در باب خواندن

130,000 تومان

کتاب در باب خواندن نوشته مارسل پروست ترجمه بنیامین مرادی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، نقد ادبی، نظریه های ادبی به چاپ رسیده است.
خواندن، مادام که برای ما فقط نوعی محرک است که کلید جادویی‌‌اش در عمق روان باب سراهایی را می‌گشاید که راه ورود به آنها را نمی‌دانستیم، نقشی خجسته در زندگی ما دارد. اما برعکس خطرناک خواهد شد زمانی که به عوض باز کردن چشم ما به حیات شخصی ذهن، جایگزین آن شود؛ زمانی که حقیقت دیگر در نظر ما نه همچون کمال مطلوبی به‌نظر می‌آید که تنها با پیشرفت واقعی اندیشه و با تقلای دل می‌توان به آن دست یافت، بلکه همچون چیزی مادی در میان اوراق کتاب‌ها، همچون عسلی که تماما” گردآوری دیگران است و تنها کافی است قدم رنجه کنیم و در میان قفسه‌های کتابخانه‌ها به آن دست یابیم و منفعلانه در استراحت مطلق ذهن و جسم‌مان تناول کنیم.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642134199 دسته: , ,
توضیحات

در باب خواندن

نویسنده مارسل پروست
مترجم بنیامین مرادی
نوبت چاپ ششم
تعداد صفحات 120
قطع و نوع جلد پالتویی شومیز
سال انتشار 1403
شابک 9789642134199
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.088 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “در باب خواندن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

پروژه رزی

39,500 تومان
کتاب پروژه رزی نوشته گرام سیمسیون ترجمه مهدی نسرین توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان، ادبیات خارجی، رمان خارجی، ادبیات داستانی به چاپ رسیده است. گرام سیمسیون نویسنده استرالیایی تا پیش از آنکه در سال 2013  اولین رمانش را منتشر کند در حوزه‌ی اطلاعات و مدلسازی داده‌ها کار می‌کرد. در این سال او رمان پروژه‌ی رُزی را نوشت که بیش از یک میلیون نسخه‌اش فروش رفت و برای سیمسیون در عالم نویسندگی شهرت جهانی به‌بار ‌آورد. قهرمان این رمان، دان تیلمن، پروفسور ژنتیک است که ذهنی تحلیلگر و دقیق دارد و هرگاه در زندگی با معضلی روبه‌رو می‌شود، پروژه‌ای را برای تحلیل و حل آن کلید می‌زند. علیرغم هوش علمی سرشارش، دان در زمینه‌ی ارتباطات اجتماعی آن‌قدرها هم زبردست نیست و به قول خودش مرتب مرتکب «سوتی معاشرتی» می‌شود. این امر باعث شده که جمع کل دوستانش چهارنفر باشند و علی‌الخصوص تلاش‌هایش برای یافتن شریک زندگی مرتب نقش بر آب شود. او که برای حل مشکل پیدا کردن شریک زندگی مناسب، پروژه‌ی همسریابی را شروع کرده به نکته‌ای پی می‌برد و فکر می‌کند معما دیگر حل شده است؛ اما حل این معضل، دان را با معضلات دیگری روبه‌رو می‌کند که لازم است برای حل هر کدام پروژه‌ای دیگر را کلید بزند.

درام مدرنیستی (۲۰) (نقد و نظر)

56,000 تومان

معرفی کتاب درام مدرنیستی (۲۰)

جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.
○ انسان فقط هنگامی می‌تواند حقیقتاً خودش باشد که ماسک به چهره زده باشد، زیرا فقط در این حالت احساس راحتی می‌کند و تظاهر را کنار می‌گذارد. به تعبیری بسیار واقعی، این چهره‌ی برهنه است که ماسک است. برعکس، فقط با زدن ماسک امکان افشای حقیقی وجود دارد.ص ۱۲۵
درام مدرنیستی (۲۰) (نقد و نظر) - انتشارات نی

کتاب تئوری بنیادی هنر تئاتر

335,000 تومان
معرفی کتاب تئوری بنیادی هنر تئاتر در بخش اول این کتاب دیوید مگارشک سیستم آموزش بازیگری استانیسلاوسکی را در بوته نقد قرار می دهد. بخش دوم دربردارنده تئوری بازیگری استانیسلاوسکی است؛ مجموعه ای از اصول و قواعدی که زمینه ی شناخت ماهیت هیجانات و سرشت واقعی احساسات و همچنین دستیابی به حالت خلاق ذهنی را به منظور موفقیت بازیگر بر روی صحنه و کارگردانی صحیح صحنه فراهم می آورند و نگاهی نو به فنون بازیگری می اندازد. استانیسلاوسکی از طریق بررسی تجربیات خود در مقام هنرپیشه و تحلیل معروف ترین نقش های خود، به ارائه ی قوانین تکنیک بازیگری و تعلیم و تربیت هنرپیشگان و کارگردانان می پردازد. در بخش سوم و چهارم نیز اخلاق تئاتری و بدیهه سازی به سبک استانیسلاوسکی از زبان دیوید مگارشک نقل می شوند. .

شخصیت باستان … هوپاتیا

5,200 تومان
هوپاتیا ریاضیدان مصری در حدود ٣٥٠ تا ٣٧٠ میلادی در اسکندریه در امپراتوری روم آن زمان و مصر امروزی به دنیا آمد و نزد پدرش تئون آموزش دید. او یکی از مشهورترین ریاضیدانان شهر و تنها زن مشهوری بود که در اسکندریه می‌زیست آن هم زمانی که از زنان فقط ازدواج و زاییدن توقع می‌رفت. او به هیچ یک از این‌ها تن در نداد. او به جای این که بی‌صدا در خانه بنشیند، روزهایش را به تدریس، مطالعه و یا قدم زدن در مجامع عمومی و شرکت در مباحث مردانه مثل فلسفه، علوم و دین گذراند. پس از سقوط شهر تروا در جنگ مشهور تروا در حدود سال ١١٨٠ پیش از میلاد، سربازان به یونانی فرو رفته در باتلاق قحطی و اقتصادی از هم پاشیده بازگشتند.

کتاب خشم و هیاهو

425,000 تومان
معرفی کتاب خشم و هیاهو خشم و هیاهو، چهارمین کتاب ویلیام فاکنر و اولین شاهکار ادبی اوست. این رمان، اثر موردعلاقه ی خود نویسنده نیز بوده و فاکنر آن را «درخشان ترین شکست» خود توصیف کرده است. رمان با پیگیری داستان افول خانواده ی کومپسون، به چهار بخش تقسیم شده و هر بخش، توسط راوی جداگانه ای روایت می شود. بخش اول توسط فردی عقب افتاده به نام بنجی کومپسون روایت شده و اولین اتفاقات رمان را با فلاش بک برای مخاطب بازگو می کند. بنجی که از بهره ی هوشی بالایی برخوردار نیست، یادآور اثر تراژیک شکسپیر، مکبث است. او زبان ساده ای دارد و خیلی کوتاه و سرراست صحبت می کند. بخش دوم، از دید کوئنتین کومپسون تعریف می شود. داستان این بخش، حدود هجده سال قبل از وقایع بخش اول اتفاق افتاده و بنابراین، از ساختار خطی پیشروی داستان رمان تبعیت نمی کند. بخش سوم توسط سومین برادر کومپسون ها، جیسون روایت شده و در روز جمعه ی قبل از عید پاک می گذرد. جیسون برخلاف برادرانش، بسیار بیشتر بر روی زمان حال تمرکز دارد و از فلاش بک های کمتری استفاده می کند؛ گرچه او هم اغلب به اتفاقاتی در گذشته اشاره دارد. بخش چهارم و پایانی کتاب، توسط راوی دانای کل روایت شده و به خاطر نقش عمده ی شخصیتی به نام دیلسی، گاهی اوقات با عنوان بخش دیلسی از آن یاد می شود؛ اما او تنها نقش آفرین این بخش نیست و شخصیت های دیگری نیز، داستان خود را در این قسمت به پیش می برند.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت