تیله آبی

15,000 تومان

مجموعه داستان «تیله آبی» در برگیرندۀ ٧ داستان از برجسته‌ترین داستان‌های محمد‌رضا صفدری است. تسلط او به تکنیک‌های داستان پردازی، شناخت ژرفش از باورها و آداب بومی و پیشنهادات تازه‌اش در روایت او را در زمرۀ شاخص‌ترین نویسندگان ایران قرار داده است.

«مرد می‌خواند و از سینۀ کوه بالا می‌رفت. خنکای بامدادی، بیشه‌زار و سایه‌های وهمناک که با برآمدن آفتاب پدیدار می‌شدند. همه چیز و هر جا سایه بود، سایه‌های سپید شیری رنگ. مرد نمی‌دانست از کی به خواندن بنا کرده بود. از خانه درآمده بود. از گندمزار گذشته بود و رسیده بود به نمکزار و شور‌آب و کوه‌هایی که آب باران در سنگچال‌هایش گس بود و تلخ. دیروز هم یک بار دیدار آمد. سایۀ رمندۀ آهو نبود. موهای بلند سر اندر پای سایه را می‌پوشاند. دو چشم لابه‌لای شاخ و برگ نی پیدا و ناپیدا شد. خواندن از یادش رفت . ایستاد و دوید. بلند موی سبزه‌رو گریخت. مرد با خود گفت: «زن تو این کوه و کمر چه می‌کند؟»

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

تیله آبی

نویسنده
محمدرضا صفدری‌
مترجم
——-
نوبت چاپ ٣
تعداد صفحات ١٢٨
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ١٤٠٢
سال چاپ اول ١٣٨٦
موضوع
داستان‌های فارسی
نوع کاغذ تحریر
وزن ١٤١ گرم
شابک
9789643117375
توضیحات تکمیلی
وزن 0.141 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تیله آبی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Samaneh Fathi
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

هیچ یک از آن ها باز نمی گردد

45,000 تومان
"هیچ یک از آن ها باز نمی گردد" داستان دختران جوانی است که هر یک از آن ها با دنیایی از خاطره های گوناگون گذشته و آرزوهای بزرگ آینده برای تحصیل در یک "شبانه روزی" در شهر رم جمع شده اند. زمان داستان مربوط به شروع جنگ های داخلی اسپانیا و آغاز جنگ جهانی دوم است. وحشت از جنگی نابهنگام در سطر سطر این رمان موج می زند و همین ترس از فاشیسم و نازی هاست که برجذابیت داستان می افزاید و خواننده را تا به انتها به دنبال خود می کشاند. توضیحات

رودخانه‌ی تباهی

22,000 تومان
وقتی تا سر حد مرگ گرسنگی بکشی چربی لب‌ها و بینی‌ات از بین می‌رود. وقتی لب‌هایت غیب شوند دندان‌هایت مثل سگی وحشی همیشه بیرون‌اند... «ما چیزی نبودیم جز اشباحی گرسنه، ما مردگانِ در قید حیات بودیم.» رودخانۀ تباهی داستان واقعی مردی است که در سیزده سالگی به همراه خانواده‌اش از ژاپن به کرۀ شمالی می‌رود و در چهل و نه سالگی از «بهشت روی زمین» فرار می‌کند. او از چهار دهه تحقیر و توهین و تبعیض و از گرسنگی و فقر و نبودِ آزادی می‌گوید. از مرگ انسان‌های بی‌گناه و زندگی میان مردگان متحرک. «داستانی واقعی و هولناک دربارۀ زندگی در کرۀ شمالی... داستان شگفت‌آور و غم‌انگیز تحقیر همه جانبۀ ملت به دست دولت.» کِرکِس ریویو «ایشیکاوا در زندگی‌نامۀ دردناک خود وضعیت سهمگینی را به تصویر می‌کشد که حکومتی مستبد و فرقه‌گرا بر ملتش تحمیل کرده است... او داستان عشق استوارش به خانواده را در عمق ناامیدی و سرخوردگی اما با طنزی تلخ روایت می‌کند و به اخبار بی‌روحی که از کرۀ شمالی می‌شنویم وجهه‌ای انسانی می‌بخشد.» بوک لیست

این سوی بهشت

21,000 تومان
« ایمری بلین » در سی سالگی با ثروتی که با مرگ دو برادر بزرگ‌ترش به او می‌رسد ، احساس می‌کند دنیا مال اوست . پدرش « استیفن بلین » مردی نالایق که به اشعار « لرد بایرون » شاعر انگلیسی علاقه زیادی داشت تزلزل و دودلی خاصی برای پسرش به ارث گذاشت که او را انسانی سست عنصر با صورتی که نصفش پشت موهای ابریشمی و عاری از حیاتش محو شده بود ، نشان می‌داد . « این سوی بهشت » داستان زندگی پسرکی است که تا قبل از ده سالگی مادرش به او آموزش‌های فراوان داد . او در یازده سالگی می‌توانست روان و راحت یا شاید با لحنی یادآورِ برامس و موتسارت و بتهوون حرف بزند . پسری که به گمان مادرش واقعاً با فرهنگ و جذاب بود و در عین حال خیلی ظریف با زندگی در خانه‌ای که همیشه تشریفات خاص خودش را داشت . خانواده بلین به هیچ شهر خاصی وابسته نبودند . از « اسکات فیتز جرالد » نویسنده بزرگ آمریکایی قرن بیستم پیش از این رمان « گتسبی بزرگ » با ترجمه شادروان کریم امامی راهی بازار نشر شد و اینک رمانی دیگر از این نویسنده با نام « این سوی بهشت » منتشر شده است .

نباید گفته شود

12,000 تومان
«تهران» اسم رمز خیلی از خاطره‌هاست. شهر شلوغی که این روزها خیلی از آدم‌ها بنا به عادت همیشگی‌شان، خودشان را در آن گم می‌کنند تا از خود رد و نشانه‌ای برجا نگذارند. خیلی از آدم‌ها نمی‌توانند همه چیز را بگویند. یعنی اینکه خیلی از حرف‌ها نباید گفته شود. چرا؟ : «فکر می‌کنم فقط با نوشتن می‌توانم خودم را برای گفتن این موضوع آماده کنم. پس بهتر است اول از همان سال‌ها شروع کنم، سال‌‌هایی را که به عقب دویده‌ام و هر چیز را لگد کرده‌ام... یادم می‌آید، قدیم‌ها موقع نوشتن انشا جمله اول خیلی سخت بود. همیشه به پدرم می‌گفتم جمله اول را بگوید. وقتی جمله اول را می‌شنیدم، راه می‌افتادم و شروع می‌کردم به نوشتن و اصلاً به این فکر نمی‌کردم که باید ده خط شود. آن موقع‌ها نمی‌دانستم که همه چیز را نباید نوشت و گفت. بعدها که فهمیدم، چند جمله کلیشه‌ای را که انگار زبان آدم را باز می‌کرد، یاد گرفتم.» تا امروز برای خودم برو بیایی داشتم. اصلاً فکرش را هم نمی‌کردم که دنیا حساب و کتاب داشته باشد و این عقربه‌های لامصب که روی صفحه سفید راه می‌روند، چیزی را بشمارند. اصلاً نمی‌دانستم همین ساعت کوچک لعنتی که الان از آن اتاق هم صدای تیک‌تاکش می‌آید و اعصابم را خرد می‌کند، همان ساعت پاندول‌دار خانه آقای اربابی باشد که اولین بار در تهران دیدم.

مه مانی

15,000 تومان
لباس های پیرمرد رنگ و رورفته و پوسیده به نظر می رسید . انگار نور تند و مستقیم سالیان تارو پودش را به نیش كشیده باشد ، كافی بود دست بهشان بزنی تا از هم وا بروند. پیرمرد سرش را خاراند و دستش را توی بقچه كرد و نان خشكی بیرون آورد و سق زد. چق چق جویدن نان خشك در فضای خالی و سوت و كور میدانگاه پیچید و در دل شیری كور مه فرو رفت.

روژی یار

6,000 تومان
روژی یار قصه دختری است به همین نام که روزگار با او سر ناسازگاری دارد: «پدرم در جوانی عاشق دختر کُردی بود به نام روژی یار. اسم او را روی من گذاشت. دوست داشت صدام کند، خسته نمی‌شد از این کار. صدا زدن من براش عادت شده بود، شاید هم یک جور کیف ساده و گذرا نصیبش می‌کرد.» روژی یار عاشق این است که بچه‌دار شود و هر بار در ازدواج‌هایش بخاطر این موضوع ناکام می‌ماند: «این که دلم می‌خواست بچه داشته باشم فقط به خاطر زن بودنم یا جوان بودنم نبود. بیشتر زن‌ها دوست دارند بچه‌دار شوند، به همین سادگی. عالم و آدم بگویند بچه‌دار نمی‌شوی زیر بار نمی‌روم. باید بچه‌دار شوم، سم قاطر که نخورده‌ام... وقتی چیزی را می‌خواستم، با تمام وجود می‌خواستم و...» روژی یار در روایتی که بازگو می‌کند تقصیرها و ناکامی‌ها را به همسرش نسبت می‌دهد و آنگاه که از او جدا می‌شود تن به ازدواج دیگر می‌دهد. اما این بار هم ناکام می‌ماند و پدر او را روانه دکتر می‌کند شاید که افاقه کند، اما... در مرور خاطرات روژی یار در می‌یابیم زندگی بی رحمانه تر از آن است که به او لبخند بزند، مخاطراتی پیش روست که او فکر بچه دار شدن را از سر بیرون می‌کند: «فکر بچه دار شدن را از سرم بیرون کرده بودم، بیرون که نه، فرستادم بودمش گوشه‌ای پرت و دور از ذهنم داشتم مثل آدمیزاد زندگی‌ام را می‌کردم تا اینکه...» «فریده خرمی» نویسنده و مترجم، پیش از این کتاب «دختر خاله ونگوگ» را نوشته است.