

روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم
500,000 تومان
کتاب روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم نوشته جیمز کالات با ترجمه یحیی سیدمحمدی، توسط انتشارات روان با موضوع روانشناسی، روانشناسی عصبی، زیستشناسی روانی, آناتومی و روشهای پژوهش به چاپ رسیده است.
معرفی مباحث کتاب روانشناسی فیزیولوژیک
سلولهای عصبی و تکانههای عصبی
سیناپسها
آناتومی و روشهای پژوهش
ژنتیک، تکامل، رشد و انعطافپذیری
بینایی
سیستمهای حسی دیگر
حرکت
خواب و بیداری
تنظیم درونی
رفتارهای تولید مثل
رفتارهای هیجانی
زیستشناسی یادگیری و حافظه
کارکردهای شناختی
اختلالات روانی
فقط 2 عدد در انبار موجود است
روانشناسی فیزیولوژیک ویراست دوازدهم
نویسنده | جیمز کالات |
مترجم | یحیی سیدمحمدی |
نوبت چاپ | هجدهم |
تعداد صفحات | 756 |
قطع و نوع جلد | رحلی شومیز |
سال انتشار | 1402 |
شابک | 9786008352150 |
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
چگونه یک شاهکار ادبی بنویسیم؟/ آموزش داستاننویسی خلاق
معرفی کتاب چگونه یک شاهکار ادبی بنویسیم؟ اثر الدرید یوهانسن
چه بخواهی یک جهان فانتزی را در داستانت خلق کنی چه یک داستان عاشقانهی آتشین بنویسی، میتوانی از تکنیکها و ترفندهای هیجانانگیز این کتاب بهرهی فراوان ببری. اگر بهدنبال ایدهای تازه هستی یا با مراحل مختلف پایهریزی یک طرح داستانی آشنایی نداری یا در خلق شخصیتهای درخشان به مشکل برخوردهای، میتوانی راهحلهای این کتاب را امتحان کنی.
در این کتاب نکاتی کلیدی از زبان نویسندگانی برجسته خواهی خواند. همچنین با تمرینهایی خلاقانه در زمینهی داستاننویسی روبهرو خواهی شد.
کلیات سعدی
نبرد هیولاها 6 گانه ی4، طلسم آوانتیا جلد 20، اکوینوس، اسب شبح گونه
تیله آبی
مجموعه داستان «تیله آبی» در برگیرندۀ ٧ داستان از برجستهترین داستانهای محمدرضا صفدری است. تسلط او به تکنیکهای داستان پردازی، شناخت ژرفش از باورها و آداب بومی و پیشنهادات تازهاش در روایت او را در زمرۀ شاخصترین نویسندگان ایران قرار داده است.
«مرد میخواند و از سینۀ کوه بالا میرفت. خنکای بامدادی، بیشهزار و سایههای وهمناک که با برآمدن آفتاب پدیدار میشدند. همه چیز و هر جا سایه بود، سایههای سپید شیری رنگ. مرد نمیدانست از کی به خواندن بنا کرده بود. از خانه درآمده بود. از گندمزار گذشته بود و رسیده بود به نمکزار و شورآب و کوههایی که آب باران در سنگچالهایش گس بود و تلخ. دیروز هم یک بار دیدار آمد. سایۀ رمندۀ آهو نبود. موهای بلند سر اندر پای سایه را میپوشاند. دو چشم لابهلای شاخ و برگ نی پیدا و ناپیدا شد. خواندن از یادش رفت . ایستاد و دوید. بلند موی سبزهرو گریخت. مرد با خود گفت: «زن تو این کوه و کمر چه میکند؟»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.