

سبت
54,000 تومان
معرفی کتاب سبت
روایت یک مرگ… کتاب سبت اولین اثر خواندنی مجید غروی رمانی جذاب و متفاوت است که شما را در تعلیق میان مرگ و زندگی قرار میدهد. نویسنده در این کتاب، داستان را با یک پیچش هنرمندانه به آفرینش انسان گره میزند و با خواندن آن روایتی منحصربهفرد زیر پوستتان به جریان میافتد.
دربارهی کتاب سبت
احمد، قهرمان داستان و شخصیت اصلی کتاب سبت نویسندهی جوانی است که میخواهد دربارهی مرگ بنویسد. او برای یافتن ایده و سوژهی مورد نظرش به خانهای خالی پناه میبرد تا با ماندن در آنجا،ایدهای بکر در ذهنش جاری شود. اما آنچه برای احمد رخ میدهد، چیزی فراتر از یک جرقهی ذهنیست…
مجید غروی در رمان سبت چهار شخصیت متفاوت را قرار داده که هر یک بهنوعی، نقطهی محوری داستان هستند. این چهار شخصیت، احمد، همسر او، پسرعمویش که بهرام نام دارد و حسین دوست مشترک سهنفر دیگر هستند؛ شخصیتهایی که مجید غروی از ساختن و پرداختن آنها غافل نشده و با هنرمندی خاص خودش، در جهت پرورش هرکدام قلم زده است.
احمد در گیرودار یافتن طرحی نو برای نوشتن از مرگ، با مرگهایی در اطراف خود و میان عزیزانش مواجه میشود که او را به دنیای دیگری سوق میدهند. اتفاقاتی که احمد آنها را بهسان یک نفرین میپندارد و روح او در جریان همهی این اتفاقات، به سمتوسویی جدید حرکت میکند.
مجید غروی در کتاب سبت یک داستان فلسفی را همراه با فضاسازی ذهنی و آمدورفت میان دنیای زندگان و رفتگان خلق کرده است. این رمان میتواند نگاه شما را به اصل آفرینش انسان، ارتباط میان آدمیان و تعلیق زنده بودن و مردن متحول میکند.
او با واژگان خاص و ویژه و دقت و وسواس در انتخاب آنها، به شکلی ویژه در عرصهی داستان و رمان هنرنمایی میکند.
در انبار موجود نمی باشد
سبت
نویسنده |
مجید غروی
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 0 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1399 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220105893
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
مبانی جغرافیای سیاسی
مهماني تلخ
در بخشی از کتاب مهمانی تلخ میخوانیم
با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمه پایین گفتم: « پارکوی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.
وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.
شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.
بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »
« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد
گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.
کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجرهی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش میرسید.
گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور میرود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشمهای ریزش پیدا بود.
تورفین، وایکینگ مهربان 1/ تورفین و حملهی افتضاح
اما تورفین یک وایکینگ معمولی نیست!
پدر تورفین، هرولد جمجمهخردکن که جانش از مهربانی بیش از حد تورفین به لب رسیده، تصمیم میگیرد او را به سفر دریایی بفرستد. قرار است در این سفر، تورفین لقب وایکینگی هم بگیرد...
آیا تورفین، وایکینگ مهربان میتواند از پرتشدن توی دریا نجات پیدا کند؟
تورفین، مهربانترین (و بدترین) وایکینگ دنیا میتواند دهکدهاش را از چنگ مَگنِس استخوانخردکن نجات بدهد؟
آداب دنيا
شعر معاصر ایران
In this book the historical and social grounds of contemporary poetry have been intensively examined.
Then the reflection of these courses on the literature of constitutional revolution and its continuation in modernistic era (poetry before Islamic Revolution) has been presented.
The author has tried to change the state of the book from pure historical narratives and give the reader the opportunity to participate in analyzing the poetry from social.
Literary and artistic points of view, which causes close sentimental relation between the audience and content, and at the end of the book, with a short reference to Islamic Revolution’s literature, has connected the book to its next volume which describes the literature of Islamic Revolution.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.