حیوان قصهگو
160,000 تومان
اين كتاب در مورد اعتياد انسان به قصه و قصهگويي از ديرباز تا امروز است. درباره اين كه چه قدر عجيب است يك داستان دزدانه وارد جان ما ميشود، ما را ميخنداند يا ميگرياند، عاشقپيشه يا خشمگينمان ميكند، و شيوهي تفكر ما را دربارهي خودمان و دنيايمان تغيير ميدهد. چقدر حيرتآور است كه وقتي داستاني را تجربه ميكنيم ـ خواه در يك كتاب، فيلم، يا آواز ـ به خود اجازه ميدهيم به اشغال گوينده درآييم.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
حیوان قصهگو
نویسنده | جاناتان گاتشال |
مترجم | عباس مخبر |
نوبت چاپ | 5 |
تعداد صفحات | 210 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1398 |
شابک | 9789642133000 |
وزن | 0.214 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
سفرنامۀ ماهوان
سفرنامۀ ماهُوان یکی از مهم ترین منابع تاریخی برای مطالعۀ اوضاع فرهنگی و اجتماعی جنوب و جنوب شرقی آسیا در قرن پانزدهم میلادی است. این سفرنامه در واقع شرح سفرهای دریایی بزرگی است که چنگ هو، دریاسالار و فرمانده کل ناوگان امپراتوری، به فرمان یونگاو، امپراتور چین، در سرتاسر اقیانوس هند انجام داده است و در نوع خود یکی از آثار کم نظیر تاریخ آن سرزمین به شمار میرود...
ماهُوان، منشیِ چِنگ هو، در این سفرنامه با ارائۀ گزارش کاملی از دیدهها و شنیدههای خود ما را با بسیاری از ابعاد فرهنگ و تاریخ ملل آسیایی، آداب و رسوم، عقاید و باورها، و شکل حکومتداریِ آنها آشنا میسازد و آنجا که از پهلو گرفتن کشتیهای عظیم چینی در جزیرۀ هرمز سخن میگوید، گزارش او برای خوانندۀ ایرانی وارد جذابترین قسمت خود میشود. سفرنامۀ ماهُوان منبعی بسیار مهم در پژوهشهای تاریخی است و به این سبب مطالعۀ آن به همۀ علاقمندان تاریخ توصیه میشود.
انقلاب باشکوه
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.