جای خالی سلوچ (جیبی)

130,000 تومان

خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

داستان کتاب در روستایی به نام زمینج و با رفتن سلوچ اغاز می شود ، مردی که شغلش گچ کاری و تنورسازی و مغنی گری است ولی نمی تواند برای خود کاری پیدا کند و برای تهیه مایحتاج زندگی و سیر کردن شکم اعضای  خانواده به سختی افتاده و این اواخر نیز از سالار عبدالله ( یکی از شخصیت های کتاب ) مقداری پول قرض می کند.

مردی که در نهایت به علت خرد شدن غرور مردانه اش در یک  صبح روز زمستانی خانواده را رها کرده و ناپدید می شود. بعد رفتن سلوچ مرگان می ماند با چندین بچه بزرگ کوچک به نام های عباس، ابروا و هاجر به همراه قرض و بدهی های که از زمان سلوچ  باقی مانده ، بدهکارانی که به ظروف مسی خانه مرگان نیز رحم نمی کنند .

مرگان با رفتن سلوچ  در میان آشنایان و همسایه ها غریب می ماند و مورد هجوم نگاه و نیت های ناپاک آنها قرار می گیرد .  زنی که برای تهیه خرج و مخارج زندگی سختی های بسیاری می کشد و از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند و به کارهای همانند گچ کاری و … که بسیار طاقت فرسا هستند تن می دهد .

او برای مدیریت کردن دخل و خرج زندگی می خواهد فرزندان را به کار جمع آوری هیزم  و فروش آن مشغول کند ولی عباس پسر بزرگ خانواده ، که با رفتن پدر حس رهایی از بند پیدا می کند ، تن به کار نمی دهد و وقت خود را صرف قماربازی و خوش گذردانی و تن پروری می کند.

پسر کوچکتر یا همان ابروا  با اینکه قد و قواره ی کوچکی دارد ولی کاری تر از برادر بزرگترش است و در خرج و مخارج به مادر کمک می کند و سختی زندگی را همراه مادر و خواهرش به دوش می گیرد .

علی گناو همسایه مرگان که مردی میانسال است در اثر صحبتهای زن قبلی اش ، مادرش را از خانه بیرون می کند و مادرش در اثر زندگی در خرابه از دنیا می رود ، او که زنش را مقصر مرگ مادرش می داند ، زنش را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده به طوری که زنش علیل می شود.

علی گناو در فکر ازدواج مجدد است به همین دلیل پیشنهاد ازدواج با هاجر که دختری نوجوان است را به مرگان می دهد ولی مرگان به شدت با این درخواست علی گناو مخالفت می کند ولی علی گناو با صحبت هایی همچون اینکه خانواده مرگان احتیاج به یه بزرگتر دارد تا از انها مراقبت کند و قول یافتن کار برای  عباس و ابروان ، رضایت مرگان را جلب می کند .

سرانجام علی گناو ، هاجر را به عقد خود در می آورد و هاجر به جای ازدواج با پسر دلیری که از اعماق وجود دوستش داشت، مجبور می شود زن دوم علی گناو میانسال شود.

بعد ازدواج ، علی گناو ابروان را در حمام عمومی خود مشغول می کند و عباس را شتربان شترهای پسر عموی خود می کند .

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

جای خالی سلوچ (جیبی)

نویسنده
محمود دولت‌آبادی
مترجم
—-
نوبت چاپ 59
تعداد صفحات 441
نوع جلد گالینگور
قطع جیبی
سال نشر 1400
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789643623203
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “جای خالی سلوچ (جیبی)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

سلجوقیان

26,000 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته تاریخ در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس «تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوره سلجوقیان» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.

فهرست:

پیشگفتار فصل اول: ترکها در عرصه تاریخ فصل دوم: نخستین سلاطین سلجوقی: طغرل، آلب ارسلان و ملکشاه فصل سوم: جانشینان ملکشاه فصل چهارم: ساختار سیاسی و اداری امپراطوری سلجوقی فصل پنجم: امور مالی چکیده کلام فهرست القاب و اتابکان سلاطین سلجوقی پیوستها منابع

تونل وحشت تاریخ/ مصری‌های خفن

48,000 تومان
توضیحات
در کتاب «مصری های خفن» درباره خفن‌ترین اطلاعات راجع به مصری‌ها می‌خوانیم. می‌دانستید تمدن مصری‌ها به شکل عجیب و غریبی طولانی بود؟ بیشتر از ۳۰۰۰ سال، البته طولانی و باشکوه. از خواص جادویی اهرام مصر خبر دارید یا می‌دانید مومیایی را چگونه درست می‌کنند؟ دوست دارید چیزهایی از نوشتن با خط هیروگلیف بدانید؟ چیزهایی هست که معلم‌های تاریخ هیچ‌وقت به شما نمی‌گویند، یا فکر می‌کنند خیلی ترسناک و وحشت‌آور است مثل اینکه چطور مصری‌ها مغز مومیایی‌هایشان را درمی‌آوردند یا خودشان هم از واقعیت خبر ندارند. کتاب «مصری‌های خفن» مانند کتاب‌های تاریخ مدرسه نیست که سوال‌هایی با جواب ساده داشته باشد؛ بلکه ناگفته‌های خوف‌انگیز و خنده‌دار تاریخ است. با خواندن کتاب «مصری‌های خفن» از مجموعه‌ی «تونل وحشت تاریخ»، پاسخ این سوال‌ها را پیدا می‌کنید و مطالب تاریخی جذابی را می‌خوانید.

خفاش شب

40,000 تومان

معرفی کتاب خفاش شب

داستانی درباره‌ی یکی از هولناک‌ترین پرونده‌های جنایی و یکی از مخوف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای در ایران! سیامک گلشیری در کتاب خفاش شب رمانی جنایی و رازآلود را بر مبنای پرونده و شخصیت غلام‌رضا خوشرو، معروف به خفاش شب، به رشته‌ی تحریر درآورده است.

درباره‌ی کتاب خفاش شب:

نامش غلام‌رضا خوشرو بود و در سال 1343 متولد شده بود. از همان جوانی مشغول کارهای خلاف بود و ابتدا در سال 1361 به اتهام سرقت دستگیر شد. در سال 1371، بار دیگر او را دستگیر کردند، اما این‌بار به جرم سرقت اموال زنان و آزار و اذیت آن‌ها. بااین‌حال، در کمال تعجب، خوشرو با فریب مأمور محافظ گریخت و تا سال‌ها متواری بود. آنچه بعدها نام او را بر سر زبان‌ها انداخت قتل‌هایی بود که در اواسط دهه‌ی هفتاد در تهران مرتکب شد؛ او، در نقش مسافرکش، زنان را سوار می‌کرد، آن‌ها را به مکانی خلوت می‌برد، به آن‌ها تجاوز می‌کرد و سپس آن‌ها را به قتل می‌رساند. درمجموع، از 13 فروردین تا 30 خرداد 1376، خفاش شب 9 زن را به قتل رسانده بود. کتاب خفاش شب با این خبر آغاز می‌شود: «غلام‌رضا خوشرو، معروف به خفاش شب، ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه‌ی روز چهارشنبه، بیست و دوم مردادماه 1376 در محل انبارِ روبازِ ورزشگاه آزادی، واقع در سه‌راه دهکده‌ی المپیک به دار آویخته شد.» این کتاب تمرکز خود را بر ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای غلام‌رضا خوشرو گذاشته است. سیامک گلشیری، با کنکاش در این پرونده و بررسی اسناد به‌جامانده از این وقایع دردناک، کوشیده تا ابعاد تازه‌ای از شخصیت خفاش شب را به تصویر بکشد و با بهره‌گیری از جذابیت‌های ادبی، این کتاب را به رمانی جنایی‌معمایی تبدیل کند، رمانی که درون‌مایه‌ی روانشناختی برجسته‌ای نیز دارد و می‌کوشد تا ما را با درونیات شخصیتی نابهنجار آشنا کند. کتاب خفاش شب می‌تواند هول و هراسی را که در دهه‌ی هفتاد در دل ایرانیان افتاده بود بار دیگر زنده کند، اما این بار به مخاطب درکی تازه و بسیار متفاوت با ترس‌های گذشته‌اش بدهد، درکی که ممکن است به شناخت بیشتر از شخصیت‌های نابهنجار کمک کند و از حوادثی از این‌دست جلوگیری کند.

حکم در برابر حکم

130,000 تومان

معرفی کتاب حکم در برابر حکم

نمایشنامه‌ای غنی به قلم «سخن سرای آون»... ویلیام شکسپیر در کتاب حکم در برابر حکم به روایت ماجرای کلادیو می‌پردازد که توسط لرد آنجلو دستگیر شده است. دوک به بهانه‌ی خارج شدن از شهر همه‌چیز را به معاون خود آنجلو سپرده و تصمیمات او را مشاهده می‌کند. این اثر غنی به موضوعات مهمی همچون عدالت، حقیقت و افراط‌گرایی دینی می‌پردازد و این امر آن را از نمایشنامه‌ای صرفاً کمدی فراتر برده و به ژانر کمدی - تراژدی نزدیک کرده است.

درباره کتاب حکم در برابر حکم:

«حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانه‌ای که پیمایید برای شما خواهند پیمود.» ویلیام شکسپیر (William Shakespeare) در نمایشنامه‌ی پرشور خود، حکم در برابر حکم (Measure for Measure) به روایت داستان فرمانروایی می‌پردازد که به طور موقت از اداره‌ی شهر فاصله گرفته و یکی از اعضای دولت خود، به نام آنجلو را به عنوان جانشین انتخاب کرده تا قوانین را با دقت بیشتری اجرا کند. چرا که شهر وین به فساد اخلاقی و سیاسی دچار شده است. آنجلو تلاش می‌کند تا با اجرای دقیق و موشکافانه‌ی قوانین بی‌اخلاقی را از بین ببرد. آنجلو در اولین قدم به بازداشت نجیب‌زاده‌ای جوان اقدام می‌کند و کلودیو اولین قربانی اوست. او که پیش از ازدواج ژولیت را باردار کرده بود، محکوم به حبس و اعدام می‌شود. در این میان، خواهر کلودیا که در آستانه‌ی راهبه شدن است، برای نجات جان برادرش به دعا می‌پردازد. آنجلو تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد که از ایزابلا اخاذی کند و به او پیشنهاد می‌کند تا جان برادرش را در ازای پاکدامنی خود نجات دهد. دوک پنهانی و از دور شاهد همه‌ی این وقایع است و از ایزابلا می‌خواهد که علیه آنجلو با یکدیگر متحد شوند. دوک که جامه‌ی مبدل به تن کرده، در یکی از تاریک‌ترین نمایشنامه‌های شکسپیر که به ماهیت اخلاق و عدالت مربوط می‌شود، باز می‌گردد تا به اجرای عدالت بپردازد. از این نمایشنامه در فرهنگ کنونی عصر ما استقبال فراوانی صورت گرفته و پیرامون آن بحث‌های گسترده‌ای به میان آمده است. برای برخی امیر مداخله‌گری بی‌مورد است که معیارهای اخلاقی را به دیگران تحمیل می‌کند. بعضی برخورد آنجلو و ایزابلا را نمونه‌ای از اذیت جنسی می‌دانند و عده‌ای تنها حق انتخاب و تصمیم‌گیری یک زن راجع به بدن خود را مشاهده می‌کنند و نه چیزی تحت عنوان آزار جنسی. گفتنی‌ست که نمی‌توان از تأثیر زمینه‌ی سیاسی، تاریخی و فرهنگی اجتماعیِ نمایش‌نامه‌ی حکم در برابر حکم غافل شد. چرا که شکسپیر به خوبی از زمینه‌ها و دل‌مشغولی‌های زمانه‌ی خود آگاهی داشته است.
سفارش:0
باقی مانده:1

ماجراهای ژان و ژان و… ژان! 5/ گُلِ سرسبد

45,000 تومان
توضیحات کتاب ماجراهای ژان و ژان و...ژان 5 - این کتاب، داستان یک خانواده ی پر جمعیت است که شش پسر دارند: ( ژان آ، ژان ب، ژان پ، ژان ت، ژان ث و ژان ج! ) آخر کدام پدر و مادری همچین کاری می کنند؟ بخوانید تا از ماجرا سردربیاورید. علاوه بر این برای خانواده ی ژان ها اتفاقات عجیب، غیر منتظره و بامزه ی زیادی هم می افتد که نباید از دست شان بدهید. باز هم دردسری تازه درست شده؛ ماجراجویی های برادر بزرگ تر، ژان آ، آقای پدر را هر روز از کوره در می برد. ژان ب هم از اردوی پیشاهنگی دریا برگشته و ماجراهای جدیدی دارد که باید مراقب باشد لو نرود. خلاصه، این دفعه خطر انفجار نزدیک است و... چکیده کتاب ماجراهای ژان و ژان و...ژان 5 : این کتاب، از سری داستان های شیرین، پر از شوخی و خنده، نوشته ( ژان فیلیپ آرو وینیود ) بوده که مطالعه آن شما را با دردسرهای دوره ی نوجوانی و اتفاق های جذابی که برای شش برادر وروجک رخ می دهد، همراه می سازد.

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.