


در این تیمارخانه
29,000 تومان
در رمان در این تیمارخانه تکههایی از متون کهن تاریخی و ادبی در میان روایت اصلی رمان آمدهاند.
جواد مجابی در این رمان یک نگاه تاریخی را به خواننده عرضه میکند. در واقع نوعی روشنای تاریخی به متن میتاباند و به خواننده میگوید همانطور که به واقعهای در روزگار خودت نگاه میکنی آن را در روشنای تاریخیای ببین که به آن تابانده شده تا بدانی که اینها در تاریخ تکرار شده و فقط در دوره تو و برای تو و نسل تو اتفاق نیفتاده است.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
تن زندانیان کشتهشده و لهشده، تکهبهتکه، سنگفرشی را میساخت که زیر چکمههای پدرم تا گذشتهای دور امتداد داشت. تراوش خون و زهرابه از اجساد بیگناهان تنفس فضا را گندان و پرخفقان کرده بود. چه خیالها از تو در سر داشتم پدر! قهرمان کشتهشده در راه میهن با آن سلاخ دیوانهشده از آزار و تجاوز چقدر فاصله داشت. خیال سبکسار پیوند داشتن با مردی مهربان سالهای مرا از سرخوشی مست میکرد و حالا پذیرش واقعیتِ تازه مرا در تمامی آن سالها ابلهی زودباور، که با اولین عبارات گول میخورد، به خودم نشان میداد… .
در انبار موجود نمی باشد
در این تیمارخانه
نویسنده |
جواد مجابی
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | ١ |
تعداد صفحات | ٣٠٤ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٣٩٧ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
داستانهای فارسی
|
نوع کاغذ | بالکی |
وزن | ٢٧٢ گرم |
شابک |
9786002783042
|
وزن | 0.272 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
خیال بازی
ترانزیت
هخامنشیان
یه کار تر و تمیز
بیست و یک داستان کوتاه تشکیل دهنده این کتاب است. گویش محلی شیرازی در اولین داستان- راشه- به چشم میآید: «شب عروسی برایش چای دو رنگ بردم. کوچکه یه بیست تومنی نو گذاشت کنار سینی و استکان رو برداشت و لاجرعه هورت کشید. اما راشه لبتر نکرد. مواظبش بودم همهاش به اندازه «ها» که بگه لباش از هم فاصله داشت... میگفتن لوله رنگو وقتی رفته بوده اشکلک دید وکوچکه رو مجبور کرده یکی برایش بخره.
کوچکه گفت از بی گوشتی مردیم بریم؟ گفتم بریم. برف تا کمرمون میرسید. ابر از زمین تا آسمونو پر کرده بود. شول همی طوره آدم یا بالای ابره یا قاطی ابره. هنوزم که هنوزه قصابی نداره سالی به دوازده ماه بوی گوشت سرسیخ حسرت رو دله. همی شد که یکی یه حسن موسی رو کول انداختیم و دست به کمر، خم، از شیب تند جیر محله راه افتادیم رو به بالا...»
داستانهای دیگر این مجموعه «آقای دوست داشتنی»، «چارهای نیس»، «باید خودم را جا بگذارم»، «خندهها و پنجره خاکستری»، «خواهر مرگ»، «درویش و بانو»، «رنگ تلخ»، «دوشنبهها» و ... هستند که مهناز کریمی از سال ها پیش برای انتشار آن را آماده کرده بود اما به دلایلی منتشر نشدند.
«مهناز کریمی» نویسنده شیرازی مقیم آمریکا پیش از این رمان «سنج و صنوبر» را منتشر کرده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.