سخن پردازی در مقام فلسفه
95,000 تومان
«سخن پردازی در مقام فلسفه» در ابتدا به زبان انگلیسی در سال 1980 منتشر شد. ارنستو گراسی با بازگشت به سنت اومانیستی ایتالیایی و جنبههای تفکر یونانی و لاتین قبلی، برداشتی از بلاغت را به عنوان اساس فلسفه توسعه میدهد.
گراسی به بررسی معنایی می پردازد که در آن اولین اصول تفکر عقلانی از قدرت استعاری کلمه ناشی می شود. او اساس تصور خود را در آخرین متفکر بزرگ سنت اومانیست ایتالیایی، جیامباتیستا ویکو (1668-1744) می یابد.
او بر درک ویکو از تخیل و حس نبوغ انسانی موجود در استعاره متمرکز است. از نظر گراسی، فعالیت بلاغی جوهر و حیات درونی اندیشه هنگامی است که به قدرت استعاری کلمه متصل شود.
کتاب ارنستو گراسی گرایش مهمی در اندیشه فلسفی را احیا می کند که تحت الشعاع جریانات غالب و فرمالیستی که از انقلاب علمی و روشنگری سرچشمه می گیرد. ارجاعات به جیامباتیستا ویکو و نقد او از دکارتیسم، پروژه گراسی را برای بازیابی معرفت شناسی مبتنی بر رویکردهای بلاغی کلاسیک به ذهن و واقعیت تثبیت می کند.
این متن ارزشمندی برای پذیرش در هر کلاسی در زمینه تئوری دانش است، زیرا دانشجویان فلسفه را با جایگزینی انسان گرایانه برای شیوه های تفکر خردگرایانه مدرن غالب آشنا می کند.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
سخن پردازی در مقام فلسفه
نویسنده |
ارنستو گراسی
|
|
مترجم |
ابراهیم رنجبر
|
|
نوبت چاپ | 1 | |
تعداد صفحات | 224 | |
نوع جلد | شومیز | |
قطع | رقعی | |
سال انتشار | 1401 | |
سال چاپ اول | —— | |
موضوع |
فلسفی
|
|
نوع کاغذ | ——— | |
وزن | 230 گرم | |
شابک |
|
وزن | 0.230 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
روانشناسی اجتماعی کاربردی: درک و مدیریت مسایل اجتماعی
قصر به قصر
خشونت (پنج نگاه زیرچشمی)
معرفی کتاب خشونت (پنج نگاه زیرچشمی)
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.