تراژدی کمدی
39,500 تومان
مجموعه مكتبها، سبكها و اصطلاحهاي ادبي و هنري كه اين كتاب يكي از آنهاست دربر گيرنده حدود سي كتاب مستقل از هم است كه از ميان كتابهاي مجموعه The Critical Idiom برگزيده شدهاند.
اين كتابها به مقولههاي گوناگوني ميپردازند: برخي به نهضتها و جنبشها و مكتبهاي ادبي، برخي به انواع ادبي و برخي به ويژگيهاي سكبي و مانند اينها.
تراژدي كمدي در قرن بيستم شكل غالب نمايش شده است. ما اكنون ژانرهايي از قبيل كمدي سياه، كمدي تهديد، و لودهبازي وحشيانه را هنجارهايي نمايشي ميشناسيم. هرچه در تاريخ تئاتر عقبتر ميرويم مرز بين تراژدي و كمدي پررنگتر ميشود. با اين حال آنها هميشه دو وجه مكمل يكديگر بودهاند كه تئاتر را ميآفريند. تراژدي با احساسات ما بازي ميكند ما را درگير ميكند و همدلي ما را با قهرمان اقتضا ميكند. كمدي به عقل ما متوسل ميشود انتقادي نگاه ميكنيم و به قرباني ميخنديم. از اين رو كمدي را ميتوان جديتر از تراژدي پنداشت، زيرا با نيروي بيشتري ميتواند نگاه متعارف مخاطب را مختل كند، حال آنكاه تراژدي ـ تراژدياي كه ارسطو قبولش دارد ـ پالايش ميكند و به ما به گفته ميلتون (پس از آنكه همه احساساتمان را خرج كرديم آرامش فكري ميبخشد).
فقط 2 عدد در انبار موجود است
تراژدی کمدی
نویسنده | دیوید هرست |
مترجم | حسن افشار |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 184 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1390 |
شابک | 9789642131426 |
وزن | 0.225 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
کتاب نیما یوشیج ( طاهباز)
نظارت و راهنمایی آموزشی
من و تو
در بخشی از کتاب من و تو میخوانیم
با بازوهایی حلقهزده دور چوباسکیها ساک کفشها در دست و کولهپشتی به دوش، مادر را دیدم که دور میزد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بیامو روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاهقدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم بهشدت میزد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آنهمه بار جلوِ حرکتم را میگرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشهی دیگر چرخاندم. آن انتها، روبهروی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسیبلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدانها را در صندوقعقب جا میدادند. یک ولوو با یک جفت چوباسکی روی سقفش کنار شاسیبلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، روبهروی دیوار. به چوباسکیها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوباسکیها را روی سقف مرسدس محکم میکردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف میزدند. سومرو میپرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمیآورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچههایی که کمک نمیکردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوباسکیها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوبها و کفشهای اسکی، فشرده میان کارمندان کتوشلواری، مادران و بچههایی که به مدرسه میرفتند، احساس حماقت میکردم. میشد چشمهایم را ببندم و خیال کنم در تلهکابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. میتوانستم بوی کرهی کاکائو را از میان کرمهای برنزکننده بشنوم. میخندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون میآمدیم.پنجاه متفکر بزرگ روابط بینالملل
معرفی کتاب پنجاه متفکر بزرگ روابط بینالملل
پنجاه متفکر بزرگ روابط بینالملل - انتشارات نی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.