بچه‌محل نقاش‌ها 2/ زمانی که همسایه‌ی میکل‌آنژ بودم

17,000 تومان

سفارش:1
باقی مانده:1

معرفی کتاب بچه محل نقاش ها 2 اثر محمدرضا مرزوقی

رمان نوجوان «زمانی که همسایه میکل آنژ بودم»‌ دومین جلد از مجموعۀ «بچه محل نقاش‌ها»‌ است. این مجموعه به قلم محمدرضا مرزوقی است. در این جلد پسر بچه‌ای به نام «مانی»‌ به همراه بچه‌ محل‌ها و آشناهای دیگر، دفترچه خاطرات «دایی سامان»‌را پیدا می‌کنند.
دایی در آن دفترچه نوشته است که با میکل ‌آنژ زمانی که مشغول کشیدن شاهکارش بر سقف کلیسای «سیستین» بوده است، آشنا شده و با کلی نقشه و ترفند سعی کرده شاگرد او شود. مانی و بچه‌ها با خواندن این خاطرات حیرت می‌کنند و باورشان نمی‌شود و با خودشان فکر می‌کنند که دایی سامان کجا و میکل آنژ کجا؟!
دایی در دفترچه‌اش نوشته است که کشیش‌ها و اسقف‌ها برای او و میکل آنژ پاپوش درست کرده‌اند. بچه‌ها همراه با خاطرات دایی که در دفترچه نوشته شده، وارد دنیای میکل آنژ می‌شود.
مخاطب نوجوان کتاب، همراه مانی و دیگر بچه‌ها، با خواندن دفترچۀ خاطرات دایی سامان، وارد دنیای پر رمز و راز و ماجراجویانه‌ای می‌شود و تا انتها سرگرم می‌ماند؛ در کنار این سرگرم شدن، مطالبی ضمنی از دنیای نقاشی و تاریخ را نیز به شکلی غیرمستقیم فرامی‌گیرد.
محمدرضا مرزوقی که از نویسندگان پرکار و شناخته شده در حوزه کودک و نوجوان است، مجموعه رمان «بچه محل نقاش‌ها» را ‌ادای دینی می‌داند به آرزوی کودکی‌اش. او دلش می‌خواسته نقاش شود اما سرانجام نویسنده شده است!‌
در جلد دوم این مجموعه یعنی «‌زمانی که همسایه میکل آنژ بودم» ، بچه‌ها در سفری ماجراجویانه، با زندگی و زمانۀ میکل آنژ، نقاش بزرگ و معروف، آشنا می‌شوند.
در جلدهای دیگر این مجموعه نیز، همراه با یکسری اتفاقات و ماجراهای جالبی که دایی سامان روایت می‌کند، بچه‌ها با نقاشان معروف آشنا می‌شوند، که از آن جمله می‌توان به «سالوادور دالی»، «ونسان ونگوگ»، «فریدا»، «پیکاسو» و ….اشاره کرد.
این مجموعه رمان می‌تواند برای نوجوانانی که علاوه بر خواندن داستان، علاقه‌مند به آشنایی با نقاشان بزرگ تاریخ هنر نیز هستند، می‌تواند مجموعه‌ای خوب و خواندنی باشد.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

بچه‌محل نقاش‌ها 2/ زمانی که همسایه‌ی میکل‌آنژ بودم

نویسنده
محمدرضا مرزوقی
مترجم
مجتبی حیدرپناه
نوبت چاپ
تعداد صفحات 138
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008655367
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بچه‌محل نقاش‌ها 2/ زمانی که همسایه‌ی میکل‌آنژ بودم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

پرت و پلا

18,500 تومان
دو چیز درحال‏حاضر از واجب‌ترین امور به‌ شمار می‌روند، اول رمان طنزِ دنباله‌دار نوشتن و دوم دری‏وری و ایضاً پرت‌و‌پلا گفتن! کتابی که در دست دارید دقیقاً پاسخ به همین نیاز مبرم اجتماعی است. در این لحظات خطیر و سرنوشت‌ساز، سرنوشت خاندان معیری را پی بگیرید و به عشق‌های خنده‌دار آن یک دل سیر بخندید!‌ ýاز سیاست تا ریاکاری و ظاهرفریبی، از رپ خواندن تا مولودی و از عشق تا مرگ پرت‌و‌پلایی است که در ادامه‌ی دری‏وری آمده
سفارش:1
باقی مانده:1

بهره وری و عملکرد در سازمانهای دولتی و غیرانتفاعی

4,300 تومان
برمن، یکی از اساتید صاحب نام رشته مدیریت دولتی، در این کتاب، با تأکید بر نقش و اهمیت مأموریت سازمان های دولتی و غیرانتفاعی، بر ضرورت نگارش اثر خود نیز تأکید کرده است و با پرداختن به ابعاد گوناگون عملکرد در این بخش ها و چالش های پیش روی مدیران این سازمان ها برای بهبود و ارتقای بهره وری، درک روشنی برای خوانندگان فراهم آورده است. از ویژگی های برجسته این کتاب، تحلیل مقایسه ای رویکردهای متفاوت عملکرد و بهره وری و پیگیری در رسیدن به یک دیدگاه عمومی و منطبق با شرایط سازمان های امروزی در بخش های دولتی و غیرانتفاعی، با تأکید بر وجوه مشترک نظریه ها و الگوهای پیشین و نوین است.  

کلیات فلسفه

184,000 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته روان‌شناسی در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس «کلیات فلسفه» به ارزش 3 واحد تدوین شده است.

فهرست:

پیشگفتار مقدمه: فلسفه چیست؟ فصل اول: رابطه فلسفه با «علم» و «دین» فصل دوم: فلسفه در یونان فصل سوم: نهضت ترجمه و آشنایی مسلمانان با فلسفه یونان فصل چهارم: در برابر فلسفه مشّاء فصل پنجم: حکمت متعالیه فصل ششم: سیر فلسفه پس از ملاصدرا فصل فصل هفتم: یک اصل مهم فلسفی: علت و معلول فصل هشتم: فلسفه در قرون وسطی فصل نهم: فلسفه جدید فصل دهم: کانت و هگل فصل یازدهم: نگاهی بسیار مختصر به فلسفه‌های معاصر منابع

موقعیت و داستان / هنر روایت شخصی

110,000 تومان

در بخشی از کتاب موقعیت و داستان می‌خوانیم

اگر ویلیام هزلیت هر روز صبح با سختی و بیزاری تمام بیدار نمی‌شد، نمی‌توانست در لذت نفرت را بنویسد. اگر ویرجینیا وولف مشکلی در کنار آمدن با زندگی نداشت، مرگ بید را نمی‌نوشت، اگر جیمز بالدوین درگیر نبرد بی‌امانِ مهار کردن سیاه‌پوست و سفیدپوست درونِ خود نبود، یادداشت‌های یک پسر بومی را نمی‌نوشت. این متن‌ها کار نویسندگانی است که در عمیق‌ترین لایه‌ها با جستار درگیر بودند. خودِ این فرم آن‌ها را به درونی بودن عامدانه سوق داده است. در این‌جا نوشته به دنبال این نیست که برای خودش توصیفاتی روی کاغذ جمع کند یا تصاویری مستقل از تفکر یا الهامی شاعرانه ایجاد کند. زاویه‌ی دید از سیستم عصبی نشئت می‌گیرد و خودش را وقف شخص راوی می‌کند تا جستار را با نیروی محرکی درونی که خواننده از همان صفحه‌ی اول می‌شناسد پیش ببرد: اجبار این است که از خودِ روایت فقط برای شکل دادن تداعی‌هایی استفاده شود که متن را پیش ببرد و به واکاوی درونی منجر شود. این نویسندگان شاید خود را «نشناسند» (یعنی به اندازه‌ی بقیه‌ی ما خودشناسی دارند)، اما در هر مورد حیاتی است که بدانند موقع نوشتن که هستند. آن‌ها می‌دانند این‌جا هستند تا موضوعی را که در دست دارند شفاف کنند - و براساس همین الزام باید کارشان را انجام دهند. وقتی نویسندگان از کیستی خود در لحظه‌ی نوشتن ناآگاه‌اند (یعنی در جستار درگیر انگیزه‌هایی‌اند که نه می‌توانند تشخیص دهند و نه از پس حلش برمی‌آیند)، خیلی اوقات کار خوب از آب درنمی‌آید یا بسیار محدود می‌شود. جستار دی. اچ. لارنس، مگر زن‌ها تغییر می‌کنند؟، موردی از این‌دست است. روشن است که جستار در نکوهش فمینیست‌های دهه‌ی 1920 است و تعمق در تکرار نقش‌شان در تاریخ مدرن. از دید من کار موفقی نیست، نه به دلیل نظراتش، به این دلیل که خود لارنس نمی‌داند در پی چیست. این ندانستنِ نویسنده متن را محکوم به شکست می‌کند.
سفارش:0
باقی مانده:1

انگار 12 و 3/4 ساله بودن بس نبود که حالا مادرم هم می‌خواهد نامزد ریاست‌جمهوری شود!

47,000 تومان

داستان طنز انگار ۱۲ و ۳/۴ ساله بودن بس نبود که حالا مادرم هم می خواهد نامزد ریاست جمهوری شود! داستان دختری است به قول خودش ۱۲ و سه چهارم ساله به نام ونسا ردراک که راوی داستان نیز است. ونسا از یک سو با مشکلات دوره‌ بلوغ سروکله می‌زند و از سوی دیگر نگران از دست دادن مادرش است.

او نسبت به دیگر دختران همکلاسی‌اش از نظر رشد جسمی عقب است و از بدن و قیافه‌اش ناراضی است برای همین اعتماد به‌ نفس زیادی ندارد و فکر می‌کند دست و پا چلفتی است. در چنین شرایطی که او به مادرش نیاز دارد، مادرش حسابی درگیر آماده کردن خود برای ریاست جمهوری است

اما مشکل تنها نبود مادر نیست. او از مخالفان حمل اسلحه، طرفدار حفظ محیط‌ زیست و صلح است، مخالفان و دشمنان زیادی دارد. با نامزد شدن مادر برای ریاست جمهوری، ونسا نامه‌های تهدید کننده‌ای در کمد مدرسه‌اش پیدا می‌کند که نویسنده نامه از ونسا خواسته است که مادرش را متقاعد کند از نامزدی ریاست جمهوری کناره گیری کند و   او و مادرش را به مرگ تهدید کرده‌ است.

ونسا که پدرش را چند سال پیش از دست داده است نمی‌خواهد مادرش را هم از دست بدهد؛ اما مادر به خاطر هدفی که دارد حاضر نیست دست از مبارزه بکشد زیرا معتقد است که «شجاعت وقتی است که می‌ترسی اما اعتقاد راسخ داری که کاری را که درست است انجام می‌دهی.»

او همچنین به این سخن بنجامین فرانکلین اعتقاد دارد که «کسانی که از آزادی‌های اولیه می‌گذرند تا کمی امنیت موقت به دست آورند، نه استحقاق آزادی دارند نه امنیت.»

مادر در یکی از سخنرانی‌هایش مورد سو قصد قرار می‌گیرد اما ونسا مادرش را نجات می‌دهد و خود زخمی می‌شود. مادر تصمیم می‌گیرد که کناره‌گیری کند اما این بار ونسا مانع او می‌شود.

ونسا با خود در کشمکش است؛ او باید تصمیم‌های سختی درباره آینده خودش، مادرش و کشورش بگیرد و با مادر و رجینالد پسر خوشتیپ اما بی‌اخلاق همکلاسی‌اش هر یک به گونه‌ای در کشمکش است.

داستان به رشد اجتماعی مخاطب کمک می کند و مسئولیت اجتماعی را به عنوان یک ارزش مهم می‌داند و تعریفی زیبا از شجاعت ارائه می دهد.

سفارش:0
باقی مانده:1

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.