تغيير

22,000 تومان

برنارد مالامود (1986 – 1914) یکی از غول های داستان نویسی آمریکاست در قرن بیستم. او هم نابغه ای در داستان کوتاه است، هم رمان نویسی خبره.

مشهورترین رمانش، تعمیرکار، در سال 1967 برنده ی جایزه ی پولیتزر شده است، رمانی که ترجمه ی فارسی اش در دستان شماست.

تعمیرکار مثل عمده ی آثار مالامود به بخشی از زندگی یهودیان می پردازد. منتها مکان داستان در اروپای ابتدای قرن بیستم و روسیه است.

مرد جوان یهودی، که تعالیم مذهبی را نیز فراگرفته، برای کار به شهری بزرگ می آید.پاکدست است و بی سروزبان و طی حادثه ای متهم به ارتکاب جرمی بزرگ می شود.

اتهامی که او را روانه ی زندان می کند و این تازه شروع ماجرایی است که لحظه به لحظه اش جان مخاطب را نشانه می رود. برخورد آدم ها در زمانه ی سختی، مفهوم ایمان، تنهایی و تلاش برای اثبات خود، از مؤلفه های این شاهکار ادبیات آمریکاست.
همچنین در پس زمینه می توان صدای آرام انقلاب روسیه را شنید که دارد شکل می گیرد.

مالامود تحولات درونی قهرمان بی چیز و ظلم زده اش را با انواع رخدادهای اجتماعی زمانه و خرده شخصیت هایش گره زده تا شمایلی از یک یهودی سرگردان بسازد که هیچ کس علاقه ای به او ندارد؛ انگار و گویا همه ی کائنات فراموشش کرده اند. مردی که در نهایت تصمیم می گیرد خود را نجات بدهد ولو به هر مشقتی…

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

تغيير

نویسنده
مویان
مترجم
 سیمین زرگران
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 93
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1400
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786220105510
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تغيير”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

خیالت تخت، من بچه‌شرّم

160,000 تومان
توضیح کلی
آرچی دوازده سالش است، ولی بعضی وقت‌ها مثل یک آدم چهل ساله رفتار می‌کند. شاید به خاطر اینکه با مامان بزرگش زندگی می‌کرده یا نه... شاید هم خدادادی بچه مثبت است. حالا این وسط میراندا جونز چه کاره است؟ بچه‌ی شر کلاس! میراندا تصمیم گرفته استعدادهای پنهان آرچی را رو کند و آرچی را از یک بازنده‌ی تمام عیار به یک بچه شر شگفت‌انگیز تبدیل کند. آرچی هم زیاد بدش نیامده، چون فقط با شربازی می‌تواند زن ترسناکی را که می‌خواهد نامادری‌اش شود، از خانه فراری دهد. کتاب پیش رو توسط پیت جانسون نوشته شده و فریبا چاوشی کار ترجمه آن‌ را انجام داده است. انتشارات هوپا این کتاب را در 288 صفحه، با قطع  وزیری و جلد شومیز سلفون براق منتشر کرده است. "امروز داشتم کلیدم را توی قفل می چرخاندم که صدای شکستن چیزی را شنیدم. رفتم تو و دیدم قفسه  کوچک کنار راهرو که مجسمه هایم را در آن چیده بودم، افتاده یک طرف و وسائل داخلش روی فرش پخش وپلا شده . مجسمه تک شاخ مورد علاقه ام، تکه تکه شده بود و توپ فوتبالم هم افتاده بود کنارش. بلافاصله فهمیدم چه کسی بی اجازه وارد اتاق من شده و توپ فوتبالم را برداشته و آن لگد ویرانگر را زیرش زده. توپ فوتبالم را برداشتم (که بزرگ ترین اشتباه ممکن بود، حالا خودتان می فهمید چرا) و فریاد زدم: «الیزا!» یک صورت معصوم (!) از پشت در آشپزخانه ظاهر شد و گفت (بله؟) بعد نفسش را در سینه حبس کرد و ادامه داد « اوه! نه! چی کار کردی؟»"
سفارش:0
باقی مانده:1

دفترچه خاطرات جغد 8/ اوا و اسبچه‌ی گم‌شده

24,000 تومان

کتاب اوا و اسبچه ی گم شده

در کتاب دفترچه خاطرات جغد 8 (اوا و اسبچه ی گم شده) میخوانیم: سلام دفترچه، امشب متوجه شدم این هفته، هفته ای است که ما همه باید قسم جغدی بخوریم . شاید برایتان سوال باشد یعنی چه ؟ ما باید طبق این قسم جغدی قول دهیم که شجاع و عاقل باشیم و با تمام حیوانات جنگل مهربان . همه ما باید برای این مراسم کاری کنیم اما من باز هم هیچ چیز یادم نمی آید . قرار است طوفان بیاید یک آن فکری به سرش زد بهترین کار این است که سرباز طوفان شود و این خبر طوفان را به همه بدهد اما … باز هم با درد سر هایی مواجه می شود . این کتاب  هیجان انگیز که به چاپ هشتم خود رسیده است در رده کتاب کودک های ۵ تا ۷ سال ۷ تا ۹ سال قرار می گیرد. در آخر کتاب دفترچه خاطرات جغد 8 (اوا و اسبچه ی گم شده) اوا می گوید قسم جغدی درباره کمک به دیگران است همین طور یک کار گروهی برای پیدا کردن راه های خلاقانه که مهربانیت را به همکلاسی هایت نشان دهی یا به جامعه ات کمک کنی صفحه ۵۸ تا ۶۱ را بخوان تا ببینی چه کارهایی می شود کرد.  
در درختستان طوفانِ بزرگی در راه است! اِوا می‌خواهد به همه کمک کند تا جایشان امن باشد.
او می‌خواهد ثابت کند برای قَسمِ جُغدی آماده است. برای همین به اَسبچه‌ی گم‌شده‌ای کمک می‌کند تا به خانه برسد.
اما آن‌قدر باد و باران زیاد است که آن‌ها در طوفان گیر می‌افتند! آیا اِوا هنوز هم می‌تواند اَسبچه را نجات دهد؟
سفارش:0
باقی مانده:1

جای خالی مار

7,500 تومان
مجموعه‌ داستانِ جایِ خالی مار نوشته‌ی احسان نصرتی چهارده داستانِ کوتاه دارد که هر کدام می‌تواند اتفاقِ جذابی برای خواننده‌ی خود رقم بزند. نصرتی، نویسنده‌ی جوانِ این کتاب، فضاهایی ساخته که در ادبیاتِ داستانی امروز ما بدیع و جسورانه است، فضاهایی که با خشونت، طنز، اتفاق‌های نادر و گاهی رازآلودگی همراه شده است. داستان‌ها وجوهِ متفاوتی دارند، و برای همین هر کدام‏شان سعی کرده‌اند جنبه‌ای از آن نگاه هراسان و شوخ‌طبعانه‌ی نویسنده‏شان را به نمایش بگذارند نویسنده‏ای که سعی می‌کند خود را خونسرد نشان بدهد. از پیدا شدنِ یک جنازه‌ی کامل در کیسه‏ا‌ی بزرگ و درگیری خانواده برای چه ‌کردن با این جنازه‌ی بادآورده، تا خانه‌ای که از هر تکه‌ی سقفش باران می‌چکد و از قضا برای همه نیز جا ندارد... نصرتی با زبانی گزنده موقعیت‌هایی را ساخته که مخاطبِ خود را درگیر می‌کند، درگیری‌ای که در وجود و کنهِ هستی شخصیت‌های او وجود دارد و با تسری پیدا کردن‌شان به مخاطب، قصه‌های غریب‌شان بیش از پیش عیان می‏شوند و بر ذهنِ این مخاطب تأثیر می‌گذارند. جای خالی مار یک پیشنهاد نو است به داستانِ کوتاهِ زمانه‌ی ما...  

پنی قشقرق 2/ پنی قشقرق، یک فاجعه‌ی تمام‌عیار

125,000 تومان
سرگرمی، خنده و یک عالمه اتفاق بامزه منتظر شماست. هیجان انگیزترین دردسرهایی که فکرش را بکنید قراره اینجا اتفاق بیوفته تا از خنده منفجر بشیم. لحظاتی غافلگیر کننده و پر ماجرا که شما را به مطالعه علاقه مند می‌کند و برای شروع مطالعه هم مناسب هست. قصه‌های خنده دار از یک دختر آتیش پاره با کلی فکر بکر و منحصر‌به‌فرد که هر ایده‌اش یک دردسر جدید برپا می‌کند!! خود پنی می‌گوید که این دردسرها کار او نیست اما بابایش او را صدا می‌کند: پنی قشقرق! یک مجموعه دنباله‌دار که در هر قسمت با سه تا دردسر باورنکردنی روبرو هستیم.

ارزش های آموزشی و پیام های مثبت کتاب پنی قشقرق

پنی در این کتاب نکات زیادی به کودکان و نوجوانان می آموزد. کودکانی که این کتاب را می‌خوانند خلاقیتشان در حل مشکلات تقویت و جرات آن‌ها برای عملی کردن ایده هاشون زیاد می‌شود. آن‌ها همچنین کار گروهی، اشتیاق برای یادگیری و … را از جودی می آموزند.

مجموعه کتاب های پنی قشقرق چند جلد دارد؟

تاکنون 6 جلد از مجموعه پنی قشقرق توسط نشر هوپا منتشر شده است که با استقبال فراوان مخاطبین نیز روبرو شده است. مجموعه جذابی جذاب و مصوری که کودکان  و نوجوانان می توانند باهاش ارتباط خیلی خوبی برقرار کنند. 8 تا 13 سال بهترین گروه سنی هست که می‌توانند این مجموعه رو مطالعه کنند و نسبت به کتاب خواندن مشتاق‌تر باشند.

کتاب پنی قشقرق 2: یک فاجعه تمام عیار                                                   

پنی دوست دارد مسئولیت‌پذیری را تجربه کند و از کمک کردن به دیگران هم لذت می‌برد. اما با چند اشتباه مثلاً کوچولو همه چیز را به هم می‌ریزد و دردسر هست که از آسمان می‌بارد. شکستن پای مادربزرگ، بردن یک گربه به بیمارستان آن هم مخفیانه، درآوردن پیازهای نرگس از زیر خاک و گم کردن بچه‌موشی به اسم رونی چندان هم خنده‌دار و اتفاقی نیست. به نظر شما برنامه پنی برای قسمت بعد چیست؟
سفارش:0
باقی مانده:1

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.