بهترین قصه های دنیا (جلد 4) – علاءالدین و چراغ جادو

85,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

کتاب “بهترین قصه های دنیا (جلد 4) – علاءالدین و چراغ جادو” از مجموعه بهترین قصه‌های دنیا، شامل داستان‌های کوتاه و آموزنده‌ای برای کودکان است. این کتاب توسط گروه مولفان نوشته شده و به وسیله غلامرضا فهرستی به زبان فارسی ترجمه شده است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

بهترین قصه های دنیا (جلد 4) – علاءالدین و چراغ جادو

نویسنده
——
مترجم
غلامرضا فهرستی
نوبت چاپ ——
تعداد صفحات 8
نوع جلد
سخت
قطع
رحلی
سال نشر 1382
سال چاپ اول 1382
موضوع
داستان
نوع کاغذ
رحلی
وزن گرم
شابک
9789644176531
توضیحات تکمیلی
ابعاد 28 × 23 × 1.3 سانتیمتر
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بهترین قصه های دنیا (جلد 4) – علاءالدین و چراغ جادو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Atta.Afroozeh
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

خاله بازی جلد 12، تانی تولد می گیرد

15,000 تومان
در خاله بازی جلد 12 کودکان در خيال خود نقش شخصيت‌هاي موردعلاقه‌شان را بازي مي‌کنند. قهرمان کتاب حاضر در جريان داستان نقش يک پري را بازي مي‌کند. او لباس پري‌ها را مي‌پوشد، چوب جادويي به‌دست مي‌گيرد و مي‌کوشد آرزوهاي بچه‌ها را بشنود و برآورده کند. در صفحه‌ي پاياني کتاب، مخاطب مي‌تواند عکس خود را، به‌عنوان هم‌بازي قهرمان داستان، کنار عکس او بچسباند و در "پري‌بازي" با او همراه شود.

استانبول استانبول

195,000 تومان
کتاب استانبول استانبول اثر برهان سونمز (1965) در هايماناي آنکارا به دنيا آمد و بزرگ شد. بعدها به استانبول نقل مکان کرد و مدتي به شغل وکالت مشغول بود. در سال 1996 در حمله‌ي پليس به شدت مجروح شد و مدتي طولاني در انگلستان تحت درمان قرار گرفت. سونمز اولين رمان خود (شمال) را در سال 2009 در ترکيه منتشر کرد. دومين رمان (بي‌گناهان) در سال 2011 و سومين رمان (استانبول استانبول) در سال 2015 منتشر شده‌اند. رمان استانبول استانبول در ده روز روايت مي‌شود. چهار راوي رمان، رويگردان از طاعونِ ظلم، براي هم قصه مي‌گويند تا درد و شکنجه را تاب بياورند و اسرار خويش را براي هم‌سلولي‌ها‌شان فاش نکنند. تنها هم‌رازِ چهار راوي رمان خواننده‌ي کتاب است. هرچند دکتر، دميرتاي، کامو و کوهيلان بي‌خبرند از خواننده‌اي که اسرارشان را مي‌خواند، اما با واگويه‌هاي دروني، سلسله‌حوادثي را بازگو مي‌کنند که زمينه‌ي مبارزه‌شان را فراهم آورده است.

بازیگوشی در طراحی ، کامل می کنم، رنگ می زنم، 100 طرح ناتمام

125,000 تومان
کتاب "بازیگوشی در طراحی - کامل می‌کنم، رنگ می‌زنم، 100 طرح ناتمام" از انتشارات قدیانی یک کتاب جذاب و خلاقانه برای کودکان است که به آنها این امکان را می‌دهد تا با تکمیل و رنگ‌آمیزی طرح‌های ناتمام، خلاقیت خود را تقویت کنند. این کتاب به کودکان کمک می‌کند تا مهارت‌های هنری و تخیلی خود را بهبود بخشند و ساعت‌ها سرگرمی آموزنده داشته باشند.

دنیای زیبای کتی جلد 3، کتی در سفر پر ماجرا

8,000 تومان
زندگي بچه‌ها خانه و محيطي كه در آن زندگي مي‌كنند پر از درس‌هاي آموزنده و قشنگ است. مجموعه‌ي 7 جلدي دنياي زيبا كتي، بچه‌ها را با گوشه‌هايي از اين دنياي قشنگ و آموزنده آشنا مي‌كنند.

داستان‌های قدیمی از کاستیا لا بیه‌خا

10,000 تومان
کتاب داستان‌های قدیمی از کاستیا لا بیه‌خا: ميگل دليبس (۱۹۲۰ - ۲۰۱۰) در داستان‌هاي قديمي از کاستيا لا بيه‌خا تصاويري شگرف از جهان روستاييِ اسپانياي اوايل قرن بيستم پيش مي‌نهد و با نثري ظريف، غني و ساده خواننده را با فضاي زيستِ مردمان کاستياي قديم آشنا مي‌کند. روايتِ ژرفِ اين داستان‌ها آميزه‌اي است از حسِ هم‌دلي با روستا و تجربه‌ي دل‌کندن از آن.
روزي که روستا را ترک گفتم، دو‌قلوها کنار هم روي تخت‌خواب آهني خوابيده بودند. وقتِ بوسه بر پيشاني آن‌ها، نگاه کلارا را ديدم که بر من خيره بود، با يک چشم بسته و خواب و يک چشم کبود و مات. فنرهاي تخت، با نواي جيرجير ناشي از اندک خزيدن کلارا، انگار که واژه‌ي خداحافظ را در ذهن من تکرار مي‌کردند. با پدر حرفي از رفتن نگفتم… نه خدانگه‌داري… نه نگاهي دست‌کم… فراموش‌ام نمي‌شد که گفته بود: «روزي که تصميم به رفتن گرفتي، فراموش کن پدري داري»، و من همين کار را کردم

زني در حاشيه‌ي روزنامه

24,000 تومان
کتاب زني در حاشيه‌ي روزنامه اثر شبنم بزرگی: آهان، سپیدرود دیگر! ندیده بودی؟ شما دخترها کجا را دیده اید؟ مگر بیرون می آورند شما را از آن خانه؟ قشنگ است هان؟ رودخانه را نگاه می کنم، پسر عمه « نامدار » را نگاه می کنم، خنده ام می گیرد. سر خودش را می آورد بیخ گوش من، شاید می خواهد راننده نشنود، آرام می گوید: می خواهم اسم دختر خودمان را بگذاریم سپیدرود. نفسش می خورد پشت گردن من. خودم را عقب می کشم. جا می خورد. بعد امر می کند: برو سمت خودت بشین! روزنامه باز می کند، می رود پشت آن؛ لابد ریخت من را نبیند. حتمی دیگر هیچ وقت نمی گوید گوشه ی روزنامه چیزی برایش بنویسم و...