به آواز باد گوش بسپار
175,000 تومان
همه چیز از یک جرقه شروع شد. در بعدازظهری آفتابی برای تماشای مسابقهی بیسبال به استادیوم جیمگو رفته بود. نوشیدنی در دست لم داده بود روی شیبی پوشیده از چمن. ترق رضایتبخش برخورد توپ با چوب در سراسر استادیوم جینگر منعکس شد.
صدای کف زدن از اطراف برخاست و ناگهان به ذهناش رسید که میتواند رمان بنویسد. انگار چیزی بالزنان از آسمان فرود آمد و در دستاناش گرفت. بخت یارش شد و زندگیاش متحول. اینچنین، هاروکی موراکامی نویسنده به ادبیات ژاپن معرفی شد.
او که بر خلاف سنت و فرهنگ ژاپن که مردم مدرسه را تمام کرده، مشغول به کار میشوند و ازدواج میکنند، ابتدا ازدواج کرد، مشغول به کار شد و در انتها فارغالتحصیل.
موراکامی جوان که از کارمندی متنفر بود، از هر کس که به ذهناش میرسید پول قرض کرد تا توانست همراه همسرش کافهی کوچکی در حومهی غربی توکیو باز کند و به مشتریاناش قهوه و ساندویچ بدهد. گرچه کاری که میکردند دوست داشتند اما صاف کردن بدهیها دشوار بود.
دههی بیست زندگیاش به بازپرداخت وام و درست کردن کوکتل، ساندویچ و قهوه گذشت. اما وقت آزادش را صرف خواندن میکرد. کتاب دلخوشی بزرگی بود. در دههی سوم زندگی بالاخره نشانههای ثبات نمایان شد، اما روز سرنوشتساز فرا رسید و زندگیاش تغییر کرد. غرق تماشای مسابقهی بیسبال بود که حس کرد باید بنویسد.
چنین بود که پروسهی ششماههی نگارش به آواز باد گوش بسپار، نخستین اثرش آغاز شد. شبها با وجود خستگی پشت میز آشپزخانه مینشست و قصهی یک نسل که رابطههایشان شکل نمیگیرند و از فقدانهای گوناگون رنج میبرند را مینوشت.
نتیجه، اثری جذاب و پر اتفاق بود که اولین بخش از سهگانهی مشهور این نویسنده است که به تریلوژی «موش» مشهور است. تکههای بعدی این سهگانه پینبال 1973 و تعقیب گوسفند وحشی نام دارند.
فقط 2 عدد در انبار موجود است
به آواز باد گوش بسپار
نویسنده |
هاروکی موراکامی
|
مترجم |
محمدحسین واقف
|
نوبت چاپ | 16 |
تعداد صفحات | 141 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786002295736
|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
شاهنامهی فردوسی 11: از رزم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 11: از رزم رستم و اسفندیار تا پایان داستان رستم و شغاد میخوانیم
لشکرکشى اسفندیار به زابل سحرگاه از درگاه اسفندیار صداى طبل برخاست و اسفندیار همچون فیلى بر اسب سوار شد و سپاه را مانند باد حرکت داد. همچنان سپاه را پیشراند تا به دوراهى رسید. همانجا فیل و سپاهیان بر جاى ماندند. یک راه بهسوی دژ گنبدان مىرفت و راهى دیگر بهسوی کابل. سپاه قدرى در راهى که به کابل مىرفت حرکت کرد. در این هنگام شترى که پیشروِ سپاه بود، چنان بر زمین نشست که گویى با خاک جفت شده است. هرچه ساربان چوب بر سر آن شتر زد، از جایش برنخاست، در این هنگام تمام کاروان بر جایش مانده بود. اسفندیار گفت: «این را باید به فال بد گرفت.» پس امر کرد تا سر شتر را ببُرند که بدى بر او بگردد و فرّهی ایزدیش تباه نشود. جنگجویان سر شتر را بریدند و بخت و اقبال دوباره به اسفندیار روى نمود. اسفندیار از کار شتر در اندیشه فرورفت، اما اختر شومِ خود را خوار گرفت و گفت: «هرکس که پیروز شد و پادشاهىاش مایهی فروغ جهان گشت، باید بداند که بداقبالى و نیکاخترى هر دو از جانب خداوند است و مردان باید بر آن راضى باشند.» اسفندیار با سپاه بهسوی هیرمند آمد، درحالىکه از ترس اقبال بد در اندیشه بود. آنگاه بنا بر رسم و آیین همانجا سراپرده زدند و هریک از بزرگان جاى خود را انتخاب کرد. اسفندیار خیمهاى بزرگ بر پا کرد و در آن تخت گذاشت و بر تخت نشست. پس مجلس بزمى آراست. پشوتن کنار شهریار نشست و با آن بزم به شادکامى پرداخت و دل جنگجویان خود را از هر اندیشهاى فارغ کرد. صورت پهلوانان و شاه از تأثیر شراب چون گل شکفت.فهرست مطالب کتاب
داستان رزم رستم و اسفندیار داستان رستم و شغادتاریخ هنر باستان
ته جدولیها 3/ راز دروازهبان شبحمانند
در بخشی از کتاب ته جدولیها 3: راز دروازه بان شبح مانند می خوانیم:
تونی پرسید: «استخر توپ؟» بعد گفت: «فکر کی بود بیایم اینجا؟» دست بردم بالا و گفتم: «خب... خیلی جای آرومیه و سر راه زمین تمرینه.» قمبرک گفت: «شیشه هم نداره، به نظر من که بد نیست.» مشکل این بود که مسئول استخر توپ، آتاناسیو، نمیذاشت بریم تو! گفتش: «شماها زیادی بزرگید بچهها. نمیدونم این کار قانونی هست یا نه. و باید بپرسم.» کمنیاس گفت: «آخه... توو... تولد قمبرکه.» بعد به قمبرک اشاره کرد. آتاناسیو گفت: «خب تولد قمبرک که دو دسامبره.»پسری روی سکوها (کپی)
قورتشبده 1/ خورشید را برایم قورت میدهی؟
معرفی کتاب قورتش بده 1 اثر عادله خلیفی
ماجراهای من و اژدهایم 2/ لباسی برای اژدها
لباسی برای اژدها _ ماجراهای من و اژدهایم 2
کتاب لباسی برای اژدها _ ماجراهای من و اژدهایم 2 اثر دیوید بیدزایکی با ترجمه شقایق یوسفزاده توسط انتشارات هوپا در 32 صفحه به چاپ رسیده است.
نویسنده و تصویرگر این داستان دیوید بیدزایکی است. او متولد پنسیلونیای آمریکاست. زمانی که چهارساله بود نقاشی را از برادرش یاد گرفت و از آن پس به نقاشی علاقهمند شد.
ابتدا کارش را با طراحی و تبلیغات مواد غذایی در مجله، روزنامه و بستهبندی محصولات غذایی شروع کرد. بیدزایکی بعد از فارغالتحصیل شدنش از دانشگاه به تصویرگری کتابهای کودک پرداخت. او تصویرگری سی عنوان کتاب را، با نویسندگی خودش، انجام داده است.
بیدزایکی هر سال به بیش از هفتاد مدرسه در سراسر دنیا میرود و تجربههای خود را در زمینه تصویرگری و نویسندگی با علاقهمندان و هنرآموزان این رشتهها به اشتراک میگذارد.
اژدهای بیچاره!
برایش گفتهام که مومیاییها، زامبیها و گرگنماها واقعی نیستند.
ولی باز هم میترسد.
ولی من یک فکری دارم.
شاید اگر برایش یک لباس هالووینی درست کنم، ترسش از هالووین بریزد.
قسمتی از متن کتاب:
سلیقهی من و اژدهایم شبیه هم است.
جفتمان از جشنِ تولد خوشمان میآید.
جفتمان رژه را دوست داریم.
جفتمان از آتشبازی لذت میبریم.
سلیقهی من و اژدهایم خیلی شبیه است، بهجز دربارهی هالووین.
من عاشق هالووین هستم. ولی اژدها ... نه خیلی زیاد!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.