سیاست و حکومت در خاورمیانه

4,500 تومان

کتاب حاضر که دستاورد پژوهش و تحقیق نگارندگان است تلاش دارد به نحو مطلوبی نظام سیاسی خاورمیانه، نهادهای حکومتی و احزاب سیاسی کشورهای موجود در آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

در آغاز هزاره سوم، خاورمیانه همچنان یکی از مناطق مهم، استراتژیک و در عین حال بحران ساز در جهان است که در مقایسه با سایر مناطق دیگر این کره خاکی از اهمیت فراوانی برخوردار است.

مسائل این منطقه همواره محل تداخل منافع بازیگران خارجی بوده و این تداخل با ساخت قدرت در درون کشورهای منطقه ارتباط زیادی دارد

امروزه عواملی مانند منطق و شیوه توزیع قدرت در منظومه بین المللی، مشروعیت رژیم های حاکم و چالش سنت مدرنیته، دوام یا زوال حکومت های منطقه را تعیین می کنند.

خاورمیانه که زمانی از مناطق مستقل جهان محسوب می شد، در حال حاضر به منطقه نفوذ غرب تبدیل شده است.

وابستگی اقتصادی خاورمیانه به غرب، باعث می شود که سیاست خارجی این کشورها جهت گیری خود را در راستای فراهم ساختن امنیت به منظور جلب سرمایه گذاری، تنظیم کند.

 

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 9789645306234 دسته: , برچسب: , ,
توضیحات

سیاست و حکومت در خاورمیانه

نویسنده
دکتر حبیب‌اله ابوالحسن شیرازی، دکتر ارسلان قربانی شیخ‌نشین، دکتر رضا سیمبر
مترجم
——–
نوبت چاپ 9
تعداد صفحات 268
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1400
سال چاپ اول  ————
موضوع
علوم سییاسی
نوع کاغذ  —————
وزن 380 گرم
شابک
9789645306234
توضیحات تکمیلی
وزن 0.380 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سیاست و حکومت در خاورمیانه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب دیگر کسی صدایم نزد

55,000 تومان
معرفی کتاب دیگر کسی صدایم نزد مجموعه حاضر شامل یازده داستان کوتاه از ‘امیر حسن چهل تن’ است که با این عناوین به طبع رسیده است: صله رحم, دیوار سمج شیشه ای, ته شب, چشم هایی به رنگ دریا, دسته گلی برای مرگ, اسرار مرگ میرزا ابوالحسن خان حکیم, داستان مرگ یک انسان, مرگ دیگر چیز مهمی نیست, پنجره نمی گذاشت به مرگ فکر کنم, پنجره سبز برگ ها, و ‘دیگر کسی صدایم نزد’: راوی پیرمرد خدمت کاری است که در یک خانه اعیانی زندگی می کند که ارباب خانه و نیز همسر پیرمرد ‘بتول’ که او نیز خدمتکار بود چندی پیش در گذشته اند. پیرمرد در این خانه گذشته را مرور می کند و اشاره ای نیز به وقایع دوران انقلاب می نماید.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

آشنایی با شوپنهاور

25,000 تومان
کتاب حاضر، از مجموعة کتابهای «آشنایی با فیلسوفان» است که در آن سرگذشتنامه ای از «شوپنهاور»، به همراه نقد و تفسیر برخی از آثار او ارائه شده است. آرتور شوپنهاور در سال 1788 در «دانتزیک» متولد شد. شوپنهاور متفکر معاصر «هگل»؛ نظام او را شایستة تحقیر میدانست. هگل معتقد بود تجربه های انسان، حرافیهایی بر اساس دریافتهای حسی است. اما شوپنهاور مانند کانت معتقد بود که جهان بنیادی اخلاقی دارد. او در آثارش چون: «جهان همچون اراده و تصور» و «متعلقات و ملحقات» و... نیز اعتقاداتش را نمایان ساخته است. وی در سال 1860 در فرانکفورت درگذشت. در پایان کتاب، گاه شمار رخدادهای فلسفی و زندگی شوپنهاور ضمیمه شده است.

حقوق اداری تطبیقی: حاکمیت قانون و دادرسی اداری تطبیقی در چند کشور بزرگ

210,000 تومان
نویسنده منوچهر طباطبایی موتمنی مترجم ————- نوبت چاپ 11 تعداد صفحات 196 نوع جلد شومیز قطع وزیری سال نشر 1402

چگونه از دست آدم‌های عوضی خلاص شویم؟

28,000 تومان
حتماً در طول زندگی با آدم‌هایی برخورد داشته‌اید که به شما احساس بدی داده‌اند؛ باعث شده‌اند که احساس حقارت یا بی‌ارزشی کنید و انرژی‌تان را برای انجام دادن کارهای‌تان کم کرده یا به‌کلی دلسردتان کرده‌اند. اگر بدشانس باشید هر روز در محیط کار یا دانشگاه یا خانواده با آدم‌هایی از این دست سروکار دارید. این جور آدم‌ها به محیط کار یا درس یا محیط‌های دوستانه محدود نیستند. حتی در مکان‌های عمومی، مترو، اتوبوس، هواپیما یا حتی پیاده‌رو هم ممکن است با این آدم‌ها روبه‌رو شوید. گاهی فقط برخورد یکباره است و دیگر هیچ‌وقت آن آدم را نمی‌بینید و گاهی کسی است که هر روز با او در محیط کار، درس و ... سروکار دارید؛ و حتی گاهی عضوی از خانواده‌تان است. راه‌حلِ‌ مقابله با این آدم‌ها یکی نیست. رابرت ساتن، استاد روان‌شناسی دانشگاه استنفورد، در کتابِ چگونه از دست آدم‌های عوضی خلاص شویم؟ انواع مشکلاتی را که آدم‌های عوضی برایمان به وجود می‌آورند از هم جدا می‌کند، مثال‌های واقعی زیادی می‌زند و راه‌های مختلفِ خلاصی از دست این آدم‌ها را پیشنهاد می‌کند؛ از مواجه نشدن با آن‌ها گرفته تا مقابله به مثل با آن‌ها. به نظر او، هر کسی در مورد مشکلِ خاصی که دارد باید دو یا چند راه‌حل مختلف را با هم ترکیب کند و به راه‌حل مخصوصِ آن مورد برسد. هدف این راه‌حل‌ها این است که اجازه ندهید آدم‌های عوضی به شما احساس بدی دهند، روزتان را خراب کنند، در مسیر موفقیت شغلی و تحصیلی شما مانع‌تراشی کنند و به شما حس بی‌ارزشی دهند.  

گور به گور

350,000 تومان

بخشی از کتاب گور به گور

«دارل رفته جکسن. گذاشتنش تو قطار، می‌خندید، تو اون واگنِ دراز هی می‌خندید، رد که می‌شد کله‌هاشون رو برمی‌گردوندند، عین کلّه جُغد. گفتم «به چی می‌خندی؟» «آره آره آره آره.» دو نفر گذاشتنش تو قطار. کت ناجوری تنشون بود، جیب پشتی طرف راستشون بالا اومده بود. پشت گردنشون رو خط انداخته بودند، انگار همین تازگی دو نفر سلمونی با هم با گچ خط کشیده بودند مثل مال کش. گفتم «به این هفت‌تیرها می‌خندی؟» گفتم «چرا می‌خندی؟ برای این که از صدای خنده بدت می‌آد؟» دو تا صندلی به هم چسبوندند که دارل بشینه کنار پنجره بخنده. یکی‌شون پهلوش نشست، یکی‌شون رو صندلی رو به روش نشست، که عقب عقب می‌رفت. یکی‌شون باید عقب عقب می‌رفت، چون که پول دولت پشت هر دونه‌ش یک صورت داره، هر صورتیش هم یک پشت داره، این‌ها هم سوار پول دولت شده‌اند، که گناه داره. سکه پنج سنتی یک روش زنه یک روش گاومیش؛ دو تا صورت داره ولی پشت نداره. من نمی‌دونم این چیه. دارل یک دوربین کوچک داشت که زمان جنگ تو فرانسه خریده بود. توش یک زن بود و یک خوک که دو تا پشت داشتند ولی صورت نداشتند. من می‌دونم این چیه. «برای همین داری می‌خندی، دارل؟» «آره آره آره آره آره آره.»»
سفارش:0
باقی مانده:3