تام گیتس 18/ ده داستان معرکه

150,000 تومان

سفارش:1
باقی مانده:2

مجموعه تام گیتس داستان گرفتاری‌ها و دردسرهای یک پسربچه‌ی شیطان و گستاخ است که به شکل یادداشت‌های روزانه با زبانی طنز و تصویر روایت شده است.

کتاب‌های تام گیتس، تلفیقی از متن و تصویر هستند و بیشتر حجم این کتاب‌های قطور را تصویر پر کرده است که همین امر به‌علاوه‌ی طنز اثر، آن را برای کودکان به‌ویژه کودکان کم خوان مناسب کرده است. از دیگر ویژگی‌های خوب این مجموعه این است که کودکان با خواندن داستان‌های تام گیتس نوشتن را فعالیتی سرگرم‌کننده خواهند یافت و احتمالاً به نوشتن و روایت کردن با کمک نقاشی تشویق خواهند شد.

ماجراهای تام گیتس نخستین مجموعه‌ای است که لیز پیشون برای نوجوانان نوشته است. این مجموعه به بیش از ۳۶ زبان ترجمه شده است و طرفداران بسیاری در بین کودکان سراسر دنیا دارد.

نخستین جلد این مجموعه جایزه کتاب خنده‌دار رولد دال و جایزه واترستونز و جایزه ردهاوس را در کارنامه‌ی خود دارد. جلد چهارم این مجموعه این مجموعه هم جایزه بلوپیتر را از آن خود کرده است.

لیز پیشون نویسنده کتاب متولد ۱۹۶۳ در لندن است. از کودکی عاشق نقاشی کشیدن بود، در دانشگاه گرافیک خواند و مدتی به‌عنوان مدیر هنری در صنعت موسیقی فعالیت کرد؛ اما پس از مدتی شروع کرد به نوشتن و تصویرگری کتاب کودکان. نخستین کتاب تصویری‌اش برای خردسالان را با نام «حشره‌ی خیلی زشت» در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد. این کتاب و چهار کتاب دیگرش «برادر بزرگم بویس»، «بیل خسته»، «پنگوئن‌ها» و «سه خوک ترسناک و گرگ گنده‌ی مهربان» که برای خردسالان نوشت و تصویرگری کرد، جایزه‌های بسیاری را از آن او کرد.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

تام گیتس 18/ ده داستان معرکه

نویسنده
لیز پیشون
مترجم
 بهار سرلک
نوبت چاپ
تعداد صفحات 256
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222045722
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تام گیتس 18/ ده داستان معرکه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

هیمالایا، غول قاتل

25,000 تومان
آیا غول این کتاب واقعاً قاتل است؟
چه کسی را کشته؟
آیا غول موجود خبیثی است یا ناخواسته این اتفاق برایش پیش آمده است؟
گاهی اتفاقی می‌تواند زندگی آدم را برای همیشه عوض کند. داستان پیچیده‌ی زندگی هر کدام از ما در «کلاه زندگی»مان بافته شده است! هر کدام از ما همین‌که به دنیا می‌آییم «کلاه زندگی» خودمان را بر سرمان می‌گذاریم. کلاه زندگی هر کس هم یک‌جور متفاوتی است. معلوم نیست در کارگاه کلاه‌بافی زندگی، کلاه ما چه شکلی بافته شده است! اگر می‌خواهید ارتباطِ داستان غولِ تنها و بدشانس با زندگی دختر خوش‌قلب و مغازه‌ای جادویی را که کلاه زندگی می‌فروشد بدانید، چاره‌ای ندارید جز اینکه کتاب را بخوانید!
سفارش:0
باقی مانده:1

لاک پشت

20,000 تومان

در بخشی از کتاب لاک پشت می‌خوانیم

نفس‌نفس‌زنان با خود زمزمه می‌کرد: خودش است! بزرگ‌ترین لحظه‌ی زندگی من دارد فرامی‌رسد! نباید آن را از دست بدهم! نباید خرابش کنم! باید خیلی آرام باشم! وقتی سه‌چهارم راه را پایین آمده بود خانم سیلور را دید که کنار در باز ایستاده بود تا با لبخندی به او خوشامد بگوید. خانم سیلور بازوانش را دور او حلقه کرد و گفت: «شما واقعاً بهترین آدمی هستید که در زندگی‌ام دیده‌ام! هر کاری را می‌توانید انجام بدهید! فوراً بیایید تو و بگذارید برایتان یک فنجان چای حاضر کنم. این حداقل کاری است که می‌توانم انجام دهم.» آقای هوپی وقتی در اتاق پذیرایی خانم سیلور روی صندلی دسته‌دار راحتی نشسته بود و چای می‌نوشید، سراپا شادی و هیجان بود. به خانم زیبایی که کنارش نشسته بود نگاه کرد وبه او لبخند زد. آن خانم هم در مقابل به او لبخند زد. آقای هوپی با دیدن لبخند دوستانه و گرم خانم سیلور ناگهان شهامتی را که به آن نیاز داشت پیدا کرد و گفت: «لطفاً، می‌شود با من ازدواج کنید؟» خانم سیلور فریاد زد: «آقای هوپی! من هرگز تصور نمی‌کردم شما به فکر بیفتید از من تقاضای ازدواج کنید! البته که با شما ازدواج می‌کنم!» آقای هوپی فنجان چایش را کنار گذاشت و هر دو در وسط اتاق ایستادند و به یکدیگر نگاه کردند. خانم سیلور درحالی‌که کمی نفسش گرفته بود گفت: «من این را مدیون آلفی هستم.» آقای هوپی گفت: «آلفی عزیز و قدیمی. ما او را برای همیشه نگه می‌داریم.» بعدازظهر روز بعد آقای هوپی همه‌ی لاک‌پشت‌ها را به مغازه‌های فروش حیوانات خانگی برگرداند و گفت که می‌توانند آن‌ها را مجانی بردارند. بعد اتاق‌نشیمن را تمیز کرد و حتی یک برگ کلم یا کم‌ترین اثری از لاک‌پشت‌ها در آن باقی نگذاشت. چند هفته بعد خانم سیلور، خانم هوپی شد و آن‌ها از آن پس به خوشی با هم زندگی کردند

پاتوق‌ها

165,000 تومان

معرفی کتاب پاتوق‌ها

کتاب پاتوق‌ها رمانی از جومپا لاهیری با ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت است که در آن بر ارتباط انسان و پاتوق‌هایش می‌پردازد و این که بعضی مکان‌ها آدم‌های خاصی را طلب می‌کنند یا آن‌ها را همراهشان تغییر می‌دهند. این اثر توانسته عنوان «کتاب پرفروش نیویورک تایمز» را از آن خود سازد.

درباره‌ی کتاب پاتوق‌ها

مکان و وابستگی انسان به مکان‌هایش موضوع پژوهش‌های متعددی بوده است. زمانی که جابه‌جا می‌شویم یا از نقطه‌ای که در آن خاطره ساخته‌ایم خارج می‌شویم، چیزی از ما در مکان زنجیر می‌شود و جا می‌ماند. در هر مکانی ما نه‌تنها خاطراتی واقعی و شاید حتی تخیلی می‌سازیم، بلکه با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم و آن‌ها را به تماشا می‌نشینیم. حتی ممکن است پیوندی موقت و البته فراموش‌نشدنی با افرادی کاملاً غریبه بسازیم؛ غریبه‌های آشنایی که شاید تنها یک لبخند به هم زده باشیم اما سال‌ها بعد به آن‌ها فکر خواهیم کرد. کتاب پاتوق‌ها رمانی غیرتخیلی درباره‌ی همین تجربیات نویسنده و مواجهه‌ی او با مکان‌های مختلف است. رمان پاتوق‌ها (Dove mi trovo) جزو رمان‌هایی است که جومپا لاهوری (Jhumpa Lahiri) به زبان ایتالیایی نوشته است و معنای عنوان اصلی آن می‌شود: کجا هستم؟ این رمان بعدتر توسط خود نویسنده به انگلیسی بازگردانده شد و در برگردان انگلیسی اسم آن شد پاتوق‌ها (Whereabouts). ترجمه‌ی فارسی آن را امیرمهدی حقیقت انجام داده که پیش از این هم چندین اثر دیگر از لاهیری ترجمه کرده بود. این کتاب در سال 1400 توسط نشر چشمه به چاپ نخست رسید.
سفارش:0
باقی مانده:2

قدرت و جلال

105,000 تومان

بخشی از کتاب قدرت و جلال

«زن میانسالی در ایوان نشسته و سرگرم رفو کردن جورابی بود. عینک پنسی به چشم داشت و کفش‌هایش را برای راحتی بیشتر از پا کنده بود. آقای لهر، برادر او، مشغول مطالعهٔ مجلهٔ نیویورکی سه هفته پیش بود، اما کهنه بودن آن واقعاً اهمیت نداشت. همهٔ صحنه‌ها حکایت از صلح و صفا و آرامش می‌کرد. دوشیزه لهر گفت: «هر وقت آب خواستید، خودتان بریزید، بخورید.» در گوشهٔ خنکی کوزهٔ بزرگ آبی قرار داشت و یک آبگردان و لیوان هم در کنارش کشیش پرسید: «مگر آب را نمی‌جوشانید؟» دوشیزه لهر با لحنی دقیق و خودنمایانه، چنان‌که انگار اگر کس دیگری چنین سؤالی می‌کرد جوابش را نمی‌داد، گفت: «آه، نه، آب ما تازه و سالم است.» برادرش گفت: «بهترین آب این ایالت است.» صفحه‌های براق مجله که در موقع ورق زدن خش‌وخش صدا می‌کرد پر از عکس‌های سناتورها و اعضای کنگره بود با غبغب‌های گوشتالو و ازته‌تراشیده. در آن سوی پرچین باغ، علفزاری گسترده بود که به‌نرمی به سوی رشته‌کوه دیگری موج برمی‌داشت، و درخت لاله‌واری بود که هر روز صبح به گل می‌نشست و شامگاهان گل‌هایش پژمرده می‌شد. دوشیزه لهر گفت: «مسلماً روزبه‌روز حال‌تان بهتر می‌شود، پدر.» خواهر و برادر هر دو، تا اندازه‌ای انگلیسی را توی گلوی‌شان حرف می‌زدند و کمی لهجهٔ امریکایی داشتند آقای لهر آلمان را وقتی نوجوان بود ترک گفته بود تا از خدمت سربازی فرار کند: چهره‌ای مرموز و خط‌خطی و جاه‌طلب داشت. اگر کسی می‌خواست در این کشور به جاه و مقام برسد، ناچار بود حیله‌گر و موذی باشد و او هم دست به هر ترفندی می‌زد تا زندگی خوبی داشته باشد. آقای لهر گفت: «ای بابا، ایشان فقط به چند روز استراحت احتیاج داشتند.» به هیچ‌وجه دربارهٔ این مرد که مباشرش او را سه روز پیش در حالت اغما پیدا کرده و روی قاطری به خانه آورده بود کنجکاوی نشان نمی‌داد. هر چه درباره‌اش می‌دانست همان بود که خود کشیش به او گفته بود. این هم درس دیگری بود که این کشور به آدم می‌آموخت هرگز از کسی زیاد سؤال نکن یا سعی کن سرت توی کار خودت باشد.

بگذارید میترا بخوابد

3,300 تومان

معرفی کتاب بگذارید میترا بخوابد

کتاب بگذارید میترا بخوابد نوشته‌ی کامران محمدی، با موضوعی روان‌شناختی، داستان آدم‌هایی را به تصویر می‌کشد که وجه اشتراک زندگی‌شان عشق، خیانت و فراموشی‌ است. این رمان از سه داستان هم راستا تشکیل شده که می‌توانید در هر یک از آن‌ها حضور یکی از این عناصر را پررنگ‌تر بدانید: خواهر و برادری به نام ایوب و ماریا که اتفاقی در گذشته زندگی آن‌ها را تحت تأثیر قرار داده و به فراموشی سپرده شده است.  در این اثر داستان عاشقانه‌ی ماریا و هیوا و ایوب متأهل که همزمان با سه زن به نام‌های میترا، شهرزاد و ستاره در ارتباط است را می‌خوانید. میترای 42 ساله که زنی تودار است و کمتر حرف می‌زند و متفاوت با زن‌های دیگر رفتار می‌کند با ایوب ارتباط دارد. ایوب همسر ستاره، علاوه بر میترا، با شهرزاد هم در ارتباط است. ستاره زنی معمولی است و شوهر و زندگی‌اش را دوست دارد. «بگذارید میترا بخوابد» دومین جلد از سه گانه کامران محمدی است. این داستان دومین اثر از این مجموعه محسوب می‌شود که نخستین جلد آن پیش از این با عنوان «آن جا که برف‌ها آب نمی‌شوند» از سوی همین ناشر منتشر شده است. از روی این کتاب در سال 1394 فیلمی هم ساخته شده که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. این اثر رمانی محسوب می‌شود که یک نویسنده‌ی مرد با رویکردهای روان‌شناختی خود، پیرامون افکار، احساسات و رفتارهای زنان نگاشته است. این رمان شش شخصیت اصلی دارد که رابطه‌ی زن‌ها با یکدیگر بیش از رابطه‌شان با مردان اهمیت دارد. متفاوت بودن شخصیت این زن‌ها از جنبه‌های جالب و قابل توجه داستان است و نشان دهنده‌ی جدی گرفتن شخصیت زنان توسط نویسنده می‌باشد. به ویژه آنکه رمان، قصه محور است و روابط علت‌ و معلولی رویدادهای اصلی‌اش، لذت خواندن یک داستان پرفراز و نشیب را دو چندان می‌کند. از ویژگی‌های این رمان زاویه دید نویسنده است. در شرایطی که تقریباً اکثر نویسندگان از زاویه‌ی اول شخص استفاده می‌کنند نگاه کامران محمدی، دانای کل محدود به فرد است که بسیار منحصر به‌ فرد می‌باشد. این سبک روایت داستانی باعث می‌شود تا نویسنده شخصیت‌هایش را به طور کامل مورد بررسی قرار داده و در موقعیت‌های مختلف ذهنشان را زیر و رو کند. نویسنده درباره‌ی این کتاب می‌گوید: «من جنس ماده را بر‌تر می‌دانم و به همین علت شخصیت‌های زن برایم جذاب‌تر هستند. رابطه‌ی میترا و شهرزاد و ویژگی‌های متمایزشان در حین نوشتن برای خودم جالب بود و امید دارم که خانم‌ها از شخصیت‌پردازی زن‌ها درکتاب‌هایم رضایت کافی داشته باشند. در واقع فکر کنم «بگذارید میترا بخوابد» برای ز‌ن‌ها بسیار جذاب‌ باشد، به‌ خصوص که از شش شخصیت محوری کتاب، چهارتایشان زن هستند. البته این همه‌‌ی ماجرا نیست و داستان دیگری در کتاب وجود دارد که به گذشته مربوط است و با طرح مسئله‌ی تجاوز، قصه را پیچیده‌تر خواهد کرد.»

شاهنامه‌ی فردوسی کتاب سوم: از پادشاهی نوذر تا پایان هفت‌خوان رستم

125,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 3: از پادشاهی نوذر تا پایان هفت خوان رستم می‌خوانیم

وقتى خورشید از قله کوه سر زد و جهان را با فر و شکوهش روشن کرد، رستم از خواب برخاست و به‌سوی رخش رفت. گرز جدّش را بر روى زین گذاشت و با آرزوهاى محال به‌راه افتاد. کلاهخودى شاهانه بر سر و ببر بیان عرق‌آلوده در‌بر داشت. به‌سوی ارژنگ روى کرد و چون به اردوگاه آن جنگجو رسید، نعره‌اى در میان سپاهیانش زد که گویى دریا و کوه از هم دریده شده‌اند. وقتى در میان سپاهیان غوغا برپا شد، ارژنگ از خیمه‌اش بیرون آمد. وقتى رستم او را دید، بى‌درنگ همچون آذرگشسب به‌سویش تاخت. با دلاورى سر و گوش و یال او را گرفت و مانند شیر سر از پیکرش کند. از جاى کنده‌شدن سرش، خون جارى شد. رستم سر ارژنگ را در میان سپاهیانش انداخت. وقتى دیوهاى دیگر یال و کوپال او را دیدند، از ترس چنگ پهلوان دلشان لرزید. مرز‌ و ‌بوم خود را فراموش کردند و پدر و پسر راه گریز در‌ پیش گرفتند. رستم شمشیر بر کشید و تمام دیوها را کُشت. وقتى خورشید غروب کرد، به‌سرعت خود را به کوه اسپروز رساند و بند از اولاد برگرفت و از او راه شهرى را که کاووس در آن بود پرسید و وقتى راه را از او شنید، به‌سرعت راهى شد و راهنمایش نیز دوان‌دوان به‌دنبالش رفت. وقتى رستم وارد شهر شد، رخش مانند رعد غرّشى کرد و چون کاووس صداى او را شنید ابتدا و انتهاى آن را فهمید و به ایرانیان گفت: «روزگار بد ما به‌سر رسیده است. صداى غرّش رخش را شنیدم و از شنیدن آن، روح و دلم شاد شد. او در زمان کیقباد به‌هنگام نبرد با تورانیان نیز چنین غرّشى کرده بود.»

فهرست مطالب کتاب

نوذر طهماسب گرشاسب کیقباد کیکاووس هفت‌خوان رستم
سفارش:0
باقی مانده:1