برگ هایی از خاطرات من
198,000 تومان
کتاب برگ هایی از خاطرات من نوشته محمدعلی همایون کاتوزیان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات فارسی، زندگی و آثار، سرگذشتنامه به چاپ رسیده است.
این کتاب برگهایی از خاطرات همایون کاتوزیان است؛ مجموعهای از رخدادهای گوناگون در زندگی او. خاطراتی که از دوران نوجوانی و دبیرستان البرز و نخستین تجربهها در عالم سیاست و فرهنگ آغاز میشود و به ادامهی تحصیل در انگلستان و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی و تدریس در دانشگاهها میرسد؛ خاطراتی از روابط نزدیک با فرهیختگانی چون خلیل ملکی، حمید عنایت، ایرج افشار، داریوش آشوری، جلال آل احمد و …
معرفی مباحث کتاب برگ هایی از خاطرات من
البرز و معلمان آن
جایزه ادبی تلویزیون
تظاهرات در مسیر
هجده سالگی، زمستان: نخستین بست نشینی دانشگاهی در جهان
آتش زدن مشین دکتر منوچهر اقبال
پالتو دزدی
کنفدراسیون روایت کوتاه
باز هم اشتباه شد
سخنرانی در قتلگاه پل پوت
پروز نیکخواه و داستان توطئه کاخ مرمر
بازگشت به ایران پس از نه سال
شیراز و آب رکنی و دانشگاه پهلوی
فقط 1 عدد در انبار موجود است
برگ هایی از خاطرات من
نویسنده | محمدعلی همایون کاتوزیان |
مترجم | |
نوبت چاپ | سوم |
تعداد صفحات | 232 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1402 |
شابک | 9789642134793 |
وزن | 0.212 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
آئین و اسطوره (جهان اسطورهشناسی 11)
تاریخ زبان و فرهنگ عربی
سیگار و سیاست
درباره ی خوب بودن
تنبل نالان (مجموعه مطلقا کامل و عمدتا تراژیک آخرین نوشتههای اندرو ویتکر)
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.