



سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر
38,000 تومان
معرفی کتاب سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر
حسن میرعابدینی یکی از منتقدانِ ادبیِ شناختهشده در فضای دانشگاهیِ ایران است. در کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر، مخاطب شماری از مقالات و جستارهای خواندنی وی خواهید بود. موضوع اغلب این مقالات و جستارها، ادبیات داستانی ایران در دورهی معاصر است.
درباره کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر
اگر از علاقهمندانِ حوزهی نقد و نظریهی ادبی باشید، بیگمان نام حسن میرعابدینی، منتقد ادبی و پژوهشگر برجستهی تاریخ ادبیات را شنیدهاید، و از پیش با آثار او آشنایی دارید. میرعابدینی، در کنار چهرههایی چون دکتر حسین پاینده و مرحوم رضا براهنی، یکی از نخستین نویسندگانِ ایرانیست که در آثار تألیفی خویش، تاریخ ادبیات ایران را با عطف توجه به نظریههای ادبیِ شناختهشده در سطح جهان، بررسی نموده است.
کتابِ «تاریخ ادبیات داستانی ایرانِ» او، نمونهی خوبی از بهکارگیری تئوریهای ادبیِ غربی در نقد و بررسی آثار وطنیست. کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر یکی دیگر از آثار خواندنی وی به شمار میرود. این کتاب از بیست و یک مقالهی پژوهشی تشکیل شده است. در این مقالات به موضوعات متنوعی پرداخته شده است.
از جمله: تاریخ ادبیات داستانی ایران، بوطیقای روایی در هزار و یک شب، معنای رئالیسم نزد احمد محمود، کاربرد نظریه در بررسی تاریخ ادبیات نمایشی، جایگاه هوشنگ گلشیری در ادبیات معاصر ایران و …
یکی از بهترین مقالات کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر، «مرگ کدام مؤلف» نام دارد. میرعابدینی در این مقالهی موجز و مختصر، با رویکردی انتقادی به بررسی محتوای مقالهی مشهور «مرگ مؤلف»، اثر رولان بارت، نظریهپرداز ادبیِ اهل فرانسه، پرداخته است. بارت در مقالهی نامبرده، مدعی شده که انگارهی مؤلف، اساساً انگارهای مدرن است، که همزمان با ظهور نظم بورژوایی در عالم نظریهی ادبی سر برآورد.
بارت توضیح میدهد که مطابق دیدگاه مؤلفمحور، اثر ادبی، به طور تمام و کمال به صاحبِ اثر که همانا مؤلف است، تعلق دارد. دیدگاه مؤلفمحور، نوعی خوانش خاص را تجویز میکند؛ خوانشی که هدفِ آن، پی بردن به نیاتِ مؤلف اثر است.
مطابق دیدگاه مؤلفمحور، معنای متنِ ادبی (و نه فقط متن ادبی، بلکه متن در معنای عام)، با واکاوی مقاصد و نیاتِ مؤلف یا نگارندهی متن، محرز میگردد. بارت در مقالهی مرگ مؤلف توضیح میدهد که دیدگاه شرحدادهشده، تا چه اندازه گمراهکننده، و متضاد با ماهیت ادبیات است.
به زعم بارت، متن به خودیِ خود و به طور قائمبهذات، زایندهی معناست، و اینکه صاحب متن (یا همان مؤلف) در پی ارائهی کدام معنای خاص بوده است، نباید در خوانش ما از متون تأثیری داشته باشد. به عبارتی، مدعای بارت این است که ما باید به خودِ متن و آنچه متن ارائه میدهد توجه کنیم، و مؤلف را به دست فراموشی بسپاریم. میرعابدینی در مقالهی مرگ کدام مؤلف نقایص دیدگاه رولان بارت را آشکار نموده است.
در انبار موجود نمی باشد
سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر
نویسنده |
حسن میرعابدینی
|
مترجم |
—
|
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 0 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1399 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220106173
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ديوار نوشته هاي زندان قصر
معرفی کتاب دیوار نوشته های زندان قصر اثر پریناز هاشمی
چگونه با پدرت آشنا شدم؟
معرفی کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم؟
درباره کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم
داستانهای کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم ابتدا بهصورت ستون هفتگی طنز در روزنامهٔ شهروند منتشر میشد که توانسته بود مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. مونا زارع این داستانها را بازنویسی کرد و با یک پایانبندی متفاوت، کتاب را به اثری مستقل تبدیل کرده است که بازخوانی آن برای خوانندگان پیشین نیز همچنان جذاب خواهد بود. این اثر از آن دسته کتابهایی است که میشود با آن بلندبلند خندید. روایت یک دنیای زنانه برای پیداکردن شوهر که پر است از توصیفهای شیطنتآمیز و فانتزیهای بامزه: «ساعت ۷ صبح جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. چشمهایم کاملاً باز نشده بود و قیِ بستهشده روی مژهها پلکهایم را سنگین کرده بود. سرم را توی بالش فرو بردم و روی شکمم خوابیدم و تا بیست شمردم. چشمهایم را باز کردم و تکهای از موهایم را دور بینیام چرخاندم و دوباره تمرکز کردم. فایدهای نداشت. هیچچیز دیگر نبود جز شوهر. دلم میخواست همان موقع، همان لحظه، یک نفر روی کرهٔ خاکی وجود میداشت که شوهر من میبود. از خواب که بیدار شدم، دیدم جایش خالی است. پدرت را میگویم. اولش مردد بودم نکند گیج خوابم و جای یک چیز دیگر خالی شده و من آن را با شوهرم اشتباه گرفتهام؟ خودم را از رختخواب بیرون کشیدم و روبهروی آینه ایستادم. موهایم از عروسی دیشب پف کرده بود و ریملِ دور چشمهایم قیافهام را شبیه پاندا کرده بود. زبانم را بیرون آوردم و ته حلقم را نگاه کردم. امکان نداشت، اما مشکلم واقعاً شوهر بود.»مثل عکسی سیاه و سفید: 100 نامهی فرانسوآ تروفو
در بخشی از کتاب مثل عکسی سیاه و سفید میخوانیم
روبر عزیزم؛ از هسدن که برگشتم هر دوتا نامهات به دستم رسید. برسون را دیدم. آدم فوقالعادهای است. دیروز، یعنی یکشنبه شب، با ژاکلین رفتیم تماشای فیلمِ وارث در سینمای اگریکولتور. بعد هم رفتیم به خانهاش و باهم شام خوردیم. پدر و مادرش رفتهاند به سفری یکهفتهای و ما هم تقریباً هر شب داریم باهم شام میخوریم. تا ساعت یکِ صبح داشتیم بحث میکردیم و بعد هم خسته و دربوداغان به خانه برگشتم. ژانین خاطراتِ یک فریب را بهش قرض داده. باور کن خیلی گرفتار شدهام ولی حواسم به کارهای تو هم هست و حتماً روزنامهها و مجلهها را برایت میفرستم؛ دلم میخواهد بخوانمشان. هرجورشده باید این مجلهها را بخرم و البته برای تو هم بفرستم. صد فرانک هم میگذارم کنارِ نامهی بعدی که به دستت میرسد. ژرالد هم دیگر حاضر نیست پا توی خانهات بگذارد؛ چون ساسها خانه را گذاشتهاند روی سرشان. اگر یکذره عقل توی کلهات پیدا میشد باید به همهی فرشها و روزنامهها گوگردی چیزی میزدی و هر هفته هم کفِ اتاق را درستوحسابی ضدعفونی میکردی. اگر این کارها را کرده بودی الان میشد آنجا زندگی کرد. بههرحال هر کاری که خودت صلاح میدانی بکن. کارم اینقدر زیاد شده که رسماً دارم خُل میشوم. دیروز ناهار را با آریان پاته و میشل مور خوردم. باید مقالهای دربارهاش بنویسم؛ چهار پنج مقالهی دیگر هم هست: دربارهی کشیش روستا و عکس و تلفن و مقالهای دربارهی مور و یک قرار ملاقات و بحث و سخنرانی در فوبورگ، و تازه بعدِ همهی اینها باید گزارشی هم برای اِل بنویسم. راستش خودم هم نمیدانم با اینهمه کار باید چه کنم. تازه باید جواب نامهی شُنیل را هم بدهم. نامهای هم باید به آندره بازَن بنویسم. بهنظرم دو روزی با ل. برویم پیشِ بازَن. خانهاش پانزدهکیلومتری پاریس است.من و دارو دسته ی راهزنها 1: هفته ی دوم ژوئن دزدیده شدم!
موقعیت و داستان / هنر روایت شخصی
در بخشی از کتاب موقعیت و داستان میخوانیم
اگر ویلیام هزلیت هر روز صبح با سختی و بیزاری تمام بیدار نمیشد، نمیتوانست در لذت نفرت را بنویسد. اگر ویرجینیا وولف مشکلی در کنار آمدن با زندگی نداشت، مرگ بید را نمینوشت، اگر جیمز بالدوین درگیر نبرد بیامانِ مهار کردن سیاهپوست و سفیدپوست درونِ خود نبود، یادداشتهای یک پسر بومی را نمینوشت. این متنها کار نویسندگانی است که در عمیقترین لایهها با جستار درگیر بودند. خودِ این فرم آنها را به درونی بودن عامدانه سوق داده است. در اینجا نوشته به دنبال این نیست که برای خودش توصیفاتی روی کاغذ جمع کند یا تصاویری مستقل از تفکر یا الهامی شاعرانه ایجاد کند. زاویهی دید از سیستم عصبی نشئت میگیرد و خودش را وقف شخص راوی میکند تا جستار را با نیروی محرکی درونی که خواننده از همان صفحهی اول میشناسد پیش ببرد: اجبار این است که از خودِ روایت فقط برای شکل دادن تداعیهایی استفاده شود که متن را پیش ببرد و به واکاوی درونی منجر شود. این نویسندگان شاید خود را «نشناسند» (یعنی به اندازهی بقیهی ما خودشناسی دارند)، اما در هر مورد حیاتی است که بدانند موقع نوشتن که هستند. آنها میدانند اینجا هستند تا موضوعی را که در دست دارند شفاف کنند - و براساس همین الزام باید کارشان را انجام دهند. وقتی نویسندگان از کیستی خود در لحظهی نوشتن ناآگاهاند (یعنی در جستار درگیر انگیزههاییاند که نه میتوانند تشخیص دهند و نه از پس حلش برمیآیند)، خیلی اوقات کار خوب از آب درنمیآید یا بسیار محدود میشود. جستار دی. اچ. لارنس، مگر زنها تغییر میکنند؟، موردی از ایندست است. روشن است که جستار در نکوهش فمینیستهای دههی 1920 است و تعمق در تکرار نقششان در تاریخ مدرن. از دید من کار موفقی نیست، نه به دلیل نظراتش، به این دلیل که خود لارنس نمیداند در پی چیست. این ندانستنِ نویسنده متن را محکوم به شکست میکند.میلیسنت مین، دختر نابغه
قسمتی از متن کتاب
من کلوچه خودم را تف کردم. ولی امیلی کلوچه اش را خورد. هر طور شده به لبخند زدن ادامه داد. واقعا آدم جالبی است. البته امیلی عیب هایی دارد. همه ما عیب هایی داریم. مثلا خود من. همیشه در تمیز کردن پانچ سه سوراخه ام سهل انگاری می کنم. امیلی هم همینطور. رفتارهایی دارد که من را دیوانه می کند. مثلا اینکه همیشه وانمود می کند. به بازی های جدید پدرم علاقه مند است. یا این که اصرار دارد به مادرم در کار خانه کمک کند. که خیلی مسخره است. چون در خانه شان دست به سیاه و سپید نمی زند. و بدتر از همه. رفتار او با پسرهاست. امیلی جلوی پسرها به کلی عقلش را از دست می دهد. از نظر من حرف زدن با پسرها وقت تلغ کردن است. اما امیلی اصرار دارد. پسرها مهمترین بخش زندگی اند. هر موقع یک سر با نمک ببیند. با انگشت نشانش می دهد. و آبرو ریزی راه می اندازد. بیشتر علاقه دارم . به فکر گرفتن مدرک های درسی ام باشم. تا اینکه به موجوداتی مثل پسرها اظهار علاقه کنم. نمی توانم این را به او بگویممحصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتابدانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.