“جامعهشناسی هنر” به سبد شما افزوده شد. مشاهده سبد خرید
سرگشتگی نشانهها، نمونههایی از نقد پسامدرن
125,600 تومان
فقط 1 عدد در انبار موجود است
شناسه محصول:
9789643051204
دسته: بودریار, دیگر نظامها و مکاتب فلسفی, نشر مرکز، کتاب ماد، کتاب مریم
توضیحات
سرگشتگی نشانهها، نمونههایی از نقد پسامدرن
نویسنده | بودریار |
مترجم | مانی حقیقی، لیلی گلستان، نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفیه روحی، ترانه یلدا، بابک احمدی، مهران مهاجر، مهدی سحابی |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 376 |
قطع و نوع جلد | رقعی (شومیز) |
سال انتشار | 1374 |
شابک | 9789643051204 |
توضیحات تکمیلی
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
نظرات (0)
اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سرگشتگی نشانهها، نمونههایی از نقد پسامدرن” لغو پاسخ
اطلاعات فروشنده
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر
کلکسیون کلاسیک : سفر به مرکز زمین
23,000 تومان
توضیح کتاب :
رمان سفر به مرکز زمین، اثر ژول ورن بوده و ماجرای سفر یک پرفسور آلمانی به نام اوتو لیدنبراک به همراه برادرزادهاش را نقل میکند. آن دو بعد از رمزگشایی کتابی 700 ساله به زبان رومی در مییابند که میشود از دهانه آتشفشان به مرکز زمین رسید.
آنها با کمک یک راهنما به نام هانس این سفر را آغاز میکنند. از دهانه آتشفشان در روز و ساعتی معین پایین میروند، دایناسورها و حیوانات ماقبل تاریخ را میبینند و با خطراتی مواجه میشود و سرانجام هنگام بیرون آمدن ...
اکنون که به رخدادهای آن روز پرحادثه فکر میکنم، سخت میتوانم واقعیت ماجراجوییهایم را باور کنم، ماجراجوییهایی شگفتانگیز که وقتی یادشان میافتم، بهت زده میمانم.
عمویم مردی آلمانی بود که با خالهام، زنی انگلیسی، ازدواج کرد. عمو که به خواهرزادهی یتیم و بیپدرش بسیار وابسته بود، من را دعوت کرد تا در خانهاش در سرزمین پدری، زیرنظر خودش مطالعه و تحقیق کنم. خانه در شهری بزرگ بنا شده بود و عمویم، استاد فلسفه، شیمی، زمینشناسی، کانیشناسی و علوم دیگر بود.
یک روز که در آزمایشگاه وقت میگذراندم و عمویم خانه نبود، ناگهان احساس کردم باید بافتهای بدنم را بازسازی کنم، یعنی گرسنهام شد. میخواستم بروم سراغ آشپز فرانسویمان که عمویم، پروفسور لیدنبروک، ناگهان در خانه را باز کرد و با عجله از پلهها آمد بالا.
- اَکسِل ... اکسل ... اکسل...
- با عجله راه افتادم، اما پیش از آنکه به اتاقش برسم، در حالی که پلهها را سهتایکی میپریدم، پای راستش را محکم روی زمین کوبید: «اکسل ...» و با لحنی سراسیمه گفت: «داری میآیی بالا؟»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.