سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 6/ مبارزه‌ی بیگانه و دارودسته‌ی بدها

105,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

نقد و بررسی

چهار سابقه دار 1 – یورش به زندان شهر سگی

به احتمال زیاد شما هم انیمیشن جدید و خیلی جذاب «بچه‌های بد (the bad guys) (2022)» رو تماشا کردید و از دیدنش حسابی لذت بردید! برای شما یک خبر بد و یک خبر خوب داریم!

خبر بد این است که انیمیشن «بچه‌های بد» همه داستان‌های این دوستان تبهکار و بامزه رو روایت نمی‌کند! اما خبر خوب این است که جای هیچ نگرانی‌ای نیست! چرا که این انیمیشن نسخه‌ای خلاصه شده از مجموعه کتاب‌های «سریال چهار سابقه دار» است و در ادامه، قرار است با این مجموعه آشنا شویم!

مجموعه «سریال چهار سابقه‌دار» یکی از جذاب ترین و مشهورترین مجموعه داستان‌های ماجراجویانه، طنز و کمیک (مصوّر) سراسر دنیاست. این مجموعه به دست «آرون بلیبی» نوشته شده است و به سرعت با استقبال بی‌نظیر کودکان و نوجوانان در سراسر دنیا مواجه شد، تا جایی که به یکی از پرفروش‌ترین آثار فهرست نیویورک تایمز تبدیل گشت و انیمیشن اقتباسی و بسیار موفق آن نیز، برندۀ جوایز متعدد شده است.

آقای بلیبی نوشتن این مجموعه را در سال 2015 شروع کرد و تا زمان حال نیز، نوشتن قسمت‌های جدید از این مجموعه ادامه داشته است. در ایران نیز، نشر هوپا تاکنون 11 جلد از این مجموعه را ترجمه و چاپ کرده است. نشر «هوپا» بازۀ سنی مناسب برای مخاطبین این مجموعه را «9 تا 13 سال» تعیین کرده است

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 6/ مبارزه‌ی بیگانه و دارودسته‌ی بدها

نویسنده
 آرون بلیبی
مترجم
سیدنوید سیدعلی‌اکبر
نوبت چاپ
تعداد صفحات 148
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008869924
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 6/ مبارزه‌ی بیگانه و دارودسته‌ی بدها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

شاگرد قصاب

120,000 تومان

در بخشی از کتاب شاگرد قصاب می‌خوانیم

باران ناجوری می‌آمد. یک گوشه‌ی خیابان ایستادم و تابلویی را تماشا کردم. یک مرد کچل که با چراغ نئون درست کرده بودند. وقتی چراغ خاموش بود کچل بود، ولی وقتی روشن می‌شد مو درمی‌آورد. عالی بود. چرا کچل شوید؟ با انواع‌و‌اقسام رنگ‌ها این را می‌نوشت. تا آخر عمرم می‌توانستم بایستم و تماشا کنم. صدای آواز یک دختر شنیدم. از کلیسا می‌آمد، رفتم تو. لباس سفید تن‌اش بود و آهنگی راجع‌به باغ‌و‌بستان می‌خواند. به عمرم همچین آوازی نشنیده بودم. نت‌های پیانو به شفافیت آب چشمه بودند که از صخره می‌ریزد پایین و مرا یاد جو انداختند. اولین‌بار در کوچه‌ی پشت خانه‌مان دیدمش. چهار پنج سال‌مان بیشتر نبود. کنار یک چاله بغل مرغدانی نشسته بود. چند هفته یخ‌بندان بود و او هم داشت با یک تکه چوب می‌زد روی یخ. یک‌کم نگاهش کردم و بعد بهش گفتم اگه صد میلیون میلیارد تریلیون دلار ببری چه‌کار می‌کنی؟ نگاهم نکرد، به زدن روی یخ ادامه داد. بعد بهم گفت چه‌کار می‌کند و همین سرمان را مدت زیادی گرم کرد. این اولین‌باری بود که جو پرسل را دیدم. آن روز یک گل نرگس برفی توی راه‌آب بود، یادم مانده چون فقط همان یکی بود. یکی از آن روزهایی بود که تقریباً می‌توانستی صدای همه‌چیز را به شفافیت صدای این دختر بشنوی. بهترینِ روزها بود، آن روزها با جو. بهترین روزهای عمرم، قبل از بابا و نوجنت و شروع این‌ها. یک مدت طولانی آن‌جا نشستم، نمی‌دانم چه‌قدر. بعد خادم کلیسا آمد پیانو را هل داد و برد. وقتی دوباره نگاه کردم دختر لباس‌سفید رفته بود. ولی اگر با ‌دقت گوش می‌کردی هنوز موسیقی را می‌شنیدی. اسم آهنگ بود در باغ‌های سالی. می‌خواستم این‌قدر بنشینم که تمام رد آهنگ پاک شود. انگار توی نور رنگی خورشید عصر که از پنجره به داخل می‌ریخت شناور بودم.
سفارش:0
باقی مانده:3

کلیات تاریخ ادبیات فارسی

98,000 تومان
گسترش و تقویت آموزش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور، نیازمند حمایتهای متخصصان زبان و ادبیات فارسی در داخل و خارج کشور است. به همین منظور «شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی»، «مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی»، «سمت» و «انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی»، در جلسه مشترکی تصمیم گرفتند با همکاری یکدیگر و همراهی استادان با تجربه و متخصص کتابهای درسی مناسبی را زیر نظر شورایی از افراد صاحب نظر و با تجربه، تهیه و چاپ کنند.
فهرست:
آغاز سخن آشنایی با تاریخ ادبیات فارسی زبان و ادب در ایران پیش از اسلام زبان و ادبیات ایران در دوره انتقال (بعد از ظهور اسلام) شعر و زبان فارسی در دوره سامانی نثر در دوره سامانی غزنویان و زبان و ادب فارسی نثر کلاسیک فارسی از دوره غزنوی به بعد مکتب اصفهان ادبیات تعلیمی ادبیات عرفانی فارسی مکتب آذربایجان غزل هندی مکتب بازگشت ادبیات مشروطه ادبیات معاصر فارسی ادبیات کودکان و نوجوانان ادبیات معاصر زنان در ایران نمایه اعلام

مرگ و چند داستان

11,000 تومان

در بخشی از کتاب مرگ و چند داستان دیگر می‌خوانیم:

برف می‌بارید. باد کم مانده بود دانه‌های برف را فرو کند توی چشم‌ها و پلک‌هاتان را به‌هم بچسباند. دکتر برای پیدا کردنِ کاراوان کلی دردسر کشید. سیرک آماده می‌شد جاده را از سر بگیرد. نمایش تازه تمام شده بود، اما آدم‌های سیرک و سوارکاران قزاقش به همین زودی شروع کرده بودند به شلیک سمتِ طناب‌های چادرِ بزرگ، با این‌که هنوز صدای تشویق و آخرین آکوردِ گروه ارکستر از داخل به گوش می‌رسید. یکی از آکروبات‌کارها که نقشِ بندبازِ سیرک را داشت، چتری انداخته بود روی شانه‌اش و راهش را از بین گودال‌های برفِ آب‌شده پیدا می‌کرد. دلقکی که پشت فرمان فولکس‌واگنش نشسته بود، ماسک دماغ و کلاه‌گیسش را برمی‌داشت. رام‌کننده‌ی حیوانات با لباسِ فُرم بزرگ و قرمزی که سینه‌اش پُر بود از مدال و نشان، چتری باز گرفته بود دستش و این‌طرف و آن‌طرف می‌دوید و فریاد می‌زد: «سزار! سزار!» مربی یکی از شیرهاش را توی تاریکی گم کرده بود و این ماجرا به دکتر حس عجیبی می‌داد. کاراوان کمی دورتر بود، زیر یک درخت؛ روی درش کارت ویزیتی زده بودند: «ایگناتس ماهلِر، هنرپیشه‌ی تئاتر.» دکتر از سه‌تا پله رفت بالا و در زد. صدای زمخت و گرفته‌ای داد کشید: «بیاین تو!» دکتر در را هُل داد. کاراوان خیلی خوب مبله شده بود: یک کاناپه‌ی تخت‌خواب‌شو داشت، یک مبل، یک میز با گلدانی از گل و دو ماهی قرمز توی تنگ، پرده‌هایی از پارچه‌ی مارکِ جوی که نقش‌هاش آدم را یادِ صحنه‌ی تئاترهای قدیمی می‌انداخت. چراغی روی پاتختی روشن بود و مردی روی کاناپه، بین کوسن‌ها دراز کشیده بود.

افق

43,000 تومان
در ديفن‌باكستراسه جلو مي‌رفت. رگبار شروع شد، رگباري تابستاني كه با راه رفتن او و پناه گرفتنش زير درخت‌ها، كم و كمتر مي‌شد. مدت‌ها فكر كرده بود مارگارت مرده است. دليلي وجود ندارد، نه، دليلي وجود ندارد. حتا در سال تولد هر دو ما، وقتي اين شهر از بالا شبيه تل آوار بود، ياس‌ها ته باغ‌ها و بين ويرانه‌ها گل مي‌دادند.   ـ از متن کتاب
سفارش:0
باقی مانده:1

ملوي

390,000 تومان

در بخشی از کتاب ملوی می‌خوانیم

آشپزخانه از دور انگار در تاریکی فرورفته بود. و از جهتی چنین بود. اما از جهتی دیگر چنین نبود. چون چشمانم را که به شیشه‌ی پنجره چسباندم نوری ملایم و مایل به قرمز دیدم که نمی‌توانست از اجاق باشد، چون اجاق نداشتم، فقط یک گاز ساده داشتم. بگوییم یک اجاق، اما یک اجاق‌گاز. یعنی در آشپزخانه یک اجاق واقعی هم بود، اما خراب. متأسفم، اما همین است، در خانه‌ای که یک اجاق‌گاز نداشته باشد احساس راحتی نمی‌کنم. شب‌ها، وقتی پاورچین‌پاورچین رفتنم را متوقف می‌کنم، دلم می‌خواهد بروم سمت شیشه، چه روشن باشد چه تاریک، و داخل اتاق را نگاه کنم، ببینم چه خبر است. صورتم را با دستانم می‌پوشانم و از لای انگشتانم با دقت نگاه می‌کنم. چندتایی همسایه را به همین شکل ترسانده‌ام. دستپاچه بیرون می‌آید، کسی را نمی‌بیند. آن ‌وقت از تاریکی‌شان تاریک‌ترین اتاق‌ها در برابرم پدیدار می‌شود، گویی هنوز توأم با چابکی روزِ ناپدیدشده یا نوری که دمی پیش خاموش شده، شاید به دلایلی که هر قدر درباره‌شان کمتر گفته شود بهتر است. اما شفق در آشپزخانه از جنسی دیگر بود و از چراغ‌خواب می‌آمد با دودکش سرخ که، در اتاق مارتا، دیواربه‌دیوار آشپزخانه، مدام می‌سوخت پای مریم عذرای کوچک که روی چوب کنده‌کاری شده بود، آویخته بر دیوار. مارتا که از تاب‌خوردن خسته شده بود آمده بود تو و بر تخت‌خوابش دراز کشیده بود، درِ اتاقش را باز گذاشته بود تا کوچک‌ترین صداهای خانه را از دست ندهد. اما شاید خوابش برده بود. دوباره رفتم طبقه‌ی بالا. پشت درِ اتاق پسرم ایستادم. دولا شدم و گوشم را به سوراخ کلید چسباندم. برخی چشم‌شان را می‌چسبانند، من گوشم را، به سوراخ کلیدها. چیزی نمی‌شنیدم، در کمال تعجب. چون پسرم موقع خواب سروصدا می‌کرد، با دهان باز. خیلی مراقب بودم در را باز نکنم. چون این سکوت ماهیتی داشت که ذهنم را مشغول می‌کرد، تا مدتی کوتاه. به اتاقم رفتم.

طريق بسمل شدن

150,000 تومان
همین‏ها، این‏ها، نمی‏بینی‏شان؟ تو نمی‏بینی؟ همه هستند، همه هستند. نمی‏بینی‏شان؟ کفن و قمقمه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنه‏ای، تو تشنه‏ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‏‏خود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب می‏دهد سلام، یکی به آب. یکی به آسمان نیاز می‏برد، یکی به خاک. یکان‏یکان بروز می‏کنند، از پناه خاک، از شکَفت‏های درّه‏ی هلاک، از حوالی و حدودِ تپّه‏های تاک، تپّه‏ها و تنگه‏های کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‏ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‏ها و خارها. پوست‏‏پوست‏های خاک می‏شکَفت و می‏شکُفت از آن کسی ـ تنی. تنی که با کفن، تنی که بی‏کفن. بیرقی به دست یا نشانه‏ای به نوک نیزه‏ای. تکه‏پاره‏ای نشانِ رایتی ـ پاره‏ژنده‏ای؛ ژنده‏ای سیاه، ژنده‏ای سپید، ژنده‏ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هر چه رنگ؛ رنگ‏ها پریده‏رنگ...  

سفارش:0
باقی مانده:3