ترلان

110,000 تومان

شخصیت های اصلی داستان دو دختر به نام های ترلان و رعنا هستند؛ دو دوست هم مدرسه ای که تصمیم می گیرند پاسبان شوند. آن ها به تهران می آیند و پس از گذراندن دوره ی آموزشی سخت و پررنج، سرانجام به آرزویشان می رسند. ترلان که دختری کتاب خوان و اهل نوشتن است درباره ی اتفاقاتی که در این محیط رخ می دهد می نویسد. او ساکت است و اهل رفتارها و کارهای دخترانه نیست.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

ترلان

نویسنده فریبا وفی
مترجم
نوبت چاپ 32
تعداد صفحات 192
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1403
شابک 9789643057725
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.225 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ترلان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

کلیات سعدی اهوازی (یا با من مغولستان بیا)

159,000 تومان
اين که يک قاب از زندگي‌مان چگونه مي‌تواند پس از سال‌ها همراه ما بماند و ما را در مقابل خودش متوقف کند، مي‌تواند دلايل متعددي داشته باشد. دلايلي که گاهي با خيره شدن به آن قاب شايد اندکي آشکار شوند شايد هم نه!... تابستان سال اولي که ساکن کوي سعدي شده بوديم همان تابستاني بود که در آن روبرتو باجيو داشت يک‌تنه ايتاليا را در آمريکا قهرمان جهان مي‌کرد. تابستاني که براي ما داغ‌تر از هميشه بود. براي من و فارس و بهنام و عادل چينکو.

۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه)

42,000 تومان

معرفی کتاب ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه)

جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.
○ دارم خاطره می‌نویسم، شرح حال. مدرکی که نشون بده وسط این همه جنون یه نفر بود که محکم چنگ زد به حقیقت. من می‌تونم ببینم آینده چه شکلیه. آینده‌ای بدون حزب. مردم آزادن حرف بزنن و فکر کنن. همه‌چی تغییر می‌کنه. باید تغییر کنه. ص ۵۲ ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه) - انتشارات نی

برگ هایی از خاطرات من

198,000 تومان
کتاب برگ هایی از خاطرات من نوشته محمدعلی همایون کاتوزیان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات فارسی، زندگی و آثار، سرگذشتنامه به چاپ رسیده است. این کتاب برگ‌هایی از خاطرات همایون کاتوزیان است؛ مجموعه‌ای از رخدادهای گوناگون در زندگی او. خاطراتی که از دوران نوجوانی و دبیرستان البرز و نخستین تجربه‌ها در عالم سیاست و فرهنگ آغاز می‌شود و به ادامه‌ی تحصیل در انگلستان و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی و تدریس در دانشگاه‌ها می‌رسد؛‌ خاطراتی از روابط نزدیک با فرهیختگانی چون خلیل ملکی، حمید عنایت، ایرج افشار، داریوش آشوری، جلال آل احمد و ... معرفی مباحث کتاب برگ هایی از خاطرات من البرز و معلمان آن جایزه ادبی تلویزیون تظاهرات در مسیر هجده سالگی، زمستان: نخستین بست نشینی دانشگاهی در جهان آتش زدن مشین دکتر منوچهر اقبال پالتو دزدی کنفدراسیون روایت کوتاه باز هم اشتباه شد سخنرانی در قتلگاه پل پوت پروز نیکخواه و داستان توطئه کاخ مرمر بازگشت به ایران پس از نه سال شیراز و آب رکنی و دانشگاه پهلوی

پس از آدورنو (بازاندیشی در پژوهش جامعه‌شناختی موسیقی)

120,000 تومان

معرفی کتاب پس از آدورنو

تیا دِنورا، استاد دانشگاه اکستر، بی‌گمان مهم‌ترین چهره‌ی آکادمیک در حوزه‌ی جامعه‌شناسی موسیقی در دهه‌های اخیر است که با پژوهش‌های متنوع و بین‌رشته‌ای خویش سهم بسزایی در احیای این رشته داشته است. پس از آدورنو کوششی است در جهت تدوین برنامه‌ای پژوهشی برای جامعه‌شناسی موسیقی تا به کمک آن بتوان سهم موسیقی را بر صورت‌بندی ساحت‌های مختلف جامعه بررسی کرد. به همین منظور، دِنورا در کتاب حاضر، با بهره‌گیری از میراث فکری آدورنو و همزمان نقد آن‌ها، تفسیر تازه‌ای از این حوزه‌ی پژوهشی ارائه می‌دهد، و در این راه از میراث فکری صاحب‌نظرانی همچون هوارد بکر، لیدیا گر، کریستوفر اسمال، اروینگ گافمن، برونو لاتور بهره می‌برد تا به جای نظریه‌پردازی‌های کلان و غیرواقعی موسیقی را «در عمل» و در بطن موقعیت‌های اجتماعی بررسی کند. ماحصل کار او به پژوهشگران یاری می‌رساند تا قدرت موسیقی را در گستره‌های اجتماعی بسیار متنوع و حتی به صورت بین‌رشته‌ای تحلیل نمایند.

گور به گور

350,000 تومان

بخشی از کتاب گور به گور

«دارل رفته جکسن. گذاشتنش تو قطار، می‌خندید، تو اون واگنِ دراز هی می‌خندید، رد که می‌شد کله‌هاشون رو برمی‌گردوندند، عین کلّه جُغد. گفتم «به چی می‌خندی؟» «آره آره آره آره.» دو نفر گذاشتنش تو قطار. کت ناجوری تنشون بود، جیب پشتی طرف راستشون بالا اومده بود. پشت گردنشون رو خط انداخته بودند، انگار همین تازگی دو نفر سلمونی با هم با گچ خط کشیده بودند مثل مال کش. گفتم «به این هفت‌تیرها می‌خندی؟» گفتم «چرا می‌خندی؟ برای این که از صدای خنده بدت می‌آد؟» دو تا صندلی به هم چسبوندند که دارل بشینه کنار پنجره بخنده. یکی‌شون پهلوش نشست، یکی‌شون رو صندلی رو به روش نشست، که عقب عقب می‌رفت. یکی‌شون باید عقب عقب می‌رفت، چون که پول دولت پشت هر دونه‌ش یک صورت داره، هر صورتیش هم یک پشت داره، این‌ها هم سوار پول دولت شده‌اند، که گناه داره. سکه پنج سنتی یک روش زنه یک روش گاومیش؛ دو تا صورت داره ولی پشت نداره. من نمی‌دونم این چیه. دارل یک دوربین کوچک داشت که زمان جنگ تو فرانسه خریده بود. توش یک زن بود و یک خوک که دو تا پشت داشتند ولی صورت نداشتند. من می‌دونم این چیه. «برای همین داری می‌خندی، دارل؟» «آره آره آره آره آره آره.»»
سفارش:0
باقی مانده:3