زیادی به افراد وارد کرده، اعتماد‌به‌نفس و عزت‌نفس‌شان را از میان می‌برد، مقایسه کردن خود با دیگران است. این عادت ناپسند که از نخستین سال‌های عمر، در نتیجه‌ی استفاده والدین از روش‌های تربیتی نادرست بروز می‌کند، زمینه‌ساز معضلات گوناگون در بزرگسالی افراد می‌شود. اهل نظر معتقدند با استفاده از داستان‌های جذاب که برای کودکان جالب باشد به راحتی می‌توان این مشکل را حل و فصل کرد. اپوش، از جمله کتبی است که روان‌شناسانبرای اموختن مقایسه نکردن خود با دیگران به کودکان بهره می‌گیرند. اپوش دیو خشکسالی بود. تا به حال چهره‌اش را در برکه یا جایی ندیده بود. هر جا می‌رفت آب‌ها بخار می‌شدند و خشکسالی می‌شد. به همین دلیل فکر می‌کرد خیلی جذاب و دل‌فریب است. روزی از بدترین روزها خودش را در آینه دید و وحشت کرد. از آینه پرسید چرا زشت مشانم می‌دهی؟ آینه گفت اگر باور نداری که زشتی از دیگران بپرس. او به راه افتاد تا از دیگران سوال کند که واقعا زشت است؟: «اپوش تکانی به خودش داد و سنگ‌ها از دور و برش کنار رفتند و دو کوه بلند ساختند. اسم یکی از کوه‌ها شد تفتان و یکی خشکان. اپوش در خدنگزارها راه افتاد و پایش به هر جا که رسید آن‌جا را خارزار کرد. رسید به مارمولکی و از مارمولک پرسید، من زشتم؟ مارمولک که از ترس دمش افتاده بود، آب دهنش را قورت داد و گفت، آره.»

موصل، بدون پریچهر

25,000 تومان

در بخشی از کتاب موصل، بدون پریچهر می‌خوانیم

ساعت‌دزد می‌رود توی صف بی‌آرتی. اتوبوس که می‌رسد سوار می‌شود. من هم پشت‌سرش سوار می‌شوم. باید درست پشت‌سرش بنشینم، آن‌قدر نزدیک که حتی حساب تعداد نفس‌هاش هم دستم باشد. اتوبوس که راه می‌افتد، بی‌اختیار می‌چرخم و پشت‌سرم را نگاه می‌کنم. پریچهر باید جایی میان زن‌ها خودش را مخفی کرده باشد. دست راست ساعت‌دزد، همان دستی که ساعتم را قاپید، بالا می‌آید و پسِ سرش را می‌خاراند. آیا همین که این‌قدر از نزدیک او را زیر نظر گرفته‌ام، به معنی نادیده انگاشتن مسئولیت بی‌نهایتم در قبال او نیست؟ حتماً هست. درست مثل این‌که همین لحظه از توی جیبم یک چاقو دربیاورم و سرش را ببرم و از همین پنجره‌ی نیمه‌باز بیندازم وسط خیابان تا ماشین‌ها از رویش رد شوند و محتویات چرب‌وچیلی داخلش پخشِ آسفالت شود. تنش را هم همین جا رها کنم، همین‌جور نشسته روی صندلی: مجسمه‌ای بی‌سر. مسافرانی که می‌روند و می‌آیند هیچ شک‌شان نمی‌برد که این تن یک انسان واقعی است. خیال می‌کنند بازی است، یا همچین چیزی. مثلاً دوربین مخفی. به هوای یافتن دوربینی که مخفیانه حرکات‌شان را زیر نظر دارد، این‌سووآن‌سو چشم می‌گردانند. احتمالاً حتی با لبخند. لبخندی که می‌گوید «دست‌تون رو خوندم.» ولی فایده ندارد. هر چه نگاه کنند دوربینی نمی‌یابند. این‌جاست که لحظه‌ی سرنوشت‌ساز به مانند ماری در کمینِ طعمه از خفا بیرون می‌پرد: درست همان وقتی که از یافتن دوربینی که نیست نومید می‌شوند و درمی‌یابند واقعیت همان چیزی است که دیده‌اند، نه آن چیزی که با ساده‌لوحی خیال کرده‌اند. میدان رازی ساعت‌دزد از اتوبوس پیاده می‌شود و خیابان کارگر را می‌رود پایین، سمت میدان راه‌آهن. محله‌ی پریچهر. این احتمال که هم‌محلیِ پریچهر باشد تنم را می‌لرزاند.

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.

بارون درخت نشين

220,000 تومان

معرفی کتاب بارون درخت نشین

شاهکاری فراموش‌نشدنی از نابغه‌ی ادبیات ایتالیا؛ کتاب بارون درخت نشین رمانی اجتماعی و فلسفی از ایتالو کالوینو، نویسنده‌ی صاحب سبک ایتالیایی است. در این رمان درخشان و جایزه‌بُرده، سرگذشت پسری اشراف‌زاده روایت می‌شود که یک روز در اعتراض به قوانین سخت‌گیرانه‌ی حاکم بر خانه، از درختی بالای درخت، همانجا می‌نشیند و قسم می‌خورد دیگر هیچ‌وقت پایش را روی زمین نگذارد...!

درباره‌ی کتاب بارون درخت نشین

ایتالو کالوینو (Italo Calvino) در میان ایرانیان نویسنده‌ی کمابیش شناخته‌شده‌ای است. ظاهراً نخستین بار بهمن محصص، هنرمند و مترجم مشهور معاصر بود که با ترجمه‌ی اثری او را به فارسی‌زبانان معرفی کرد و بعد از آن، اقبال جامعه‌ی کتاب‌خوان ایرانی به آثار کالوینو فزونی گرفت. خوشبختانه امروز از اغلب کتاب‌های این نویسنده‌‌ی خوش‌ذوق ایتالیایی، ترجمه‌ای قابل قبول در دست است. از جمله از کتاب مشهور و محبوبِ بارون درخت نشین (The Baron in the Trees).
سفارش:0
باقی مانده:1

قصه‌های دوستی 6: روزی که مولی پرواز کرد

130,000 تومان
مولی دوست دارد به شهر بازی برود، آن‌جا همراه با دوستانش خیلی خوش می‌گذرد. با‌هم به اتاق خنده می‌روند، سوار چرخ‌وفلک می‌شوند، اسب‌سواری می‌کنند و نمایش عروسکی می‌بینند. راستی، مولی یک سکه دارد می‌تواند برای خودش و دوستانش بادکنک بخرد. چه خوب! مولی دوستان‌ زیادی دارد و باید چند‌تا... ای وای! مولی کجا رفت؟ والری گورباچف، نویسنده و تصویرگر کتاب‌های کودکان در «روزی که مولی پرواز کرد!» به بهترین و ظریف‌ترین شکلِ ممکن عشق، دوستی و نیکی کردن به دیگران را دست‌مایه‌ داستانش قرار می‌دهد و با زبانی ساده و شیرین، داستانِ موش کوچولویی را به تصویر می‌کشد که دوست دارد با هدیه‌ای کوچک تک‌تک دوستانش را خوشحال کند. گورباچف در داستانِ تصویری «روزی که مولی پرواز کرد!» به مخاطب کودک می‌آموزد که گاهی ممکن است دوستی و نیکی کردن به دیگران مسیر همواری نداشته باشد، اما بدون شک پایانِ درخشان و روشنی دارد. درست مثل تصمیم مولی برای خوشحال کردن دوستانش و ماجراهای هیجان‌انگیزی که در امتداد این تصمیم برای او رقم می‌خورد! والری گورباچف کتاب‌های زیادی را برای بچه‌ها نوشته و تصویرگری کرده است. خودش می‌گوید: «از وقتی یادم می‌آید نقاشی کشیدن را دوست داشتم. پدرم می‌خواست ریاضی بخوانم، اما من هنر را انتخاب کردم.» گورباچف دهم ژوثن ۱۹۴۷ در اُکراین به دنیا آمده و سال‌هاست در نیویورک زندگی می‌کند.