راهنمای ویرایش

98,000 تومان

کتاب «راهنمای ویرایش» مسائل عملی ویرایش متون را در قالب درس نامه ای دانشگاهی مطرح می سازد. در این کتاب بیشتر وجوه ادبی و فنی ویرایش مورد توجه بوده است و مباحثی چون درست نویسی، واژه گزینی، رعایت رسم الخط و نشانه گذاری، تنظیم و ترتیب فهرستها، جدولها و تصویرها، شکل ظاهری، شماره حروف و آرایش و صفحه بندی کتاب پرداخته شده است. مؤلف نکات یاد شده را با دقت فراوان و با ذکر دقایق و در حدی که یک ویراستار به آنها نیاز دارد، بیان کرده است. با آنکه کتاب جنبه آموزشی دارد، می تواند راهنما و دستور کار و شیوه نامه ای برای نویسندگان و مترجمان به حساب آید.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

راهنمای ویرایش

نویسنده
دکتر غلامحسین غلامحسین‌زاده
مترجم
—————-
نوبت چاپ 15
تعداد صفحات 196
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1402
سال چاپ اول  ————
موضوع
مطالعات ادبی
نوع کاغذ  —————
وزن 280 گرم
شابک
9786000207281
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.280 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “راهنمای ویرایش”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاریخ طراحی گرافیک

200,000 تومان
تاریخ طراحی گرافیک نویسنده فیلیپ بی.مگز مترجم ناهید اعظم فراست، غلامحسین فتح اله نوری نوبت چاپ 10 تعداد صفحات 834

قصه‌های بترس برای بچه‌های نترس 2/ شبح سفیدپوش

125,000 تومان

معرفی کتاب قصه های بترس برای بچه های نترس 2 اثر محمدرضا شمس

مجموعه ای از داستان های کوتاه و ترسناک که قلب هر بچه ای را به تپش وا می دارد و او را با خود به دنیایی وهم آلود می برد. هیولای بی سری که از گردنش سوسک های گرد و سیاه بیرون می ریزند، اسکلتی که برای خرید کیک تولد به قنادی می رود، جسد دختری که از زیر آب چاه بیرون می آید، چسبیدن جن های کله قرمز به سرتاپای یک پسر و بسیاری اتفاقات عجیب و وحشتناک دیگر همگی در یک کتاب: “شبح سفیدپوش”.
چاهِ پر از هیولا، مردآزما، دی‌زنگرو، خون‌آشامی که توی خواب راه می‌ره، شبح‌های سفیدپوش وسط جاده‌ها، دست‌هایی که از توی آینه بیرون می‌آن و اسکلتی که برای خودش جشن‌تولد می‌گیره...

از این چیزها می‌ترسی؟ می‌ترسی و می‌لرزی؟ می‌لرزی و خیس می‌شی؟

اگه فکر می‌کنی بچه‌ی نَترسی هستی، بیا وسط!

اگه دلت می‌خواد ترس رو توی داستان مزه‌مزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو!

اگه دلت می‌خواد با موجودات عجیب‌وغریب و ترسناک آشنا بشی، این کتاب رو از توی قفسه بکش بیرون و بخون!

به افتخار همه‌ی بچه‌های نترس!

جیغ و داد و هیولای بلند

سفارش:0
باقی مانده:1

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

رهبران جهان باستان (2) داریوش بزرگ

4,500 تومان
روایت با ماجرای مرگ «کمبوجیه» و جانشینی «بردیا» دروغین آغاز و با چگونگی خلع وی از سلطنت و تاج‌گذاری داریوش ادامه می‌یابد. پس از آن درباره مبارزه داریوش بر علیه «سکاها»، «ساخت کتیبه بیستون»، «نحوه تکمیل کانال سوئز از رود نیل تا دریای سرخ»، «ساختن پلی از قایق در عرض تنگه بوسفور»، «شورش آریستا گوراس یونانی علیه پارسیان»، «تسخیر قبرس توسط داریوش»، «شکست پارسی‌ها در جنگ ماراتن» و... توضیح داده می‌شود. این روایت با بررسی مرگ داریوش و چگونگی سقوط امپراتوری هخامنشی پایان می‌یابد.

سفال‌ و سفالگری‌ در ایران‌

750,000 تومان
در این‌ کتاب‌ مراحل‌ تکوینی‌ سفال‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار گرفته‌ و بر این‌ اساس‌، سفال‌ و سفالگری‌ در فلات‌ مرکزی‌ ایران‌ از آغاز نوسنگی‌ تا دوران‌ معاصر طی‌ هشت‌ فصل‌ تدوین‌ گردیده‌ است‌. در فصل‌ اول‌ چگونگی‌ پیدایش‌ نخستین‌ سفال‌های‌ ابتدایی‌، بررسی‌ و تحول‌ آن‌ در جوامع‌ روستایی‌ کوچک‌ پیگیری‌ شده‌ است‌. فصل‌ دوم‌ به‌ سفال‌ آغاز دوران‌ شهرنشینی‌ و ظهور و پیدایش‌ خط‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌. فصل‌ سوم‌ به‌ پدیده‌ سفال‌ خاکستری‌ ـ سیاه‌ اختصاص‌ دارد که‌ جای‌ سفال‌ منقوش‌ را گرفت‌. در فصل‌ چهارم‌ به‌ دومین‌ دوره‌ و مرحله‌ شهرنشینی‌ در ایران‌، ساختمان‌ دژ و کهندژ، به‌ عنوان‌ هسته‌ مرکزی‌ شهر توجه‌ شده‌ است‌. فصل‌ پنجم‌ به‌ معماری‌ گورها در فرهنگ‌ سفال‌ خاکستری‌ ـ سیاه‌ و منقوش‌ دوره‌های‌ آهن‌ I و II اختصاص‌ دارد. در فصل‌ ششم‌ سفال‌ و کاشی‌ در دوران‌ ایلام‌ میانی‌ و جدید بررسی‌ و معرفی‌ شده‌ است‌. فصل‌ هفتم‌ به‌ ادوار تاریخی‌ ایران‌ اختصاص‌ دارد که‌ دوران‌های‌ هخامنشی‌، سلوکی‌، اشکانی‌ و ساسانی‌ را شامل‌ می‌شود. فصل‌ هشتم‌ به‌ گاهنگاری‌ و طبقه‌بندی‌ سفال‌ در دوره اسلامی‌ اختصاص‌ دارد.

کتاب پری دریایی و 28 داستان دیگیر

11,800 تومان
کتاب پری دریایی و 28 داستان دیگر یکی بود، یکی نبود، روزگاری دیوی بود که در پلیدی سرآمد تمام دیوان بود؛ معروف به ابلیس بود. روزی از خوشحالی داشت با دمش گردو می شکست، آخر آیینه ای اختراع کرده بود که قدرت عجیبش در این بود که می توانست عکس هر چیز خوب و زیبا را زشت و وحشتناک جلوه دهد؛ و آنچه را پلید و بی ارزش بود، چشمگیر و ارزشمند بنمایاند؛ مثلا، زیباترین چشم انداز به اسفناج پخته شبیه بود؛ و مهربانترین وارجمندترین آدم ها، نفرت انگیز یا مسخره به نظر می آمدند. احتمال داشت بی اینکه شکم داشته باشند، رو کله شان بایستند؛ و صورتشان همیشه طوری از ریخت می افتاد که نمی توانستی هیچ کدامشان را بشناسی. کک ومکی کوچک چنان گسترده می شد که نیمی از بینی یا تمام گونه را دربر می گرفت.