برهنه در باد
79,500 تومان
وقوع داستان “برهنه در باد “چند ماه قبل از پایان جنگ تحمیلی طراحی شده است .دو دوست قدیمی که یکی قبلا ستوان ژاندارمری بوده و دیگری دیپلمه سپاه ترویج، پس از تغییر رژیم و سالها بیخبری، یک دیگر را در سازمان بازنشستگی میبینند .راوی که از سالها قبل تصمیم گرفته بود درباره ستوان “منصور مرعشی ” معروف به “منصور بیتل “داستانی بنویسد، اینک پرونده بازنشستگی او را زیر دست دارد .آن دو پس از بگو مگو عازم بندر انزلی و چالوس میشوند و در راه به مرور خاطرات میپردازند .غافل از آن که نفر سومی هم هست که سالهاست در انتظار دیدار ستوان یا همان “منصور بیتل “به سر برده و آن کسی نیست جز پدر زن راوی که افسر بازنشسته اداره آگاهی است و از گذشته پر ماجرای زندگی ستوان آگاهی کامل دارد و بر آن است او را به محاکمه بکشاند .یادآور میشود در این رمان 328صفحهای چند شعر از شاعران معاصر از جمله “قیصر امینپور “و “کریم رجبزاده “در لابهلای داستان آمده است .ساخت “روایت در روایت “رمان حاضر یادآور داستانهای تو در توی هزار و یک شب است و داستان از طریق گفت و شنود پیش میرود و در این میان، واقعیت داستانی جدیدی پیش روی خواننده قرار میگیرد . توجه راوی به زیبایی داستان است و نه آن حادثهای که اتفاق افتاده است .همه چیز، حتی مفاهیم و تعابیر داستانی از یک حادثه در حال بازسازی است .
فقط 1 عدد در انبار موجود است
برهنه در باد
نویسنده | محمد محمدعلی |
مترجم | |
نوبت چاپ | 4 |
تعداد صفحات | 328 |
قطع و نوع جلد | رقعی (شومیز) |
سال انتشار | 1385 |
شابک | 9789643055585 |
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
من و تو
در بخشی از کتاب من و تو میخوانیم
با بازوهایی حلقهزده دور چوباسکیها ساک کفشها در دست و کولهپشتی به دوش، مادر را دیدم که دور میزد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بیامو روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاهقدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم بهشدت میزد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آنهمه بار جلوِ حرکتم را میگرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشهی دیگر چرخاندم. آن انتها، روبهروی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسیبلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدانها را در صندوقعقب جا میدادند. یک ولوو با یک جفت چوباسکی روی سقفش کنار شاسیبلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، روبهروی دیوار. به چوباسکیها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوباسکیها را روی سقف مرسدس محکم میکردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف میزدند. سومرو میپرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمیآورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچههایی که کمک نمیکردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوباسکیها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوبها و کفشهای اسکی، فشرده میان کارمندان کتوشلواری، مادران و بچههایی که به مدرسه میرفتند، احساس حماقت میکردم. میشد چشمهایم را ببندم و خیال کنم در تلهکابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. میتوانستم بوی کرهی کاکائو را از میان کرمهای برنزکننده بشنوم. میخندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون میآمدیم.روباهیاب (۴۲) (نمایشنامه)
معرفی کتاب روباهیاب (۴۲)
جهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.