بدبیاری‌های فردی تنگلز 1/ قهرمان افسانه‌ای یا بزدل وامانده؟

20,000 تومان

معرفی کتاب بدبیاری های فردی تنگلز 1 اثر جک برند

کتاب پیش رو مناسب برای سنین 7 الی 13 ساله می باشد. فردی تنگلز پسربچه ای بازیگوش است که با ماجراهای شیرین و بامزه اش هرکسی را وادار به خندیدن می کند.
سید مالون پسر شروری است که فردی بسیار از او می ترسد. زمانی که مالون به سراغ او و دوستانش می آید، تصمیم می گیرد که با چشم های لیزریش حساب پسر شرور داستان را برسد.
بنظر شما چشم های لیزری فردی نجاتشان خواهد داد یا خیر؟
فردی حساب کرده، اگر به مدت طولانی و کافی بدون پلک زدن به دیوار خیره شود، چشم‌هایش شروع می‌کنند اشعه‌های لیزری بیرون دادن، اما خب شاید یک نقشه‌ی یدکی هم بد نباشد.

دوستان فردی هم در خطر هستند. ولی چه کاری از دست فردی برمی‌آید، وقتی او حتی از خواهر کوچکش جسیکا هم می‌ترسد. (از حق نگذریم جسیکا برای خودش یک هیولای کوچولوست!)

فردی باید راهی پیدا کند تا همه‌ی دوستانش را از دست سید نجات بدهد. یک چیزی مسلم است، آن هم له و لورده شدن.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

بدبیاری‌های فردی تنگلز 1/ قهرمان افسانه‌ای یا بزدل وامانده؟

نویسنده
 جک برند
مترجم
اعظم مهدوی
نوبت چاپ
تعداد صفحات 272
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008655206
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بدبیاری‌های فردی تنگلز 1/ قهرمان افسانه‌ای یا بزدل وامانده؟”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

قزاق ها

220,000 تومان

در بخشی از کتاب قزاق‌ها می‌خوانیم

چنین کاری با دختر وحشتناک بود، جنایت بود. از آن بدتر این بود که به یک بانو، به زن دمیتری آندره‌ایچ النین تبدیلش کنی، مثل زن‌ قزاقی که با افسر ما ازدواج کرده است. اگر خودم می‌توانستم قزاق شوم و با لوکاشکا گله بدزدم، چیخیر بخورم، ترانه بخوانم، مردم را بکشم و شبانه مست و لایعقل پشت پنجره‌اش بروم، بی‌آن‌که فکر کنم کی هستم و چرا این کار را می‌کنم، قضیه فرق می‌کرد. آن وقت می‌توانستیم یکدیگر را بفهمیم، من هم می‌توانستم احساس خوشبختی کنم. من سعی کردم این زندگی را ترک کنم و شدیداً احساس ضعف و شکست کردم. نتوانستم خودم و گذشته‌ی پیچیده، ناهماهنگ و زشتم را فراموش کنم. هیچ امیدی به آینده‌ام ندارم. هر روز این کوه‌های پُربرف و این زن خوشبخت و باوقار را در مقابل خود می‌بینم، و احساس می‌کنم این زن که یگانه امکان خوشبختی در این جهان است، به من تعلق ندارد. وحشتناک‌ترین و شیرین‌ترین چیز، در شرایطی که من هستم، این است که احساس می‌کنم او را می‌فهمم، اما او هرگز مرا درک نمی‌کند. درکم نمی‌کند نه برای این‌که از من پایین‌تر است، برعکس، او نمی‌خواهد مرا درک کند. او خوشبخت است، مثل طبیعت، منظم و آرام است و سرش توی کار خودش است. اما من موجودی فاسد و ضعیفم که می‌خواهم او احساس و رنج مرا درک کند. شب‌ها نمی‌خوابیدم، بدون هیچ هدفی پشت پنجره‌ی اتاقش می‌ایستادم و حساب بلایی را که به سرم می‌آمد نمی‌کردم. هجدهم همین ماه گروهان‌مان به مأموریت رفت. سه روز را بیرون از دهکده گذراندم. دلم گرفته بود و به همه‌چیز بی‌تفاوت بودم. خواندن ترانه، بازی ورق، نوش‌خواری، و حرف زدن از ترفیع بیشتر از همیشه برایم نفرت‌آور بودند. امروز به خانه برگشتم و ماریانا، خانه‌ام، عمویروشکا، و کوه‌های پر از برف را از ایوان دیدم، و این احساس خوشحالی تازه و نیرومند برایم کافی بود تا همه‌چیز را بفهمم.
سفارش:0
باقی مانده:1

من از گوراني ها مي ترسم

76,000 تومان
در بخشی از کتاب من از گورانی‌ها می‌ترسم می‌خوانیم: چی می‌شد اگر دعوتش را قبول می‌کردم و یک روز صبح، صبحانه را با او می‌خوردم؟ چرا نباید این کار را بکنم؟ از چی می‌ترسم؟ چرا این ترس لعنتی ولم نمی‌کند؟ مگر نه اینکه حالا آزادم؟ مگر نه این‌که حالا برای بهداشت اخلاقی جامعه خطری ندارم؟ از اول هم خطری نداشتم. زن‌های زشت، زن‌های معمولی، هیچ‌وقت برای جامعه خطر ندارند. من زشت نبودم اما خوشگل هم نبودم. معمولی بودم. معمولی شدم، بعد از آن‌که دانشجو شدم و آن بینی صدمنی را عمل کردم. من کپی پدرم بودم، پوست سبزه، دماغ بزرگ و پیشانی بلند را از او به ارث برده بودم. مادر هیچ‌چیز به من نداده بود. به بقیه‌ی بچه‌ها چیزی داده بود اما به من دریغ از یک انگشت پا. حتم ابراهیمِ خیابان‌گز‌کن چشم به ثروت پدرم داشت که آمد خواستگاری‌ام، وگرنه من انتخاب یکی‌مانده‌به‌آخرش بودم. عاشقش نبودم. چه‌طور می‌توانستم عاشقش باشم وقتی به تعداد زیادی از دخترهای دبیرستان جلال آل‌احمدِ گوران پیشنهاد ازدواج داده بود و من آخری‌شان بودم؟ با این‌همه خوشحال بودم که یک نفر به خواستگاری‌ام آمده. بختم باز شده بود و همین برایم کافی بود. به دکتر می‌گویم: «من از گورانی‌ها می‌ترسم.» می‌گوید: «چرا؟» «به خاطر شلاق زدن یه هم‌مدرسه‌ای و شریک‌جرمش تو اون سال‌ها.» کلاس اول دبیرستان بودم، پانزده سالم بود و عاشق احسان شیخ‌خانی شده بودم که خانه‌شان روبه‌روی خانه‌مان بود. می‌دانستم شیخ‌خانی‌ها از ملاکین آن اطراف هستند و برای خودشان اسم‌ و رسمی دارند. پدر احسان به نظرم در اداره‌ی کشاورزی، آب، برق، یک همچین جایی کار می‌کرد، رئیس اداره بود انگار. تمام سال‌هایی که در آن خانه بودیم، حتی یک بار من خانه‌شان را ندیدم. آن‌ها از ما هم خاص‌تر بودند. اما صبح‌به‌صبح پسرِ سر‌ به زیر و قد‌بلندشان را می‌دیدم که کیف به دست به دبیرستان می‌رفت، از من بزرگ‌تر بود. من عاشقش شده بودم و او چنان‌ که بعدها فهمیدم عاشق رودابه بود که خویش‌شان بود.

درشتي

98,000 تومان

معرفی کتاب درشتی اثر علی اشرف درویشیان

"درشتی" شامل داستان های کوتاه انتقادی و اجتماعی از "علی اشرف درویشیان" است که در ده داستان کوتاه، مشکلات جامعه را به تصویر می کشد. از جمله مواردی که در داستان های کتاب "درشتی" به آن پرداخته شده، مصائبی است که جنگ میان ایران و عراق و جنگ در کردستان عراق، بر سر مردم آورد.
مصائبی نظیر آواره شدن از خاک مادری، از دست دادن عزیزان و تنها شدن، بیماری و قحطی کالا، مرگ مردم و فشار مضاعف بر طبقه ی فرودست.
"درشتی" عنوان نخستین داستان این اثر است که "علی اشرف درویشیان" آن را از زبان یک پسر روایت می کند.
پسر که جهت بریدن نی برای تهیه ی قلم به نیستان رفته، نیزار را آغشته به خون می بیند و از پس روزنه های نی در آن سوی نیزار، شاهد اعدام دسته جمعی افراد است. پس زمینه ی اصلی این داستان و قصه های دیگر این مجموعه، وضع اسف بار و تیره و تار زندگی مردم است که در آن بلاها و مشکلات همچون غلتک مردم را زیر می گیرند.
به این ترتیب این غلتک یا خود شخصیت ها را له می کند و زندگی شان را نابود می کند و یا برای دیگری اتفاق می افتد و این ها شاهدان این تیره روزی شوم هستند. جنگ و بمباران و حمله های هوایی که در پی آن جان هزاران انسان بی گناه گرفته شد، فضای اصلی داستان ها را تشکیل می دهد و "علی اشرف درویشیان" نگاه ویژه ای به شرایط کودکان و نوجوانان در این وضع دهشتناک دارد.
زبان نگارش اثر ساده است و بدون هیچ حاشیه ای، تلاش می کند تا چهره ی واقعی و کریه جنگ را به خواننده نشان دهد.
سفارش:0
باقی مانده:1

مستاجر

230,000 تومان

معرفی کتاب مستاجر اثر رولان توپور

مستأجر رمانی است نوشته ی رولاند توپور، نویسنده ی فرانسوی زبان . مستأجر که در اصل در فرانسه در سال 1964 منتشر شد ، داستان یک پاریسی تبار لهستانی است ، کاوش در بیگانگی و هویت ،در مورد این سوال که ما چگونه خودمان خودمان را تعریف می کنیم .
ترلکوفسکی مستاجری که به خانه ی جدیدش پا می گذارد. خانه ای که مستاجر قبلی آن خودکشی کرده است. او کم کم به عجیب و غریب بودن همسایه ها و محیط آپارتمان پی می برد و ... در یک سطح ، مستاجر داستان ارواح است ، داستانی در مورد تسخیر .
در سطح دیگر ، این داستان، مطالعه ی روانشناختی انسان است ، انسانی که در دنیای خصمانه ی نیروهای غیب و نامفهوم که کمر به نابودی او بسته اند گرفتار شده است. سرانجام ، مستأجر ممکن است در مورد مسئله بیگانگی فرد در جهانی ناشناس ، شهری متمدن اما بیگانه باشد. به هر حال ، رولان توپور ، نویسنده جوان فرانسوی ، کافکا و احتمالا پو و هیچکاک را بخوبی می شناسد. بسیاری از صحنه های مستاجر ، در واقع ، کیفیت کابوس وار کتاب ، انسان را به یاد رمان های محاکمه، قصر و به ویژه مسخ می اندازد. مستأجر وقایع هولناک و جذابی که به جنون می رسد را نشان می دهد ، زیرا ترلکوفسکی از نظر آسیب شناسی یک بیگانه اسن در آن محیط ، که با یک خودکشی معمایی که حضورش در آپارتمان جدید او به شدت حس می شود ، درگیر می شود. مستاجر بیش از آنکه یک داستان در مورد تسخیر روح باشد ، رمانی درباره کاوش اعماق گناه ، پارانویا ، و وسواس جنسی است. فیلمی با اقتباس از این کتاب توسط رومن پولانسکی در سال 1976 ساخته شد که خودش هم نقش اول آن را بازی می کرد.

تازه به تازه، نو به نو

2,600 تومان

معرفی کتاب تازه به تازه نو به نو اثر مهران افشاری

مجموعه ی حاضر، حاوی مقالاتی است از نگارنده که در آن ها کوشیده فرهنگ و ادبیات کهن مردم ایران را بررسی کند و نقد و تحلیلی از ادبیات عامیانه ی ایران مبتنی بر قیاس و استدلال و استناد به دست دهد.
گفتنی است: "بیش تر مقاله های این کتاب از چهارده سال پیش تا کنون در مجله های تحقیقاتی و ادبی مانند آینده، به سردبیری استاد ایرج افشار؛ ایران شناسی، به سردبیری دکتر جلال متینی؛ و هستی، به سردبیری دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن؛ و برخی از کتاب هایی که مشتمل بر مقاله های گوناگون تحقیقاتی است، از جمله پژوهش های ایران شناسی، به کوشش آقایان ایرج افشار و کریم اصفهانیان؛ و سخنواره، یادنامه ی مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری، به کوشش استاد ایرج افشار و شادروان دکتر هانس روبرت رویمر، منتشر شده است. تعدادی از آن ها نیز گونه ای دیگر و گسترش یافته از پاره ای مقالات نگارنده در دانش نامه ی جهان اسلام است".
مقالات این مجموعه، عبارت اند از: "همانندی های داستان نوح پیامبر (ع) و فریدون فرخ"، "روایت کشتن اژدها و ازدواج با دختر پری در فرهنگ و ادبیات ایران"، "اعجاز قطره (نشانه هایی از اسطوره ی ایزد نباتی در قصه های عامیانه ی فارسی)"، "یادداشت هایی درباره ی خرم دینان"، "ورق الخیال در آیین قلندری"، "خضر در حکایت های صوفیان"، "فرقه ی عجم و سخنوری"، "جوانمرد قصاب" و "شمع و چراغ و آتش در فرهنگ مردم ایران".

علی عباسی تقدیم می‌کند: روایت یک کابوس سی ساله

22,000 تومان

در بخشی از کتاب علی عباسی تقدیم می‌کند: روایت یک کابوس سی ساله می‌خوانیم

آن زمان در کلاس هفتم دبیرستان هدف یک بودم؛ یعنی سیزده‌ چهارده‌ساله. با چند نفر از هم‌مدرسه‌ای‌های کلاس بالاتر دوست شدم که کار تئاتر می‌کردند. آن‌ها را قانع کردم هر کدام چند تومان برای چاپ کتابم سرمایه‌گذاری کنند و غروبی در یکی از ‌پس‌کوچه‌های نزدیک میدان فردوسی به چاپخانه‌ی زرتشتی‌ها رفتم. صاحب چاپخانه انسان نازنین و همراهی بود که با شرایطم موافقت کرد. چند تومانی که جمع کرده بودم بیعانه دادم و اولین جزوه‌ی پنجاه‌صفحه‌ای به سوی آزادی به حروف‌چینی رفت، با این قرار که خودم غلط‌گیری کنم؛ کاری که در همان یکی‌ دو روز در چاپخانه یاد گرفته بودم. جزوه را در پانصد نسخه چاپ و با کمک دو نفر از همشاگردی‌ها به شرکت سقا بردم و پیرمرد به حساب این‌که ما پادو یکی از انتشاراتی‌ها هستیم، قبول کرد. با این قرار که چهارشنبه‌ی آن هفته پخش شود. چهارشنبه صبح زود به دکه‌ی سید، روزنامه‌فروشیِ روبه‌روی سینما آسیا، رفتم و برای اولین‌بار نامم را روی میز روزنامه‌فروش دیدم. این بزرگ‌ترین مایه‌ی غرور آن سال‌هایم بود. اولین جزوه از کتابم دویست نسخه فروش رفت و با کسر حق توزیع، حتا نیمی از پول چاپ هم به دستم نرسید. با مرارت حساب چاپخانه را تسویه کردم و خوانندگان را تا امروز برای خواندن باقی قصه به انتظار نشاندم!   در آن سن‌وسال در کار چاپ کتاب شکست خورده بودم، ولی اولین آشنایی‌ام با حروف سربی و کار چاپ و نویسندگی اتفاق افتاده بود. پس از آن، بچه‌های مدرسه را تشویق کردم مجله‌ای چاپ کنیم. این تلاش یک سالی طول کشید و در کلاس هشتم طرح مجله به نتیجه رسید. اولین مجله‌ی دانش‌آموزی ما به نام شاهین به مدیریت یکی از کلاس‌ششمی‌ها و سردبیری من در همان چاپخانه‌ی راستی چاپ شد . هر شنبه صبح آقای مدن‌پور، رئیس مدرسه، برای بچه‌ها سخنرانی می‌کرد. یکی از همان روزها که معلوم بود اولین نسخه‌ی مجله را خوانده، سر صف چند متلک نثار «جوجه‌های فضول و پُررو» که منظورش من و سرمقاله‌ام بود کرد و در فاصله‌ی زنگ دوم کلاس در راهرو مدرسه یک سیلی جانانه توی گوشم خواباند. مثل این‌که تقصیر هم از من بود چون در سرمقاله خیلی بیش از حد یک دانش‌آموز فضولیِ بی‌جا کرده و از وضعیت مدرسه انتقاد کرده بودم! آقای مدن‌پور که یکی از برجسته‌ترین افراد فرهنگی ایران بود، بعدها عزیزترین مشوق و پشتیبانم شد، ولی سیلی جانانه‌ای را که پاداش پُررویی زیادی من بود هنوز به یاد دارم. این اولین مزه‌ی سانسور و شناسایی خط ‌قرمز در زندگی برایم بود.
سفارش:0
باقی مانده:2