درآمدي بر نظريه انتقادي

31,000 تومان

کتاب درآمدی بر نظریه انتقادی نحله های فلسفی و انتقادی مهم از آغاز قرن بیستم تاکنون را در قالب مجموعه مقالاتی به قلم متخصصان این نظریه ها در اختیار خواننده قرار می دهد. نیمه دوم کتاب دائره المعارفی است که به معرفی نام ها و اصطلاحات مهم در این نظریات می پردازد.

دانشجویان و پژوهشگران رشته های هنر و علوم انسانی می توانند تمام کتاب را به منظور اشراف بر نظریه های انتقادی معاصر، و یا فصل ها و مدخل های مربوط به نظریه های خاص را برای تعمق در آن نظریه مطالعه کنند.

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 9786000201883 دسته: , برچسب: ,
توضیحات

درآمدي بر نظريه انتقادي

نویسنده
ویراسته سایمن ملپس، پاول ویک
مترجم گلناز سرکار فرشی
ناشر انتشارات سمت
تعداد صفحات 550
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1397
نوبت چاپ 2
چاپ اول ———-
موضوع هنر
نوع کاغذ —–
وزن 754 گرم
شابک 9786000201883
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.754 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “درآمدي بر نظريه انتقادي”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

متولد ماه جغد

2,000 تومان
« متولد ماه جغد » نام مجموعه داستانی است از آزاده محسنی مشتمل بر ٨ داستان ، داستانهای این مجموعه درنگی هر چند کوتاه بر ناپایداری روابط انسانی و تنهایی انسان ، در میان جمع دارد . عنصر مشترک این داستانها تمرکز روی حس خلأ عاطفی و نادیده گرفته شدن انسانهاست . شهروندانی که درنگاه کلی مانند توده‌ای عظیم همسوی یکدیگر حرکت می‌کنند ، اما هر کدام در خلوت خود سنگینی جهانی را به دوش می‌کشند . نیاز عمیق روح انسان به توجه و حمایت جمع ، درونمایه اصلی این داستانهاست : « بوم را گذاشته‌ام روی سه پایه ، رنگ‌ها و قلم‌موها و مداد و پالت و دستمال و کاردک‌ها را هم مرتب چیدم روی میز ، می‌خواستم شروع کنم که هوس کردم اول بنویسم ، می‌دانم ، نیت هرچه قلبی‌تر و پوشیده‌تر باشد ، زودتر برآورده می‌شود . خوب ، من هم که به کسی نمی‌گویم جز به خود شما ، آن هم به نیت تقرب . » نام داستانهای این مجموعه عبارتند از : « یکی از این دوشنبه‌ها بود ، به سلامت بانو ، متولد ماه جغد ، اولین ثانیه حج پرید ، ژله توت‌فرنگی ، برادر بار دارد ، زخمه بر ساز شنی و راحله خیس بود.»

مزخرفات فارسی

45,000 تومان
دمار از روزگار یعنی کجا؟ کمتر کسی هست که روزی به کسی وعده نداده باشد دمار از روزگارش درآورد. کلاً دست به تهدیمان خوب است. البته بیشتر وقت‌ها هیچ غلطی هم نمی‌کنیم یا بهتر است بگویم نمی‌توانیم بکنیم، ولی همین که سر طرف داد می‌کشیم: «دمار از روزگارت درمی‌آورم»، دلمان خنک می‌شود. حالا این که بعضی‌ها کینه‌جوتر از بیشتر ما هستند یا دستشان به جایی بند است یا پشتشان به جایی گرم یا اصلاً خودشان منبع گرما و اصل دستگیره‌اند، داستانش فرق می‌کند. این‌جور جاهاست که خبرش را می‌شنویم و برای دیگران هم تعریف می‌کنیم که فلانی یا فلان جا دمار از روزگار فلان کس درآورد. خیلی ساده، یعنی بیچاره‌اش کرد. اما خودِ دمار یعنی چه؟

گارد جوان 

255,000 تومان
گاردجوان، بهترین اثر فادایف، که نوشتن آن در سال ۱۹۴۳ آغاز شده و گویا تاسال ۱۹۵۱ ادامه داشته است، داستان مبارزات گروهی از جوانان یک شهر کوچک معدنی اوکراین با نیروهای اشغالگر فاشیسم آلمان است؛ مبارزانی که به اعتبار خود کتاب، مردمان ساده و ناشناس این شهر کوچک را به‌صورت قهرمانانی بزرگ و معروف در سراسر جهان درآورد. مبارزات گروه جوانان “گاردجوان”، با آنکه در نظر اول به‌صورت فعالیت‌هایی آزاد و تا اندازه‌ای فی‌البداهه جلوه می‌کند، در واقع از نزديک با شبکۀ بسیار سازمان یافتۀ هسته‌های زیرزمینی حزبی و عملیات سرتاسری پارتیزانی در ارتباط است. از سوی دیگر، این مبارزات همچنین به‌گونه‌ای طبیعی با مبارزات گسترده و ژرف توده‌های روسی، که به هر وسیله‌ای با نیروهای اشغالگر درستیزند، پیوند دارد. ازاین‌رو، “گاردجوان” درعین‌حال‌که جوشش و بالندگی گروهی از جوانان را در مبارزاتی “خودخواسته” علیه نیروهای متجاوز به میهن تصویر می‌کند، بر اهمیت اساسی سازماندهی همگانی و گستردۀ نیروهای رزمنده از یک‌سو و بر لزوم پیوند هر حرکت رهایی‌بخش با توده‌های مردم، از سوی دیگر، تأکید دارد و از این دیدگاه “گارد جوان” علی‌رغم جزئیات محتوا و ویژگی‌های نویسندۀ آن، از حدّ يک رمان ساده فراتر می‌رود و به‌صورت يک سند پرارزش و آموزندۀ تاریخی درمی‌آید. فادایف در این کتاب بارها و بارها یادآوری می‌کند که حتی در يک جنگ میهنی، در برابر دشمن خونخواری که نفرت همگانی از او ظاهراً جای هیچ شکی نمی‌گذارد، پشتیبانی توده‌های مردم از نیروهای مبارزْ آن‌چنان خودبه‌خود و از پیش کسب شده نیست بلکه آگاهی و تلاش این نیروها در حفظ پیوند خود با توده‌ها و پیروی از آرمان آنها، ضامن این پشتیبانی است. به گفتۀ فادایف «همچنان‌که رودها و جویبارها حاصل حرکت ژرف و نامحسوس آب‌های زیرزمینی است، مبارزات گروه جوانان شهر کوچک کراسنودن نیز بخشی از مبارزات پیگیر میلیون‌ها نفر از مردمی است که برای بازگرداندن شرایط طبیعی زندگی خود به وضعیت پیش از ورود نیروهای اشغالگر، مبارزه می‌کنند.»

سنت ایروین و زسترازی

130,000 تومان
سنت ایروین و زستراتزی دو داستان بلند از دستۀ ادبیات گوتیک به قلم پرسی شلی هستند که نویسنده در سال ١٨١٠ آن‌ها را به رشتۀ تحریر درآورده. سنت ایروین داستان مردی به نام وولفشتاین است که از بدِ حادثه در کوه‌های آلپ و در میان طوفان به گروهی راهزن برخورد می‌کند. سردستۀ راهزنان از او خوشش می‌آید و از او می‌خواهد تا با آن‌ها همراه شود. وولفشتاین، که مسیر دیگری در زندگی پیش روی خود نمی‌بیند، به راهزنان می‌پیوندد و با آن‌ها دست به غارت می‌زند. تا این‌که شبی بابت جرم‌هایی که مرتکب شده خود را ندامت می‌کند. در همین شب راهزنان کُنتی را می‌کشند و دختر زیباروی او را به اسیری می‌گیرند. وولفشتاین و رئیس راهزنان هر دو عاشق دختر کنت می‌شوند. وولفشتاین تنها راه به دست آوردن دختر را مرگ رئیس می‌بیند. پرسی شلی در سرودن شعر نیز بی‌رقیب بود. نمونۀ اشعار او را می‌توانید در داستان سنت ایروین بخوانید.

مبانی منطق

15,000 تومان
نویسنده دکتر محمدعلی اژه‌ای مترجم ———— نوبت چاپ 15 تعداد صفحات 224 نوع جلد شومیز قطع وزیری سال نشر 1396

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت