سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن

125,600 تومان

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن

نویسنده بودریار
مترجم مانی حقیقی، لیلی گلستان، نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفیه روحی، ترانه یلدا، بابک احمدی، مهران مهاجر، مهدی سحابی
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 376
قطع و نوع جلد رقعی (شومیز)
سال انتشار 1374
شابک 9789643051204
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مقالات مولانا

118,000 تومان
کتاب مقالات مولانا نوشته مولانا جلال الدین محمد بلخی ترجمه جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات فارسی، متون قدیمی، نقد و تفسیر به چاپ رسیده است. مجموعه‌ی بازخوانی متون دربردارنده‌ی ویرایش‌هایی جدید از برجسته‌ترین متن‌هایی‌ست که در ادبیات فارسی اهمیت دارند. کوشش بر آن بوده است که این متون بدون آن‌که در اساس آنها دستی برده شود عرضه شوند، از این رو، تمامیت اثر و سبک متن دست‌نخورده باقی می‌ماند و تنها با پیراستن برخی فرعیات و فصل‌بندی و تدوین مجدد، پاراگراف‌بندی و نقطه‌گذاری و رسم‌الخط یکدست، متن به هیئتی تازه درمی‌آید تا نه فقط برای پژوهندگان و کارشناسان بل‌که برای همه‌ی ادب‌دوستان مفید و خواندنی باشد. فیه‌مافیه مجموعه‌ای است از یادداشت‌هایی که از سخنان مولانا فراهم آمده است. در ویرایش حاضر، با فصل‌بندی و تدوین جدید متن، تلاشی به عمل آمده است تا یگانگی اثر و پیوند نهفته در درون این مجموعه‌ی بی‌شکل حفظ شود. مباحث کتاب مقالات مولانا تو را باری دیگر می باید گردید گرد عالم یکی می گفت که مولانا سخن نمی فرماید اصل مقصود است من از شعر بیزارم کاشکی تهی بودندی از آن هذیانات این تن مغلطه ای عظیم است این تواضع ها حظ دنیاست عالم بر مثال کوه است عالمم آینه است

کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی

525,000 تومان
معرفی کتاب مجموعه اشعار نصرت رحمانی "مجموعه اشعار نصرت رحمانی" که به همت انتشارات نگاه به عرصه ی چاپ رسیده است، دربردارنده ی بیش از هفتصد صفحه از آثار "نصرت رحمانی" می باشد.در آثار "نصرت رحمانی" آنچه بیش از همه به چشم می خورد، استفاده از شعر برای بیان مستقیم و بدون سانسور درد و رنج مردم عادی است. وی حقایق تلخ و دردناکی را که در واقعیت اجتماع سو سو می زند، بی پرده و صریح ارائه می کند و درک و حس خود از این مسائل را در قالب شعر می ریزد. این واقعیت می تواند تصویری از دنیای بین یک مرد و زن باشد یا تصویر پرسه و شبگردی در گوشه ی کریه منظری از شهر یا حتی سرگردانی یک فاحشه. کلمات او برای بیان این اتفاقات، خشن و محکم اند و خبری از مدارا و نقاب زدن بر ظاهر موضوع نیست. "نصرت رحمانی" اشعارش را چنان طرح می زند که یک صورتگر، خطوط نقاشی اش را. در برخی از اشعار او که در این مجموعه جمع آوری شده اند، شاهد خلق مناظری از قلم شاعر هستیم که نظیرش در شعر فارسی کمتر پیدا می شود. مناظری که خواننده خود را در آن زنده می بیند و واقعیت به دور از خیال پردازی در آن به چشم می خورد. این جادوی رئالیسم "نصرت رحمانی"، همان چیزی است که اشعارش را این چنین غنی و باورپذیر می کند. شعر او زبان منحصر به فرد خود را داراست و نه تنها به مضامین نویی در آثار خود پرداخته، بلکه این کار را با ابداع واژگان و ترکیبات تازه ای انجام داده است. مجموعه ی این خصایص سبب شد تا "نیما یوشیج"، کسی که خود پدر شعر نوی فارسی بود، اشعار "نصرت رحمانی" را هم به سبب احساسات لطیف و هم به لحاظ جرات شاعر، تکریم بنماید.

دستور زبان فارسی بر اساس نظریه‌ی گروه‌های خودگردان در دستور وابستگی

125,000 تومان
دستور زبان فارسی بر اساس نظریه‌ی گروه‌های خودگردان در دستور وابستگی نویسنده امید طبیب‌زاده مترجم نوبت چاپ 1 تعداد صفحات

کتاب هفت گنبد

31,000 تومان

معرفی کتاب هفت گنبد اثر محمد طلوعی

"هفت گنبد" به قلم "محمد طلوعی"، شامل هفت اثر داستانی کوتاه است با عناوین "خواب برادر مرده"، "آمپایه ی بارن"، "بدو بیروت، بدو"، "لوح غایبان"، "امانت داری خاندان آباشیدزه"، خانه ی خواهری" و "دو روز مانده به عدن" که در دویست و شانزده صفحه توسط نشر افق به انتشار رسیده است.
در هر کدام از داستان های مجموعه ی "هفت گنبد" از "محمد طلوعی"، آدم هایی را می بینیم که به سفرهایی غیرعادی رفته اند؛ سفرهایی که از جهت دسترسی، معمول و امکان پذیر به نظر رسیده اما کمتر برای مخاطب شناخته شده است.
مثلا در یکی از داستان ها، شخصی به دنبال یک حشره ی کمیاب، راهی بیابان های عمان شده و در داستان دیگر، فردی پی برادری در سوریه را گرفته است که حتی از وجود آن برادر نیز اطمینان حاصل نکرده است.
این یکی در گرجستان دنبال کنتی می گردد که تا به حال ندیده و آن دیگری برای قیمت گذاری نسخه ای خطی، عازم عراق شده است. آدم های قصه های "هفت گنبد" هر کدام شخصیت منحصر به فرد خود را دارند و علاوه بر کاراکترها، مکان و فضاهای قصه ها نیز تکراری نیست. داستان به دنبال یک اوج شگفت انگیز و غافلگیرکننده نیست بلکه شگفتی هر داستان، در دل آن جریان دارد و در ابعاد مختلف شخصیت ها و فضاسازی ها دیده می شود.
آدم های قصه، زنده و پویا هستند و اگرچه اغلبشان کم حرف و اسرارآمیزند، اما به خوبی با خواننده پیوند برقرار می کنند. تصویرسازی های کتاب و توصیف مکان ها به شدت حرفه ای بوده و "محمد طلوعی" داستان هایی عمیق و خوش پرداخت را در مجموعه ی "هفت گنبد" خلق کرده است.

کتاب راه بی سرانجام

100,000 تومان
معرفی کتاب راه بی سرانجام جنگ اوّل جهانی بیشتر به عنوان واقعه‌ای به یاد مانده است که به دلیل پایان دادن به عمر پاره‌ای از امپراتوری‌های بزرگ، زمینه‌ساز حیات مجدد گروهی از ملل کوچک‌تر و تشکیل یک رشته کشورهای جدید شد. اما جنگ اوّل جهانی جنبۀ دیگری داشت که بدان کمتر پرداخته شده است؛ یعنی پایان دادن به حیات نسبتاً مستقل پاره‌ای از ملل کوچک‌تر که در این فراز و نشیب همان حداقل موجودیت پیشین را نیز از دست داده و متلاشی شدند.راه بی‌سرانجام، نگاهی به سرگذشت آسوریان در جنگ جهانی اوّل مرور کوتاهی است بر این تجربۀ دردناک به گونه‌ای که در اسناد و گزارش‌های ایرانی منعکس شده‌اند.
سفارش:0
باقی مانده:1

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت