


تا … دُمل
2,200 تومان
تا… دمل مجموعه داستانی مشتمل بر ١٨ داستان کوتاه است. موضوع اصلی بیشتر داستانها گیر کردن شخصیتها در یک موقعیت و تقلا کردنشان برای رهایی از آن موقعیت یا تسلیم و سازگاری است. موقعیتهایی که از گذشته در خاطر شخصیتها باقی مانده یا در زمان حال وضعیت روانی شخصیتها را به چالش میکشاند: «بهشان گفتم همین اتاق را میخواهم، از خدایشان بود، فوری قبول کردند. اینقدر که این اتاق از آنها دور است هم برای من بهتر است هم برای آنها. حالا دیگر یک ماه عسل واقعی خواهند داشت.» نام مجموعه داستان «تا…دُمل» از داستانی با همین نام از مجموعه حاضر برگرفته شده و سیر تکامل ذهنی شخصیت داستان را تا بلوغ فکری آن که دمل نماد آن است، به صورت یادداشتهای روزانه به روایت میکشاند. نمادسازیهای شخصی، سادگی روایت و تجربه فرمهای مختلف داستانی از ویژگیهای این مجموعه است.
در انبار موجود نمی باشد
تا … دُمل
نویسنده |
سلماز یگانه مهر
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | ١ |
تعداد صفحات | ١٢٠ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٣٨٨ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
رمان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | ۱۶۰ گرم |
شابک |
9786009065219
|
وزن | 0.16 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
کافورپوش
آبجی گم شده است. داستان کافور پوش اینطور شروع میشود و تلاش برای پیدا کردن خواهر دوقلوی مانی رفعت که به تعبیر خودش نیمهاش و بخش زنانه وجودش است. سرگشتگی مانی در راه پیدا کردن خواهر دوقلویش میشود روایت داستانی.دخترک نوعی بیماری دارد که نتیجه یک جهش ژنتیکی است. جهشی که از رحم مادر شروع شده است و... دو جنین غیر هم جنس در یک کیسه آب باعث بروز نقصی مادرزاد شده است. داستان کافورپوش قصه هویت و روایتی مدرن از زندگی مانی رفعت که بر مبنای شخصیت است. قصه الگوها و تضادها و روایتهایی که در میدان قضاوت رنگ عوض میکنند.«دکتر شما خیلی چیزها را نمیفهمید. توی هیچ کتابی ننوشتهاند وقتی بفهمی میتوانستی با حضور دیگری کامل باشی ولی نیستی چه دردی دارد؟»
چطور زندگی کنیم: ویراست دوم
هیس
قلعه مرغی؛ روزگار هرمی
شبکههای هرمی و حکایت پولدار شدن. اگه پول داشته باشی همه چیز داری. زن، بچه، همهچی. « قلعه مرغی؛ روزگار هرمی » داستان پسر نوجوانی را روایت میکند که بر اثر حوادثی به سمت شبکههای هرمی کشیده میشود و با اتفاقات غیر قابل پیشبینی روبرو میشود . داستان یک تم اجتماعی دارد و در محلهای از محلههای جنوب شهر ( قلعهمرغی ) میگذرد : « پول خوشبختی نمیآره. همه میدونن. برو از هر کسی میخواهی بپرس. مگه همین اصغر نبود. اون همه پول پیدا کرد، آخرشم اون جور شد. » اصغر مقنی را همه میشناختند.
چند سال پیش سمت قزلقلعه، موقع چاه کنی خورده بود به یک زیر خاکی. توی یک چشم به هم زدن زندگیاش زیر و رو شد. زبان بسته از بس ذوق زده شده بود، چنان ریخت و پاشی کرد که سال نشده به خودش آمد، دید همان یک زنی هم که داشت از چنگش درآمده و خداحافظ.
- برندهی جایزهی بهترین رمان اول بنیاد هوشنگ گلشیری ۱۳۹۱
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.