تحولات اقتصادی ایران

20,000 تومان

فهرست

فصل اول: سرمایه اجتماعی
فصل دوم: محیط زیست و توسعه پایدار
فصل سوم: اقتصاد غیر رسمی (سایه ای)
فصل چهارم: سیاستهای رشد و توسعه اقتصادی
فصل پنجم: جهانی شدن
فصل ششم: ساختار بازارها در اقتصاد ایران
فصل هفتم: فرار نخبگان
فصل هشتم: اقتصاد سیاسی
فصل نهم: فقر
فصل دهم: عدالت اجتماعی و توزیع درامد
فصل یازدهم: توسعه انسانی در ایران
خلاصه
پرسشها
منابع

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 9789645303608 دسته: , برچسب: , ,
توضیحات

تحولات اقتصادی ایران

نویسنده
دکتر حسین صادقی، دکتر علی قنبری
مترجم
——-
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 424
نوع جلد شومیزی
قطع وزیری
سال نشر 1395
سال چاپ اول ——
موضوع
اقتصاد
نوع کاغذ ——
وزن 521 گرم
شابک
9789645303608
توضیحات تکمیلی
وزن 0.521 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تحولات اقتصادی ایران”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مدرسه‌ی جادوگری 2/ نجاتم بدهید از مدرسه‌ی جادوگری

57,000 تومان
توضیحات کتاب مدرسه جادوگری(2) نجاتم بدهید از - ( دیزی وارت ) دیگر برای خودش یک پا جادوگر شده است و چشمک وزغی صدایش می‌کنند. دیزی خیلی خیال‌پرداز است و همین‌طور بازیگر نمایشنامه‌های شکسپیر. اما مامان‌بزرگش به‌زور او را به قلعه‌ی وزغی فرستاده تا جادوگری یاد بگیرد. حالا دیگر او متخصص مقابله با طلسم شده است. این بار از بخت بد، طلسم بچه‌گربه شومی را در قلعه وزغی می شکند؛ بچه گربه‌ای که مکافات و دردسر درست می‌کند و باید جلویش را بگیرند... آیا این دختر با جادو و جنبل هایی که در آستین دارد، می‌تواند یک بار دیگر قلعه و ساکنانش را نجات بدهد؟ و... چکیده کتاب مدرسه جادوگری(2) نجاتم بدهید از : این کتاب، از سری داستان های کودکان انگلیسی، نوشته ( ام لاینس ) و ترجمه شده به قلم شیوای ( محمد یوسفی شیرازی ) بوده که توسط انتشارات هوپا تهیه و روانه بازار شده است.

حقوق مدنی اشخاص و محجورین

132,000 تومان
حقوق مدنی اشخاص و محجورین نویسنده دکتر سید حسین صفائی، دکتر سید مرتضی قاسم‌زاده مترجم —————– نوبت چاپ 32 تعداد

اسطوره ها و افسانه هاي شرق

115,000 تومان
كتاب اسطوره‌ها و افسانه‌های شرق مجموعه‌ای است شامل اسطوره‌های مصر، میان‌رودان (بین‌ýالنهرین)، ایران، هند، چین، ژاپن، و آسیای جنوب‌شرقی. این مجموعه‌ی خواندنی با نظمی الفبایی در سه بخش گرد آمده و برای هر یك از اسطوره‌ها توضیحی موجز و گویا و سودمند بیان شده است. این كتاب گنجینه‌ای است هم برای پژوهشگران عرصه‌ی فرهنگ و هم برای خواننده‌ی عادی كه هر روز می‌تواند آن را در دست بگیرد و با یكی از این اسطوره‌ها و خویشاوندان آن آشنا شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «خاورمیانه باستان معروف به « گهواره تمدن» زادگاه دین یهود، اسلام و مسیحیت بود، سه دینی که تاثیری بسیار در فرهنگ انسانی گذارده‌اند و طبق سنت از بازماندگان سام، یکی از پسران نوح، سرچشمه گرفته‌اند. دین زرتشتی احتمالاً نیرومندترین دین زمان خود بود که همچنین در خاورمیانه پدید آمد، درحالی که منطقه پهناورتر آسیای غربی شاهد پیدایی امپراتوری‌های توانمند مصری و حِتّی بود. این منطقه چه چیزی داشت که چنین دستاوردهای برجسته‌ای یافت؟ دست کم یک پاسخ را در جغرافیای این ناحیه می‌توان داد: در این جا بود که کشت غلات نخستین بار آغاز شد، و به واسطه آن، شیوه‌ای از زندگی سکونت گزیده و متمدن آغاز شد که پیش رفت تا میوه‌های فرهنگی ارزشمندی را به بار نشاند.»

وبلاگ خون‌آشام 3/ برف سرخ زمستان

115,000 تومان
انتشارات هوپا منتشر کرد: «بیشتر شبیه یه سایه‌ی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دست‌هاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون می‌دادن. یه چیزی هم ازشون چکه می‌کرد. یه چیزی شبیه... شبیه خون! خواستم فرار کنم که دست‌ها بالای سرم پیچ‌وتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم. همون‌جا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دست‌ها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگ‌پریده‌ش رو ببینم. خنده‌ش مو به تنم سیخ کرد.... وقتی نیمه‌خون‌آشام باشی، دیگر نمی‌توانی معمولی باشی. تا ابد عجیب‌و‌غریب خواهی بود. مامان و بابایم می‌گویند همین روزهاست که سر‌و‌کله‌ی «نیروی ویژه»‌ام پیدا شود. اتفاق‌های بدی افتاده. نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی شهر برپا شده و شبحی با دست‌های لرزان و خونین به مردم حمله می‌کند. مردم اسمش را گذاشته‌اند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری ا‌ست. پای «خون‌آشام‌های مرگبار» در میان است. بزرگ‌ترین شیاطینی که باید با آن‌ها روبه‌رو بشویم. من و «تالولا»!

لاما یونایتد 1

143,000 تومان

بخش هایی از کتاب لامایونایتد

آهان، شمایید. برگشتید. همین پیش پای شما داشتم بعضی از تیترهای محشر فصل قبل لامایونایتد در جام را می‌خواندم. روزهای پرشکوه. منظورتان چیست که یادتان نمی‌آید؟ منم، آرتور ماکلوک، بهترین فوتبالیست تاریخ! سال قبل، یازده لاما ندانسته خاکستر من را خوردند و فوتبالشان محشر شد. بعد آن‌ها حضور شگفت‌انگیزی در جام داشتند و بهترین تیم‌های آدم‌ها را شکست دادند تا اینکه متاسفانه در فینال به تیر زدند. این را دیگر باید یادتان باشد، نه؟ خب، تیم گریوی و قاهره اندرسون چی؟ دوتا دوست خوب که لامایونایتد را تا فینال جام مربی‌گری کردند. تیم حتی وقتی دروازه بان بود، گل پیروزی نیمه نهایی را هم زد! واقعا یادتان نیست؟ خبر همه‌ی روزنامه ها را پر کرد… خب، مهم نیست. الان کم و بیش ماجرای لامایونایتد را برایتان تعریف کرده‌ام، برای همین دیگر باید مطلع باشید.   باورکردنی نیست که کاسبی فوتبال چقدر بی‌ثبات است. یک دقیقه همه از شما بدشان می‌آید و دقیقۀ بعد دوباره قهرمانی. خوشبختانه این قانون به کار ری بارنول هم آمد و او دوباره روی تپه‌ی فوتبال بود. انتخاب لاماها در تیم جام جهانی‌اش یک شاهکار بود، گرچه فکر خودش نبود. می‌توانست بدون اینکه هو کنندَش از خانه‌اش خارج شود و دکه‌ی سبزی فروشی بساطش را برده بود جلوی مقر تیم ملی کریکت انگلستان. کمتر از دو هفته به مسابقات مانده بود که ضربه‌ی پتکی به رقابت‌ها خورد. هیئت حاکمه‌ی جام‌جهانی فهمید که میزبان در فرم‌هایش تقلب کرده و بسیاری از کارکنان را تهدید کرده تا به نفعش رای دهند. جام جهانی باید به کشور دیگری می‌رفت!

قزاق ها

220,000 تومان

در بخشی از کتاب قزاق‌ها می‌خوانیم

چنین کاری با دختر وحشتناک بود، جنایت بود. از آن بدتر این بود که به یک بانو، به زن دمیتری آندره‌ایچ النین تبدیلش کنی، مثل زن‌ قزاقی که با افسر ما ازدواج کرده است. اگر خودم می‌توانستم قزاق شوم و با لوکاشکا گله بدزدم، چیخیر بخورم، ترانه بخوانم، مردم را بکشم و شبانه مست و لایعقل پشت پنجره‌اش بروم، بی‌آن‌که فکر کنم کی هستم و چرا این کار را می‌کنم، قضیه فرق می‌کرد. آن وقت می‌توانستیم یکدیگر را بفهمیم، من هم می‌توانستم احساس خوشبختی کنم. من سعی کردم این زندگی را ترک کنم و شدیداً احساس ضعف و شکست کردم. نتوانستم خودم و گذشته‌ی پیچیده، ناهماهنگ و زشتم را فراموش کنم. هیچ امیدی به آینده‌ام ندارم. هر روز این کوه‌های پُربرف و این زن خوشبخت و باوقار را در مقابل خود می‌بینم، و احساس می‌کنم این زن که یگانه امکان خوشبختی در این جهان است، به من تعلق ندارد. وحشتناک‌ترین و شیرین‌ترین چیز، در شرایطی که من هستم، این است که احساس می‌کنم او را می‌فهمم، اما او هرگز مرا درک نمی‌کند. درکم نمی‌کند نه برای این‌که از من پایین‌تر است، برعکس، او نمی‌خواهد مرا درک کند. او خوشبخت است، مثل طبیعت، منظم و آرام است و سرش توی کار خودش است. اما من موجودی فاسد و ضعیفم که می‌خواهم او احساس و رنج مرا درک کند. شب‌ها نمی‌خوابیدم، بدون هیچ هدفی پشت پنجره‌ی اتاقش می‌ایستادم و حساب بلایی را که به سرم می‌آمد نمی‌کردم. هجدهم همین ماه گروهان‌مان به مأموریت رفت. سه روز را بیرون از دهکده گذراندم. دلم گرفته بود و به همه‌چیز بی‌تفاوت بودم. خواندن ترانه، بازی ورق، نوش‌خواری، و حرف زدن از ترفیع بیشتر از همیشه برایم نفرت‌آور بودند. امروز به خانه برگشتم و ماریانا، خانه‌ام، عمویروشکا، و کوه‌های پر از برف را از ایوان دیدم، و این احساس خوشحالی تازه و نیرومند برایم کافی بود تا همه‌چیز را بفهمم.
سفارش:0
باقی مانده:1