

زمستان بلاتکليف ما
5,500 تومان
«زمستان بلاتکلیف ما» به روایت محمدعلی سپانلو از راه رسید
«زمستان بلا تکلیف ما» عنوان آخرین مجموعه شعر محمدعلی سپانلوست که به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. شاعر در این مجموعه نیز مانند «پاییز در بزرگراه» عنوانی را از لابهلای شعرهایش در شعری با عنوان «عبور از زمستان» انتخاب کرده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمدعلی سپانلو پیش از این در گفتوگو با خبرگزاری کتاب درباره این اثر توضیح داده بود: «شعرهای این کتاب بازگوکننده حالات شخصیام در زمان بیماری است، اما در عین حال مانند همه شعرهای دیگرم وجوه مشترکی هم برای مخاطبان و دیگران دارد. از سویی هر شعر تمثیلی است که میتواند حکایت شخص و انسان نیز باشد.»
در شعرهای «زمستان بلا تکلیف ما» معشوق طلایی همان پاییز است و برف گرم و خاکستر بر بستر شاعر میریزد. در واقع سپانلو با مهارتی سنجیده به توصیف روحیاتش در چند سال اخیر پرداخته و به قول خودش در صدد است تا بوسه سرخ را برگرداند. او در شعر «عبور از زمستان» مینویسد:
«امشب اگر ببارد خاک روی میز و حافظه و قلم
و بوسه سرخ را برگرداند از لبی که حضور ندارد
دیگر بالکن نیست، و زن گم شده
نمیدانم آن سوی چند سالی است!»
سپانلو شاعری که رنگبازی پاییز را به تصویر میکشد در این مجموعه صریح میگوید که معشوق طلایی او پاییز است:
«گل کرده در اتاق کناری
معشوقه طلایی، پاییز»
و در بخش دوم همین شعر نیز مینویسد:
«او عشق میدهد به خیال من
در رختخوابهای فرادست
بیخواب ماندهاند حریفان
تا رمز ارتباط میان دو خوابگاه را بشناسند.»
سپانلو پیشترها نیز در شعرهای دیگرش ثابت کرده که شیفته پاییز و رنگهایش است:
«پاییز در بزرگراه با رنگهای نقره عروسی کرد
با پولک طلاییشان نارونها
داماد فصل میسازند از تو
بالا بگیر سرت را
هم سطح شعلهها
تا هیچ کس نتواند
به گیسوانت
چنگ بزند.»
و این شعری است که شاعر با شاملو تقدیم کرده است.
در انبار موجود نمی باشد
زمستان بلاتکليف ما
نویسنده |
محمدعلی سپانلو
|
مترجم |
—
|
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 95 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1393 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 160 گرم |
شابک |
9786002290441
|
وزن | 0.160 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
لاما یونایتد 1
بخش هایی از کتاب لامایونایتد
آهان، شمایید. برگشتید. همین پیش پای شما داشتم بعضی از تیترهای محشر فصل قبل لامایونایتد در جام را میخواندم. روزهای پرشکوه. منظورتان چیست که یادتان نمیآید؟ منم، آرتور ماکلوک، بهترین فوتبالیست تاریخ! سال قبل، یازده لاما ندانسته خاکستر من را خوردند و فوتبالشان محشر شد. بعد آنها حضور شگفتانگیزی در جام داشتند و بهترین تیمهای آدمها را شکست دادند تا اینکه متاسفانه در فینال به تیر زدند. این را دیگر باید یادتان باشد، نه؟ خب، تیم گریوی و قاهره اندرسون چی؟ دوتا دوست خوب که لامایونایتد را تا فینال جام مربیگری کردند. تیم حتی وقتی دروازه بان بود، گل پیروزی نیمه نهایی را هم زد! واقعا یادتان نیست؟ خبر همهی روزنامه ها را پر کرد… خب، مهم نیست. الان کم و بیش ماجرای لامایونایتد را برایتان تعریف کردهام، برای همین دیگر باید مطلع باشید. باورکردنی نیست که کاسبی فوتبال چقدر بیثبات است. یک دقیقه همه از شما بدشان میآید و دقیقۀ بعد دوباره قهرمانی. خوشبختانه این قانون به کار ری بارنول هم آمد و او دوباره روی تپهی فوتبال بود. انتخاب لاماها در تیم جام جهانیاش یک شاهکار بود، گرچه فکر خودش نبود. میتوانست بدون اینکه هو کنندَش از خانهاش خارج شود و دکهی سبزی فروشی بساطش را برده بود جلوی مقر تیم ملی کریکت انگلستان. کمتر از دو هفته به مسابقات مانده بود که ضربهی پتکی به رقابتها خورد. هیئت حاکمهی جامجهانی فهمید که میزبان در فرمهایش تقلب کرده و بسیاری از کارکنان را تهدید کرده تا به نفعش رای دهند. جام جهانی باید به کشور دیگری میرفت!
آلابولا
باستانیشناسی پیش از تاریخ بینالنهرین
مدیریت بحران و رسانه ها
دست به دهان، گاهشماری شکستهای نخستین
معرفی کتاب دست به دهان
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیمبخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.دست از این مسخرهبازی بردار، اوستا
معرفی کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا
کافکا این بار از سرزمین چین برمیخیزد! مو یان از چهرههای شاخص ادبیات چین و برنده جایزه نوبل در سال 2012 در کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا قصههایی تاریخی و عامیانه را با رئالیسم وهمی که سبک قالب نوشتههای خودش است در چند داستان کوتاه یا برشهایی از رمانهایش در هم میآمیزد.درباره کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا:
مو یان از برجستهترین چهرههای ادبیات چین است. او کودکی بسیار سختی را گذراند به طوری که در یازده سالگی مجبور شد مدرسه را رها کند و به کارهای دیگری برای گذران زندگی روی آورد. اما هنگامی که با ادبیات و آثار مختلفی از نویسندگانی همچون همینگوی، فاکنر، مارکز و... آشنا شد، ادبیات و نوشتن، تبدیل به یک مأمن برای او شد و مسیر تازهای را در زندگی یافت. نوشتههای مو یان از تشبیهات فراوان، نشانهها، عناصر بومی و اصیل و زیباییهای ادبی سرشار است و عشق عمیق و پایدار او به همنوعش را به تصویر میکشد، به همین دلیل برگرداندن آثارش از زبان چینی به دیگر زبانها نیازمند دقت و مهارت فراوان است. مهمترین ویژگی نثر او درهمآمیختن فانتزی و خیال با واقعیت است. در مجموعه داستان دست از این مسخره بازی بردار، اوستا (Shifu: You'll Do Anything for a Laugh) مو یان میکوشد داستانهایی را که برگرفته از تاریخ و واقعیت هستند همراه با سبک رئالیسم وهمگونه بیامیزد و چیرهدستی خود را به رخ بکشد. حس و حال داستانهای این کتاب از غمگین تا کمیک متغیر است. البته نباید فراموش کرد که اغلب طنز با سایهای از اندوه همراه میشود. «دست از این مسخره بازی بردار، اوستا» نام یکی از داستانهای گنجانده شده در این مجموعه داستانی است که زندگی یک استادکار ماهر در کارخانه تجهیزات کشاورزی را به تصویر میکشد. او در میان همکاران و کارفرمایان خود از احترام بالایی برخوردار است، اما درست یک ماه مانده به پایان کارش اخراج میشود. او تصمیم دارد دست به اعتراض بزند برای این کار ابتدا به نظرش میرسد خود را آتش بزند، اما نظرش عوض میشود. پس از مدتی یک اتوبوس متروکه را مییابد آن را مرتب، تمیز و مجهز میکند و از آن برای اجاره دادن به جوانان استفاده میکند.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتاب
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.