سال بلوا
280,000 تومان
دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت. با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است و در عین حال سیال است. ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند.
سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست.
تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، ٤٦ سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است.
موجود در انبار
سال بلوا
نویسنده |
عباس معروفی
|
مترجم |
——
|
نوبت چاپ | ٤٠ |
تعداد صفحات | ٣٤٢ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٤٠٣ |
سال چاپ اول | ١٣٨٢ |
موضوع |
داستانهای فارسی
|
نوع کاغذ | بالکی |
وزن | ٢٩٣ گرم |
شابک | 9789643113742 |
وزن | 0.293 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی
برنامه ریزی شهرهای جدید
فهرست
پیشگفتار چاپ دهم مقدمه فصل اول: پیدایش و سیر تحول شهرهای جدید فصل دوم: گونه شناسی و طبقه بندی شهرهای جدید فصل سوم: تجارب جهانی شهرهای جدید فصل چهارم: نظام شهری و شهرهای جدید در ایران فصل پنجم: برنامه ریزی شهرهای جدید فصل ششم: بررسی نمونه هایی از شهرهای جدید در ایران منابع و مآخذ
عروسی خون (۵۸) (نمایشنامه)
معرفی کتاب عروسی خون (۵۸)
جهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.● پسرتو میخواستم، نمیخواستم فریبش بدم، اما بازوهای اون یکی مثل موج دریا منو میکشید و با خودش میبرد، مثل افسار قاطر به گردنم افتاده بود تا ابد، برای همیشه، همیشه، منو با خودش میکشید و میبرد، حتی اگه پیر میشدم و تمام پسرهای پسرت چنگ مینداختن به موهام که جلومو بگیرن. ص ۹۹ عروسی خون (۵۸) (نمایشنامه) - انتشارات نی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.