برنامه ریزی ناحیه ای

5,500 تومان

این کتاب برای دانشجویان رشته جغرافیا در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به عنوان منبع اصلی درس «برنامه‌ریزی ناحیه‌ای» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.
فهرست:
مقدمه
فصل اول: کلیات
فصل دوم: مفاهیم بنیادی در برنامه‌ریزی ناحیه‌ای
فصل سوم: اصول و روشهای برنامه‌ریزی ناحیه‌ای
فصل چهارم: برنامه‌ریزی ناحیه‌ای در ایران
منابع و مآخذچاپ ششم با اضافات و اصلاحات

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

برنامه ریزی ناحیه ای

نویسنده
دکتر کریم حسین‌زاده دلیر
مترجم
——-
نوبت چاپ 13
تعداد صفحات 268
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1393
سال چاپ اول ——
موضوع
مطالعات محیطی
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789645301581
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “برنامه ریزی ناحیه ای”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

آخرين روياي فروغ

140,000 تومان
کتاب «آخرین رویای فروغ» نوشته‌ی سیامک گلشیری، نویسنده و مترجم ایرانی است. گلشیری رمان‏‌های بسیاری نوشته که بعضی از آن‏‌ها از پرخواننده‌‏ترین رمان‏‌های ایرانی‌اند و جوایز متعددی را از آن خالق خود کرده‌اند. او در جایی گفته که دوست دارد در آثارش ناظر مطلق باشد و بگذارد تنها صدای شخصیت‏‌هایش به گوش خواننده برسد. گلشیری در رمانی که پیش روی شماست، به‌‏خوبی این شگرد را به کار گرفته است. آدم‏‌های داستان در شبی طولانی، در موقعیتی ناب و بحرانی، در کنار هم قرار می‌‏گیرند و بی‌‏آن‏که قصدش را داشته باشند، به حرف می‏‌آیند؛ حرف‏‌هایی که شاید هرگز در زندگی روزمره و ملال‏‌آورشان به زبان نیاورده‌‏اند. سیامک گلشیری در این رمان تماما نمایشی، تصویری محض از انسان‏‌هایی به تماشا می‌گذارد که سرشار از عشق و نفرت‌‏اند؛ عشق‌‏هایی که گمان می‌‏کنند هرگز به آن دست نیافته‌‏اند و نفرتی که گاهی احساس می‏‌کنند قلب و روح‏شان را احاطه کرده است. در بخشی از رمان می‌خوانیم: «داشتم خیلی آهسته می‌راندم. نگاهم به دیوار ویلایی بود که از جلوش رد می‌شدیم/ می‌خواستم همین‌جا توی ماشین قضیه را تمام کنیم. دوست نداشتم بیشتر از این کش پیدا کند. آذر گفت، خودش هم که می‌خواست، نباید می‌آوردنش. اگه یه ذره عقل توی کله‌هاشون بود، نباید قبول می‌کردن با این حال بیارنش این‌جا.»
سفارش:0
باقی مانده:1

سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 8/ خفن‌ترین سابقه‌دار

140,000 تومان
سازمان بین‌المللی قهرمانان، عضوِ جدید می‌پذیرد!

اما آن‌ها دقیقاً دنبال چه هستند؟

یک زیبایی‌اندام‌کارِ قدرتمند؟!!! یک سریع‌السیرِ فشنگی؟! یکی با قدرت ذهنی هیولا؟! یا استاد تغییرشکل‌های شگفت‌انگیز؟!

شاید دنبال همین‌چیزها می‌گردند.

شاید هم دنبالِ یک گرگِ شلوارک‌پوش باشند؟! یا یک پیرانای کله‌پوک؟ یا ماری که دزدِ کیک‌های کوچولوست؟ یا کوسه‌ای بالدار با دندان‌های بزرگ؟

بفرمایید!!! این هم سریال چهار سابقه‌دار، قسمت هشتم.

سفارش:0
باقی مانده:2

مثل عکسی سیاه و سفید: 100 نامه‌ی فرانسوآ تروفو

39,000 تومان

در بخشی از کتاب مثل عکسی سیاه و سفید می‌خوانیم

روبر عزیزم؛ از هسدن که برگشتم هر دو‌تا نامه‌ات به دستم رسید. برسون را دیدم. آدم فوق‌العاده‌ای‌ است. دیروز، یعنی یکشنبه شب، با ژاکلین رفتیم تماشای فیلمِ وارث در سینمای اگریکولتور. بعد هم رفتیم به خانه‌اش و باهم شام خوردیم. پدر و مادرش رفته‌اند به سفری یک‌هفته‌ای و ما هم تقریباً هر شب داریم باهم شام می‌خوریم. تا ساعت یکِ صبح داشتیم بحث می‌کردیم و بعد هم خسته و درب‌وداغان به خانه برگشتم. ژانین خاطراتِ یک فریب را بهش قرض داده. باور کن خیلی گرفتار شده‌ام ولی حواسم به کارهای تو هم هست و حتماً روزنامه‌ها و مجله‌ها را برایت می‌فرستم؛ دلم می‌خواهد بخوانم‌شان. هرجورشده باید این مجله‌ها را بخرم و البته برای تو هم بفرستم. صد فرانک هم می‌گذارم کنارِ نامه‌ی بعدی که به دستت می‌رسد. ژرالد هم دیگر حاضر نیست پا توی خانه‌ات بگذارد؛ چون ساس‌ها خانه را گذاشته‌اند روی سرشان. اگر یک‌ذره عقل توی کله‌ات پیدا می‌شد باید به همه‌ی فرش‌ها و روزنامه‌ها گوگردی چیزی می‌زدی و هر هفته هم کفِ اتاق را درست‌وحسابی ضدعفونی می‌کردی. اگر این کارها را کرده بودی الان می‌شد آن‌جا زندگی کرد. به‌هرحال هر کاری که خودت صلاح می‌دانی بکن. کارم این‌قدر زیاد شده که رسماً دارم خُل می‌شوم. دیروز ناهار را با آریان پاته و میشل مور خوردم. باید مقاله‌ای درباره‌اش بنویسم؛ چهار پنج مقاله‌ی دیگر هم هست: درباره‌ی کشیش روستا و عکس و تلفن و مقاله‌ای درباره‌ی مور و یک قرار ملاقات و بحث و سخنرانی در فوبورگ، و تازه بعدِ همه‌ی این‌ها باید گزارشی هم برای اِل بنویسم. راستش خودم هم نمی‌دانم با این‌همه کار باید چه کنم. تازه باید جواب نامه‌ی شُنیل را هم بدهم. نامه‌ای هم باید به آندره بازَن بنویسم. به‌نظرم دو روزی با ل. برویم پیشِ بازَن. خانه‌اش پانزده‌کیلومتری پاریس است.

شهري که در آن مرگ از آن مي خواند

9,000 تومان

شعرهایی از کتاب شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند؛ مجموعه رباعی

این‌جاست که انتها از آغاز شب است با بُهت دقیقه‌ها هم‌آواز شب است این واقعه را چگونه تعبیر کنم خورشید در آسمان ولی باز شب است ... فکر اگر و فکر چرایی ویران فکر گذر از ثانیه‌هایی ویران می‌داد تکان، در امتدادی تاریک گهواره‌ی گور را صدایی ویران

چگونه با پدرت آشنا شدم؟

145,000 تومان

معرفی کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم؟

کتاب «چگونه با پدرت آشنا شدم» مجموعه داستان‌ طنزی است نوشتهٔ مونا زارع که به‌صورت نامه نوشته شده است. قهرمان داستان در این نامه‌ها ماجرای آشنایی با شوهرش را برای دخترش می‌نویسد. این کتاب در نشر چشمه چاپ شده است.

درباره کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم

داستان‌های کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم ابتدا به‌صورت ستون هفتگی طنز در روزنامهٔ شهروند منتشر می‌شد که توانسته بود مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. مونا زارع این داستان‌ها را بازنویسی کرد و با یک پایان‌بندی متفاوت، کتاب را به اثری مستقل تبدیل کرده است که بازخوانی آن برای خوانندگان پیشین نیز همچنان جذاب خواهد بود. این اثر از آن دسته کتاب‌هایی است که می‌شود با آن بلند‌بلند خندید. روایت یک دنیای زنانه برای پیدا‌کردن شوهر که پر است از توصیف‌های شیطنت‌آمیز و فانتزی‌های بامزه: «ساعت ۷ صبح جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. چشم‌هایم کاملاً باز نشده بود و قیِ بسته‌شده روی مژه‌ها پلک‌هایم را سنگین کرده بود. سرم را توی بالش فرو بردم و روی شکمم خوابیدم و تا بیست شمردم. چشم‌هایم را باز کردم و تکه‌ای از موهایم را دور بینی‌ام چرخاندم و دوباره تمرکز کردم. فایده‌ای نداشت. هیچ‌چیز دیگر نبود جز شوهر. دلم می‌خواست همان موقع، همان لحظه، یک نفر روی کرهٔ خاکی وجود می‌داشت که شوهر من می‌بود. از خواب که بیدار شدم، دیدم جایش خالی است. پدرت را می‌گویم. اولش مردد بودم نکند گیج خوابم و جای یک چیز دیگر خالی شده و من آن را با شوهرم اشتباه گرفته‌ام؟ خودم را از رخت‌خواب بیرون کشیدم و روبه‌روی آینه ایستادم. موهایم از عروسی دیشب پف کرده بود و ریملِ دور چشم‌هایم قیافه‌ام را شبیه پاندا کرده بود. زبانم را بیرون آوردم و ته حلقم را نگاه کردم. امکان نداشت، اما مشکلم واقعاً شوهر بود.»

شاهنامه‌ی فردوسی 11: از رزم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد

55,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 11: از رزم رستم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد می‌خوانیم

لشکرکشى اسفندیار به زابل سحرگاه از درگاه اسفندیار صداى طبل برخاست و اسفندیار همچون فیلى بر اسب سوار شد و سپاه را مانند باد حرکت داد. همچنان سپاه را پیش‌راند تا به دوراهى رسید. همان‌جا فیل و سپاهیان بر جاى ماندند. یک ‌راه به‌سوی دژ گنبدان مى‌رفت و راهى دیگر به‌سوی کابل. سپاه قدرى در راهى که به کابل مى‌رفت حرکت کرد. در این هنگام شترى که پیشروِ سپاه بود، چنان بر زمین نشست که گویى با خاک جفت شده است. هر‌چه ساربان چوب بر سر آن شتر زد، از جایش برنخاست، در این هنگام تمام کاروان بر جایش مانده بود. اسفندیار گفت: «این را باید به فال بد گرفت.» پس امر کرد تا سر شتر را ببُرند که بدى بر او بگردد و فرّه‌ی ایزدیش تباه نشود. جنگجویان سر شتر را بریدند و بخت و اقبال دوباره به اسفندیار روى نمود. اسفندیار از کار شتر در اندیشه فرورفت، اما اختر شومِ خود را خوار گرفت و گفت: «هر‌کس که پیروز شد و پادشاهى‌اش مایه‌ی فروغ جهان گشت، باید بداند که بداقبالى و نیک‌اخترى هر‌ دو از جانب خداوند است و مردان باید بر آن راضى باشند.» اسفندیار با سپاه به‌سوی هیرمند آمد، درحالى‌که از ترس اقبال بد در اندیشه بود. آن‌گاه بنا بر رسم و آیین همان‌جا سراپرده زدند و هر‌یک از بزرگان جاى خود را انتخاب کرد. اسفندیار خیمه‌اى بزرگ بر پا کرد و در آن تخت گذاشت و بر تخت نشست. پس مجلس بزمى آراست. پشوتن کنار شهریار نشست و با آن بزم به شادکامى پرداخت و دل جنگجویان خود را از هر اندیشه‌اى فارغ کرد. صورت پهلوانان و شاه از تأثیر شراب چون گل شکفت.

فهرست مطالب کتاب

داستان رزم رستم و اسفندیار داستان رستم و شغاد
سفارش:0
باقی مانده:1