تهافت الفلاسفه ( تناقض گویی فیلسوفان )

250,000 تومان

“تهافت الفلاسفه” یا “تناقض گویی فیلسوفان” اثری است از “امام محمد غزالی” که در این تصحیح جدید، “دکتر علی‌اصغر حلبی” سعی کرده است مطالب را به نحو ساده‌تری بازگو کند. او همچنین جزئیات بیشتری را در حاشیه کتاب آورده است و “تهافت الفلاسفه” را در چهار مقدمه، بیست مسئله و یک خاتمه، طبقه‌بندی کرده است. در مقدمه اول این مطلب بیان شده که ریاست فلاسفه به ارسطو ختم می‌گردد چرا که وی نظرات فیلسوفان را به نحو رضایت‌بخشی خلاصه کرد و بنابراین اگر قصد رد فلسفه را داریم، کافی است عقاید او را رد کنیم.

در مقدمه دوم گفته شده که برخی از نظریات فلاسفه ربطی به دین ندارد و از آنجا که با علوم طبیعی مرتبط است، مانند بحث خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی، باران و غیره، در معرض بحث شدن پیرامون آن نیست. با این حال برخی از دیدگاه‌های آنها، دین را معترض می شود و قول به قدم عالم در زمره‌ی این موارد است. مقدمه سوم در بیان “تناقض گویی فیلسوفان” است اما برای دانستن عقاید صحیحه، باید به کتب دیگر مراجعه کرد. مقدمه چهارم، مقایسه‌ی ضرورت تمسک فلاسفه به منطق و ریاضیات در برابر دین است و پس از اتمام مقدمه‌ها، نوبت به بیست مساله‌ای می‌رسد که “امام محمد غزالی” به زعم خود در آنها، فلاسفه را تعجیز و تکفیر نموده است.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

تهافت الفلاسفه

نویسنده
امام محمد غزالي
مترجم علي اصغر حلبي
نوبت چاپ ————
تعداد صفحات 368
نوع جلد
وزیری
قطع
شوميز
سال نشر 1382
سال چاپ اول ——-
موضوع
داستان
نوع کاغذ ——-
وزن
423گرم
شابک
9789647468329

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.423 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تهافت الفلاسفه ( تناقض گویی فیلسوفان )”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

در ستایش سیاست (در گفتگوی اد لانسلن)

53,800 تومان
ماکياوللي سياست را هنر عالي دروغ دانسته است. سياست را اما بايد چيز ديگري دانست: توان يک جامعه در به دست گرفتن سرنوشت خود، در ابداع نظمي عادلانه و در التزام به خير همگاني. نزد آلن بديو، سياست با کلبي‌مسلکي و حتي با عمل‌گرايي بي‌نسبت است. سياست، به دور از اين‌که به تمشيت امور عمومي تقليل يابد، جستجوي همگاني عدالت و حقيقت است.

مروری بر نظریه‌های زیبایی (در زیباشناسی تجربی و علوم شناختی)

38,000 تومان

معرفی کتاب مروری بر نظریه‌های زیبایی (در زیباشناسی تجربی و علوم شناختی)

شاید چنین بنماید که فلسفه‌ی هنر یا زیبایی‌شناسی فلسفی باید به مبحث زیبایی بپردازد، ولی درهم‌تنیدگی نقش زیبایی با گزینش‌های فردی و تعاملات اجتماعی دانشمندان علوم‌شناختی را واداشته است تا به کشف چگونگی ادراک زیبایی و مؤلفه‌های اصلی آن همت گمارند. در کتاب حاضر، دکتر صالح طباطبایی، دانش‌آموخته‌ی علوم شناختی، به مرور انتقادی مهم‌ترین نظریه‌های زیبایی در زیبایی‌شناسی تجربی و علوم شناختی پرداخته است. کتاب با زیبایی‌شناسی تجربی فخنر آغاز می‌شود، سپس به «نظریه‌ی پتانسیل برانگیختگی» برلاین، کاربرد «نظریه‌ی اطلاعات» در زیبایی‌شناسی، زیبایی‌شناسی گشتالتی، نظریه‌ی شناختی «پسند سرنمونی» مارتین دیل، نظریه‌ی شناختی «سهولت پردازش» رِبِر، انگاره‌ی شناختی «پردازش اطلاعات چندمرحله‌ای» لِدِر، «نظریه‌ی الگوریتمی زیبایی» اشمیدهوبر و سرانجام «زیبایی‌شناسی عصب‌شناختی» (Neuroaesthetics) می‌پردازد. پیوست تکمیلی کتاب درباره‌ی «نظریه‌ی تناسبات» ابن‌هیثم در ادراک زیبایی است. این همان نظریه‌ای است که هنرپژوهان عصر رنسانس، چون لورنتسو گیبرتی، لئونه باتیستا آلبرتی و لئوناردو داوینچی، از آن وام گرفتند. مروری بر نظریه‌های زیبایی (در زیباشناسی تجربی و علوم شناختی) - انتشارات نی

بنيادهاي اسطوره و حماسه ايران

160,000 تومان
کتاب بنيادهاي اسطوره و حماسه ايران: اين كتاب مي تواند دريچه‌يي باشد به گُستره‌ي پژوهش‌هاي ايران‌شناختي و پايگاهِ ايرانيان در عرصه‌ي داد و ستدهاي فرهنگي با ديگر قوم‌ها. در بخش نخست اين كتاب، كوياجي به بررسي تطبيقي بخش‌هايي از اسطوره‌ها، افسانه‌ها و حماسه‌هاي ايراني با حماسه‌ها و ديگر يادمان‌هاي فرهنگ كهن چيني پرداخته است، و نشان داده است كه دو فرهنگ بزرگ و ديرينه‌ي ايراني و چيني تا چه حد از يكديگر تأثير پذيرفته‌اند. در بخش دوم كتاب، مؤلف بيشتر به پژوهش و بررسي تطبيق ميان اسطوره‌ها و حماسه‌هاي ايراني و ادب حماسي ـ غناييِ اروپاي باختري پرداخته است.

سلطنت پنهان (سه گانه صعود.3)

18,000 تومان
در سرزمینی دور، جنگ داخلی در حال شعله‌ور شدن است. اشرافزاده‌ای به نام «کانِر» برای متحد کردن مردم جدا شده از قلمروی پادشاهی، نقشه زیرکانه‌ای می‌کشد تا فرد دیگری را برای پسر گمشده پادشاه پیدا کند و او را بر تخت سلطنت بنشاند. برای به دست آوردن این نقش چهار یتیم مجبور می‌شوند با یکدیگر رقابت کنند. یکی از آن‌ها پسر سرکش و باهوشی است به نام «سیج». او می‌داند که انگیزه‌های «کانِر» مشکوک است، با این حال، زندگی او بر لبه پرتگاه قرار دارد. «سیج» باید انتخاب شود تا نقش شاهزاده را بازی کند یا منتظر  مرگش باشد. رقیب‌های او هم برای برنده شدن در این رقابت نفسگیر، نقشه‌های خودشان را طراحی کرده‌اند و منتظرند به نحو ماهرانه‌ای آن را اجرا کنند. به همین خاطر «سیج» نباید به کسی اعتماد کند و باید نقشه‌هایش را پنهان نگه دارد.هنگامی که «سیج» از یتیم‌خانه درب و داغون خود به کاخ مجلل «کانِر» می‌آید، این فریب لایه لایه خود را نشان می‌دهد و در نهایت، حقیقتی آشکار می‌شود که بسیار خطرناک‌تر از تمام دروغ‌هاست: «اگر مجبور بودم یک بار دیگر زندگی کنم، هرگز این زندگی را انتخاب نمی‌کردم. اما باید بگویم اصلاً مطمئن نیستم که انتخاب دیگری داشته‌ام. این‌ها فکرهایی بود که از ذهنم می‌گذشت، درست هنگامی که با گوشت کبابی در زیر بغلم در حال فرار از بازار بودم.» سه‌گانه صعود داستان مهیج و جذاب پادشاهی است که برای حفظ بقای سلطنت ناگزیر می‌شود تاج و تختش را رها کند. آیا او دوباره به سرزمینش باز خواهد گشت؟

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت