ایل بختیاری در دوره قاجار
470,000 تومان
ايل بختياري در دورهي قاجار متني است مستند دربارهي مقطعي خطير از تاريخ اين مردمان در قرن سيزدهم هجري. در بحبوحهي انقلاب مشروطه در ايران، امپراتوري بريتانيا براي پيشبرد منافع اقتصادي خود در مناطق کوهستاني بين ايران و عراق، که پيشتر دسترسناپذير بود، رسوخ کرد و به اقداماتي چون احداث راه در دل کوهها، گردآوري اطلاعات جغرافيايي و قومشناختي و اکتشاف نفت دست زد.
اين طرحها سبب شد ايلات کوچرو و خودمختار در حاشيهي قلمرو قاجار در پهنهاي گستردهتر به هم بپيوندند و با اقتصاد جهاني نيز ارتباط بيابند؛ در نتيجهي اين تغييرات فاصلهي ميان حکومت و ايلات هم کاهش يافت. البته اين مردمان در برابر اين دگرگونيهاي زيستمحيطي و اجتماعي منفعل نماندند؛ گاه در برابر طرحهاي بريتانيا مقاومت ميکردند و گاه خود را با آنها سازگار ميکردند. جنگ ميان طوايف هم البته گهگاه رخ ميداد.
آرش خازني، برخلاف پژوهشهاي معمول که کانون توجه در آنها طبقات اجتماعي شهري و مرکز سياسي است، با بهره گرفتن وافر از تواريخ و وقايعنامههاي فارسي، تواريخ ايلاتي و منابع آرشيوي در لندن و تهران و اصفهان، از چادر ايلنشينان به اين وقايع نگريسته است و آن را در مرکز داستاني دربارهي سلسلهي قاجار قرار داده و به اين ترتيب توانسته است خلئي را در تاريخ اجتماعي و فرهنگي ايران پر کند. پژوهش او نوري تازه بر روابط مرکزـ پيرامون در دورهي قاجار و نقش ايل بختياري در انقلاب مشروطه ميافکند
فقط 1 عدد در انبار موجود است
ایل بختیاری در دوره قاجار
نویسنده | آرش خازنی |
مترجم | شهلا طهماسبی |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 416 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1400 |
شابک | 9789642134342 |
وزن | 0.361 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
سوگ نمایش هملت
انقلاب مشروطیت ایران
کتاب دیوان وحشی بافقی (بابائی)
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.