
تاریخ روانکاوی
270,000 تومان
کتاب فوِ که ترجمهای از اثر معروف موسوم به مطالعاتی درباره هیستری است از حیث تاریخی و توجیهی حائز اهمیت و از حیث آموزشی در حیطه علم مربوطه یک نقطه آغاز محسوب میگردد. این کتاب در اصل نقطه عطف شروع دومین انقلاب در تاریخ روانپزشکی مدرن و معرفیکننده نخستین روش تبیین شده رواندرمانی، تحت عنوان روانکاوی بود. مطالعه دقیق این اثر جهت ورود به قلمرو رواندرمانی، درکل، و روانکاوی، بهطور اخص، گامی الزامی و اجتنابناپذیر بوده و بمنزله سنگ بنای ابتدایی در برپایی تشکیلات عظیم و متنوع رواندرمانی است.
اثر فوِ مراحل گذر از هیپنوتیزم به پالایش روانی و سپس ختم آن به روانکاوی را شامل میشود. بیماران مورد بحث در این کتاب در زمره ده بیمار مشهور تاریخ روانکاویاند که مطالعه سرگذشتشان بر هر کارآموزی در فن روانکاوی الزامی است. این کتاب همچنین زادگاه اولین اصطلاحات رایج در حوزه روانکاوی و نخستین تقسیم بندیهای قراردادی در تشکیلات روانی ـ ذهنی انسان میباشد. در این کتاب فاصله جسم و روان به حداقل خود رسیده و تجربیات عینی مولفین خود را که منجر به بروز تحولی اساسی در فرایندهای حوزه علوم روانی ـ رفتاری و کشف قلمرو شگفت انگیز ناخودآگاه گردید در معرض سنجش دانش پژوهان و محققین قرار میدهد.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
تاریخ روانکاوی
نویسنده |
زیگموند فروید
|
مترجم |
دکتر سعید شجاع شفتی
|
نوبت چاپ | ٩ |
تعداد صفحات | ٣٠٢ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠٣ |
سال چاپ اول | ١٣٨٧ |
موضوع |
——
|
نوع کاغذ | بالکی |
وزن | ٤٣٤ گرم |
شابک | 9789643112165 |
وزن | 0.434 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
کتاب حرف بزنم یا نزنم
شخصیت رنسانس … تیکو براهه
سلول 18
کتاب سربازها و عاشق ها
معرفی کتاب سربازها و عاشق ها اثر مکردیچ سارکسیان
رازهای مانولیتو
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.