ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده

290,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

در بخشی از کتاب ته جدولی‌ها 1: راز داورهای خواب‌آلود می‌خوانیم:

راستش نمی‌فهمم چه چیز بامزه‌ای توی اسم شهرمونه. دبستان ما توی ناحیه‌ای از شهره که اون هم اسمش سوتو آلتوئه. کلاس‌های پیش دبستانی و دبستان داره. حیاط بزرگی داره با تور و زمین بسکتبال و یه زمین فوتبال، و روی دیوار ورودیش این شعار نوشته شده:

«جایی که آموزش هست برتری طبقاتی نیست.» (کنفسیوس)

گویا کنفسیوس فیلسوف چینی مهمی بوده و حرف‌های هوشمندانه‌ی زیادی زده. انجمن اولیا برای نوشتن این جمله رأی‌گیری کردن. جمله‌های دیگه‌ای هم بود که خیلی خوششون اومده بود، ولی نهایتاً جمله‌ی چینی رو انتخاب کردن. به نظر من خیلی باحاله. هر چند که خب، درست نمی‌دونم دقیقاً می‌خواد چه حرفی بزنه…

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده

نویسنده
روبرتو سانتیاگو
مترجم
سعید متین
نوبت چاپ
تعداد صفحات 321
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222041861
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ته جدولی‌ها 6/ راز قلعه‌ی افسون‌شده”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

زمان دست دوم

320,000 تومان

معرفی کتاب زمان دست دوم

کتاب پرفروش نیویورک‌تایمز زمان دست دوم نوشته‌ی نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سوتلانا آلکسیویچ، درباره سقوط و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور روسیه جدید و اوضاع اجتماعی و تاریخ شفاهی این کشور اطلاعات ناب و جامعی را ارائه می‌دهد. این کتاب برنده‌ی جایزه‌ی کتاب لس‌آنجلس تایمز و یکی از ده کتاب برتر سال 2017 بوده است. درباره کتاب زمان دست دوم: تاریخ اتحاد جماهیر شوروی و سقوط آن در سال 1991 یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخی و سیاسی در سطح بین‌الملل محسوب می‌شد که تأثیرات بسیاری بر روی ملت شوروی و دیگر کشورها داشت. سوتلانا آلکسیویچ روزنامه‌نگار برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در کتاب زمان دست دوم (Secondhand Time: The Last of the Soviets) با تعداد زیادی از مردم عادی شوروی سابق گفت‌وگو کرده و صدای آنان را همانند یک پازل گردآوری کرده است تا بتواند برخلاف دیگر روایات رسمی، داستان‌های شخصی و واقعی مردم را نیز به گوش جهانیان برساند. او با صدها نفر از قشرهای مختلف، سنین و نژادهای متفاوت مصاحبه می‌کند، از استادان دانشگاهی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی ته‌سیگار جمع می‌کردند تا قهرمان جنگی که دیگر مورد احترام دیگران نبود؛ از کاسبان و دلالان نوکیسه تا اعضای سابق حزب. این کتاب روایتگر آدم‌هایی است که زندگی‌شان به یک‌باره دگرگون می‌شود. کتاب زمان دست دوم در مورد کمونیسم و سقوط شوروی صحبت می‌کند. مردم روسیه در این کتاب بار دیگر 30 سال گذشته‌ی خود را مرور می‌کنند و به شما می‌گویند که زندگی در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی به چه شکل بوده است و حال زندگی در روسیه جدید چه خصوصیاتی دارد. «صداهایی از آرمان‌شهر» عنوان پنج‌گانه‌ای است اثرِ سوتلانا آلکسیویچ. این پنج‌گانه به‌ترتیب شامل جنگ چهره‌ی زنانه ندارد (1983)، آخرین شاهدان (1985)، پسران رویین (1989)، نیایش چرنوبیل (1997) و زمان دست‌دوم (2013) است. عنوان این پنج‌گانه با محتوای آثار هم‌خوانی حداکثری داشته و تا حدود زیادی منطقی است. دو مفهوم کلیدی که در همه‌ی این پنج اثر به آن‌ها پرداخته شده «صداها» و «آرمان‌شهر» هستند. این دو مفهوم به‌ویژه در کتاب زمان دست‌دوم نمود بارزی دارند. صداهایی متفاوت با یکدیگر، از گوشه‌گوشه‌ی این سرزمین پهناور، «آرمان‌شهر روسی» را برای شما تصویر می‌کنند؛ آرمان‌شهری که ملل روسی‌زبان در طول صد سال گذشته، در طی و حدفاصل حکومت دو ولادیمیر، لنین و پوتین همواره به دنبال آن بوده‌اند و هرگز هم بدان نرسیده‌اند. آلکسیویچ همان روش مصاحبه‌ی مستقیم با شهروندان عادی و انتقال بی‌کم‌وکاستِ آن را که در چهار کتاب قبلی به کار گرفته بود برای تنظیم و نگارش حُسن‌ختام پنج‌گانه‌اش، زمان دست‌دوم نیز استفاده کرده است. مصاحبه‌های مربوط به این کتاب طی سال‌های 2012 - 1991 گرفته شده‌اند، پس از فروپاشی نظام شوروی. مردم طی دهه‌ها یاد گرفته بودند اگر زندگی خود و خانواده‌شان را دوست دارند، ساکت بمانند. حتی اگر شدیدترین بلاها و دردها به آن‌ها تحمیل شده باشد، دندان به جگر بگیرند و به احدی چیزی از سرگذشت‌شان نگویند. خودسانسوری، ترس از ابراز عقیده و وحشت از حکومت و نهادهای وابسته در وجودشان نهادینه شده بود. اما پس از فروپاشی نظام شوروی، دست‌کم برای مدت کوتاهی، شمشیری که بر سر تک‌تک شهروندان شوروی سایه انداخته بود ناپدید شد. با این ‌حال گرفتن مصاحبه و به حرف آوردن کسانی که نسل‌اندر‌نسل یاد گرفته بودند خاموش باشند، کار بسیار دشواری بود. سوتلانا آلکسیویچ با گفت‌وگوهایی که انجام داده به خوبی توانسته تصویری واقعی و کامل از روسیه کنونی به نمایش بگذارد که همچنان خاطرات ظلم، وحشت، قحطی و قتل‌عام‌ها را با خود حمل می‌کنند؛ با این حال برای آینده‌ای درخشان‌تر می‌کوشند و امیدوارند. کتاب پیش رو ترکیبی از غم‌ها و پیروزی‌های انسان‌هایی است که یک ملت واحد را تشکیل می‌دهند و نویسنده با به چالش کشیدن مسائلی مانند انسان و انتخاب‌های خوب و بد افراد، شما را با خود همراه می‌کند.
سفارش:1
باقی مانده:2

شاهنامه‌ی فردوسی 9: پادشاهی کیخسرو

78,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 9: پادشاهی کیخسرو می‌خوانیم

رزم کیخسرو با افراسیاب و گرفتن گنگ‌دژ وقتی عمر شب تیره به پایان رسید و روشنایی همه‌جا را فرا‌گرفت، افراسیاب لشکرش را آراست. دیگر هیچ سوار تُرکی خواب به چشمش نیامد. وقتی از درون دژ صدای طبل برخاست، زمین آهن‌پوش و هوا تیره شد. شاه نیک‌نهاد به‌هنگام سپیده‌دم بر پشت زین نشست. آنگاه آمد و دور حصار گشت تا ببیند که چگونه باید نبرد کند. به رستم امر کرد تا چون کوهی به‌همراه سپاهش به یک سوی دژ بیاید. گستهم را در طرف دیگر نگه داشت و سمت دیگر را به گودرز فرخنده‌رای سپرد. در سمت چهارم نیز خود شاه با پیل‌ها و طبل و سواران جنگی قرار گرفت. آنگاه هر‌چه سپاهیان از ساز جنگ نیاز داشتند، به آن‌ها داد و نزدیک دژ آمد. کیخسرو به سپاهیان امر کرد تا دور‌تا‌دور حصار را خندق بکنند. هرکس در این کار خبره و در جنگ با دژ کارآزموده‌تر بود، دور دژ را گرفتند و هر حیله‌ای که می‌دانستند به‌کار بستند. خندق‌هایی به ارتفاع دو نیزه کندند تا تُرکان شب‌هنگام بر آن‌ها شبیخون نیاورند. بر هر در دژ دویست عراده گذاشتند و دویست منجنیق هم در پشت سپاه نگه داشتند. دویست چرخ با کمان بر هر در دژ گماشتند و در کنارش منجنیق‌ها را قرار دادند تا مانند ژاله بر سر دژ بکوبند. آنگاه شاه امر کرد تا دویست پیل را دور‌تا‌دور حصار قرار دادند. در زیر دیوار دژ چاله‌ای بود که کُنده‌ای را ستونش کرده بودند و دیوار دژ بر آن پایدار می‌ماند. آنگاه بر چوب‌ها نفت سیاه ریختند. شاه برای جنگ دژ چنین حیله‌ای به‌کار بست. چهره‌ی پهلوانان دژ از دیدن آن‌همه منجنیق و تیر به سفیدی گراییده بود. در زیر دیوار آتش و نفت و چوب بود و بالای دیوار گُرزهای گران و گیر‌و‌دار جنگ.

وبلاگ خون‌آشام 3/ برف سرخ زمستان

115,000 تومان
انتشارات هوپا منتشر کرد: «بیشتر شبیه یه سایه‌ی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دست‌هاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون می‌دادن. یه چیزی هم ازشون چکه می‌کرد. یه چیزی شبیه... شبیه خون! خواستم فرار کنم که دست‌ها بالای سرم پیچ‌وتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم. همون‌جا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دست‌ها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگ‌پریده‌ش رو ببینم. خنده‌ش مو به تنم سیخ کرد.... وقتی نیمه‌خون‌آشام باشی، دیگر نمی‌توانی معمولی باشی. تا ابد عجیب‌و‌غریب خواهی بود. مامان و بابایم می‌گویند همین روزهاست که سر‌و‌کله‌ی «نیروی ویژه»‌ام پیدا شود. اتفاق‌های بدی افتاده. نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی شهر برپا شده و شبحی با دست‌های لرزان و خونین به مردم حمله می‌کند. مردم اسمش را گذاشته‌اند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری ا‌ست. پای «خون‌آشام‌های مرگبار» در میان است. بزرگ‌ترین شیاطینی که باید با آن‌ها روبه‌رو بشویم. من و «تالولا»!

دلبند

110,000 تومان
کتاب دلبند اثر تونی موریسون، نویسنده، فمینیست و استاد دانشگاه است که در سال ۱۹۹۳ برنده جایزه ادبی نوبل شد. موسسه نوبل درباره آثار تونی موریسون اشاره می‌کند که: رمان‌های او یک جنبه ضروری از واقعیت آمریکایی را به زندگی می‌دهد. موریسون نخستین زنِ سیاه‌پوستی است که کرسی‌‌ای به نامِ خود در یکی از دانشگاه‌های بزرگ آمریکا (دانشگاه پرینستون) دارد. او اولین زن سیاه‌پوست آمریکایی است که جایزه نوبل را دریافت کرده‌است. آثار او آمیخته‌ای از نقد اجتماعی را در بر دارد. کتاب دلبند از این نویسنده در سال ۱۹۸۸ نیز توانست جایزه پولیتزر را دریافت کند. در سال ۲۰۰۶ روزنامه نیویورک تایمز کتاب دلبند را به عنوان بهترین رمان ۲۵ سال گذشته آمریکا انتخاب کرد. همچنین در سال ۱۹۹۸ فیلم این رمان با کارگردانی جاناتان دمی و تهیه کنندگی و بازی اپرا وینفری – از مشهورترین و مطرح‌ترین مجری‌های تلویزیونی آمریکا و جهان – ساخته شد. پشت جلد کتاب دلبند، قسمتی از متن کتاب آمده است:
روی ساحل رودخانه، در خنکای یک شب تابستانی، دو زن زیر بارشی از نقره آبی‌فام مبارزه کردند. آنها اصلا انتظار دیدن دوباره یکدیگر را در این دنیا نداشتند و در آن لحظه همه‌چیز برایشان بی‌تفاوت بود. ولی آنجا، در آن شب تابستانی، در میان سرخسهای آبی رنگ با همکاری یکدیگر کار شایسته و خوبی انجام داده بودند. اگر قراولی از آنجا می‌گذشت با دیدن آن دو زن بدون آتش و بی‌جا و مکان و همراهی خلاف قانون یک زن برده و زن سفیدی با پاهای برهنه و موهای آشفته که نوزادی ده دقیقه‌ای را لای لباسهایشان پیچیده بودند، آنها را ریشخند می‌کرد

لاما یونایتد 1

143,000 تومان

بخش هایی از کتاب لامایونایتد

آهان، شمایید. برگشتید. همین پیش پای شما داشتم بعضی از تیترهای محشر فصل قبل لامایونایتد در جام را می‌خواندم. روزهای پرشکوه. منظورتان چیست که یادتان نمی‌آید؟ منم، آرتور ماکلوک، بهترین فوتبالیست تاریخ! سال قبل، یازده لاما ندانسته خاکستر من را خوردند و فوتبالشان محشر شد. بعد آن‌ها حضور شگفت‌انگیزی در جام داشتند و بهترین تیم‌های آدم‌ها را شکست دادند تا اینکه متاسفانه در فینال به تیر زدند. این را دیگر باید یادتان باشد، نه؟ خب، تیم گریوی و قاهره اندرسون چی؟ دوتا دوست خوب که لامایونایتد را تا فینال جام مربی‌گری کردند. تیم حتی وقتی دروازه بان بود، گل پیروزی نیمه نهایی را هم زد! واقعا یادتان نیست؟ خبر همه‌ی روزنامه ها را پر کرد… خب، مهم نیست. الان کم و بیش ماجرای لامایونایتد را برایتان تعریف کرده‌ام، برای همین دیگر باید مطلع باشید.   باورکردنی نیست که کاسبی فوتبال چقدر بی‌ثبات است. یک دقیقه همه از شما بدشان می‌آید و دقیقۀ بعد دوباره قهرمانی. خوشبختانه این قانون به کار ری بارنول هم آمد و او دوباره روی تپه‌ی فوتبال بود. انتخاب لاماها در تیم جام جهانی‌اش یک شاهکار بود، گرچه فکر خودش نبود. می‌توانست بدون اینکه هو کنندَش از خانه‌اش خارج شود و دکه‌ی سبزی فروشی بساطش را برده بود جلوی مقر تیم ملی کریکت انگلستان. کمتر از دو هفته به مسابقات مانده بود که ضربه‌ی پتکی به رقابت‌ها خورد. هیئت حاکمه‌ی جام‌جهانی فهمید که میزبان در فرم‌هایش تقلب کرده و بسیاری از کارکنان را تهدید کرده تا به نفعش رای دهند. جام جهانی باید به کشور دیگری می‌رفت!

پروفسور شُخُلی و دستیارش خُل‌خُلی 2/ داستان‌هایی فلسفی درباره‌ی زمان

49,000 تومان

وقتی به یک آکادمی فکر میکنید، احتمالاً تصویر ساختمانی خیلی بزرگ با یکعالمه استاد و دانشجو میآید توی ذهنتان، اما «آکادمی کپلی» اینشکلی نیست! بیشتر وقتها توی این آکادمی فقط دو نفر هستند: پروفسورشخلی و خلخلی.

پروفسورشخلی استاد آکادمی کپلی است و خلخلی هم دستیارش. خلخلی سعی میکند تا میتواند از استادشخلی فلسفه یاد بگیرد، اما خب چون بیتجربه است، دستهگلهایی هم به آب میدهد!

آنها هر بار در مورد چیزهای مختلفی حرف میزنند. موضوع بحث آنها در این کتاب «زمان» است.

البته... اگر فکر کردهاید که زمان یعنی ساعتها و روزها و سالهای مختلف که یکییکی پشتسرهم میآیند و میروند، یادتان باشد اصلاً نظرتان را به پروفسورشخلی و دستیارش نگویید، چون بعدش پروفسورشخلی کامپلیتلی سرتان را با توضیحاتش میخورد! حالا اگر این سؤال برایتان پیش میآید که اگر «زمان» همینها نیست، پس چیست، این کتاب را بخوانید، شاید چیزی دستگیرتان شد.

در بخشی از کتاب پروفسور شخلی و دستیارش خل خلی 2: داستان‌هایی فلسفی درباره‌ی زمان می خوانیم:

پروفسور شخلی توی آکادمی کپلی‌اش نشسته بود و طبق معمول، سر دستیار خل‌خلی غُرغُر می‌کرد: «چند دفعه بهت بگم دستوری که بهت می‌دم سر ساعت انجامش بده؟» «وای باز چی شده پروفسور؟!» «زبونت هم که درازه! الان دفترچه‌ی یادداشت‌های روزانه‌ی من رو ببین. خالی مونده! کامپلیتلی خالی! من دیروز چی کار کردم؟ کسی نمی‌دونه. محققان درموندن که من دیروز چی کار کردم. ولی نمی‌دونن. چرا؟ چون دستیارم یادش رفته یادداشت روزانه‌ی من رو بنویسه.» بعد مکث کرد و آب دهانش را قورت داد و گفت: «برای تاریخ این کشور متأسفم!»
سفارش:0
باقی مانده:1