شاهنامه‌ی فردوسی کتاب دوم: پادشاهی منوچهر

110,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی – جلد 2: پادشاهی منوچهر می‌خوانیم

عاشق‌شدن زال بر رودابه

بگوید بدین بر یکى داستان / سپهدار تازى سر راستان
خم چرخ گردان نهفت من است / که تا زنده‌ام چرمه جفت من است
به‌نزد خردمند رسوا شوم / عروسم نباید که رعنا شوم

زال پیوسته در فکر دست‌یافتن بر دختر مهراب بود و از این اندیشه خسته‌دل و افسرده شده بود.

همیشه دلش در گفت‌وگوى او بود و از این‌که بر سر این کار آبرو بگذارد، باک نداشت. چندى گذشت؛ امّا دل زال همچنان آکنده از مهر او بود.

روزى صبح زود مهراب به بارگاه زال رفت و برگشت.

در دل بر مردى و پهلوانى و یال و کوپال زال آفرین مى‌گفت. مهراب به شبستان خود رفت و در باغ قدم مى‌زد. در سراى او دو خورشیدروى به‌نام‌هاى سیندخت و رودابه بودند.

سیندخت همسر و رودابه دختر او بود که مهراب همیشه از دیدن آن‌ها روحش تازه مى‌شد. آن‌ها خود را همچون باغ بهار آراسته بودند. هر‌کس رودابه را مى‌دید در شگفت مى‌ماند و بى‌اختیار نام پروردگار را بر زبان مى‌راند.

او قامتى چون سرو داشت، صورتش چون قرص ماه و تاجى از عنبر بر فراز سرش نشانده بود.

با دیبا و گوهر خود را مانند بهشتى پُرنعمت آراسته بود.

فهرست مطالب کتاب

منوچهر
زال و رودابه
زادین رستم

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

شاهنامه‌ی فردوسی کتاب دوم: پادشاهی منوچهر

نویسنده
 ابوالقاسم فردوسی
مترجم
علی شاهری
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 116
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786227776348
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شاهنامه‌ی فردوسی کتاب دوم: پادشاهی منوچهر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

چاپلین به روایت بازن

110,000 تومان
چارلی چاپلین مشهورترین سینماگر جهان است؛ اما آثارش این بخت را نداشتند تا در جایگاه رازآمیزترین آثار تاریخ سینما قرار گیرند. در طول سال‌های پیش از اختراع صدا، مردم سراسر دنیا، به‌ویژه نویسندگان و روشنفکران، روی خوشی به سینما نشان نمی‌دادند و به دیده‌ی تحقیر نگاهش می‌کردند و چیزی در آن نمی‌دیدند جز جذابیتی بازارپسند و هنری حقیر. برای آن‌ها فقط یک استثنا به نام چارلی چاپلین وجود داشت که به دیده‌ی اغماض نگاهش می‌کردند. البته این بحث‌وجدل‌ها ربطی به مردم کوچه‌وبازار نداشت؛ مردم با شورواشتیاقی وصف‌ناپذیر که امروز حتا نمی‌توان تصورش را کرد، در واپسین روزهای جنگ جهانی اول، چاپلین را به محبوب‌ترین مرد دنیا تبدیل کردند. مجموعه‌آثار چاپلین مثل موم در دست آندره بازَن بود و بهتر از هر کسی درباره‌ی چاپلین حرف می‌زد و دیالکتیک گیج‌کننده‌اش همیشه با شوخی همراه می‌شد. «هرگز در برابر موقعیت ویژه‌ی منظورشده برای چارلی چاپلین در تاریخ سینما قد علم نمی‌کنم.» فرانسوآ تروفو
سفارش:0
باقی مانده:1

شبانه ها در غياب احمد شاملو

24,000 تومان

در بخشی از کتاب شبانه‌ها در غیاب احمد شاملو می‌خوانیم

گفتم تهران آمدی بیا اختیاریه کوچه‌ی داور جَنبِ سمساریِ آسیدکاظم. چشم‌به‌راهِ معلمِ شریفِ خود ماندن مثلِ نوشتنِ مشقِ شب آسان است. هی شرافتِ نایابِ آدمی! به خانه برگرد نروژ سرد است سوئد، بلژیک، بلندی‌هایِ اَندِکا کُلاله‌ی بی‌راهِ کوه تاراز، ایذه، مَرغاب...! به خانه برگرد آن‌جا برف چشم‌هایت را می‌زند.

باستان شناسی و هنر اشکانی

12,000 تومان
توضیحات: این کتاب برای دانشجویان رشته باستان‌شناسی گرایشهای دوران تاریخی در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به عنوان منبع کمک درسی «باستان‌شناسی و هنر اشکانی» به ارزش 2 واحد تدوین شده است. امید است علاوه بر جامعه دانشگاهی، سایر علاقه‌مندان نیز از آن بهره‌مند شوند.

فهرست:

مقدمه فصل اول: کلیات تاریخی و جغرافیایی فصل دوم: دین و تدفین فصل سوم: خط و زبان فصل چهارم: محوطه‌ها، بناها و شهرها فصل پنجم: هنرها فصل ششم: سفال اشکانی تصاویر رنگی منابع

رازهای پرنسس دو کادینیان: صحنه‌هایی از زندگی پاریسی

21,000 تومان

معرفی کتاب رازهای پرنسس دو کادینیان اثر اونوره دو بالزاک

کتاب «رازهای پرنسس دو کادینیان» داستان کوتاهی از آنوره دو بالزاک است که در سال 1839 منتشر شد. این داستان در واقع بخشی از صحنه های زندگی پاریسی است.
این داستان پتانسیلی دارد که میتواند به عنوان یکی از منابع حوزه مطالعات زنان مورد استفاده قرار گیرد. و در واقع یکی از جالب ترین مطالعات زنان است.
چهره های مهمی از دنیای بالزاک وجود دارند، از جمله دو دندی جاودانه، اوژن دو راستیناک و ماکسیم دو تریل، و همچنین مارکیز.
اما آن دنیا بازی بسیار ظریف‌تری نسبت به سالن‌هایی با دسیسه‌های کوچک دارد. این یک بازی خاص اغواگری است...
بالزاک در نامه ای به اولین هانسکا به تاریخ 15 ژوئیه 1839، داستان کوتاه خود را چنین خلاصه می کند: «این بزرگترین کمدی اخلاقی است که وجود دارد.
این انبوهی از دروغ است که از طریق آن یک زن سی و هفت ساله، دوشس موفرینئوس، که به طور متوالی شاهزاده کادنیان شد، موفق می شود تا چهارده سالگی خود را به عنوان یک قدیس، یک دختر جوان با فضیلت و متواضع بپذیرد.

خواستم بگویم خون را ببین

12,000 تومان

معرفی کتاب خواستم بگویم خون را ببین

رویا شکیبایی در کتاب خواستم بگویم خون را ببین، وضعیت دردآور زندگی زنان افغانی را به تصویر می‌کشد؛ زنانی که در شرایطی بسیار سخت و دشوار به کار و تحصیل می‌پردازند و رنج‌های زیادی را متحمل می‌شوند.

درباره‌ی کتاب خواستم بگویم خون را ببین:

در این کتاب با ماجرای زندگی دختری ایرانی به نام سیما آشنا می‌شوید که روزی از طرف یکی از سازمان‌های امنیتی به کابل می‌رود. این سازمان جهت بهبود زمینه‌های اجتماعی-اقتصادی مردم افغانستان و به خصوص توانمندسازی زنان این کشور تشکیل شده است. سیما به همراه دختری افغانی به نام زیبا با طالبان و افغان‌های زیادی صحبت کرده است و در مورد نحوه‌ی رفتار و اعتقاداتشان درباره زنان گزارشی تهیه می‌کند؛ گزارشی که راهکارهایی جدید درباره‌ی علل بدرفتاری مردان با زنان و چگونگی رفع آن‌ها در اختیار این کشور می‌گذارد. رویا شکیبایی این کتاب را برای زنان افغانستان نوشته و معتقد است که از لحاظ فرهنگی میان ایران و افغانستان شباهت‌های زیادی وجود دارد؛ ایرانِ سال‌های دور و گذشته! این کتاب از شرایط دشوار زنانی می‌گوید که تمایل به تحصیل و اشتغال دارند اما برای رسیدن به رویاهایشان باید سختی‌های زیادی را تحمل کنند.

کتاب خواستم بگویم خون را ببین برای چه کسانی مناسب است؟

اگر می‌خواهید درباره فرهنگ و سبک زندگی مردم افغانستان اطلاعات بیشتری به دست بیاورید، کتاب "خواستم بگویم خون را ببین" را حتما مطالعه کنید.

در بخشی از کتاب خواستم بگویم خون را ببین می‌خوانیم:

کنار زیبانسا نشسته بودم. باهم گزارش مالی آماده می‌کردیم. باید همان روز آن را برای دفتر مرکزی در نیویورک ایمیل می‌کردیم. دکتر شینواری رقم بودجه و هزینه‌ی پروژه‌های خودش را آورد و گذاشت روی میز کناردست زیبانسا. کاش در مدتی که این‌جا هستم بتوانم رابطه‌ی زیبانسا و دکتر شینواری را درست کنم. «زیبانسا؛ خیلی خوب داره باهات همکاری می‌کنه. مگه نه؟» زیبانسا همان‌طور که به مانیتور زل زده بود گفت: «بلی. بلی.» دیگر چیزی نگفتم. اگر زیبانسا را عصبانی می‌کردم گزارش نیمه‌کاره می‌ماند. باشد برای بعد. مایک داشت فریاد می‌کشید. باز هم سر فرید. برای همین به زیبانسا اصرار کرده بودم بیاید اتاق من گزارش را بنویسیم. می‌دانستم این‌جا همیشه سروصداست. ولی زیبا هم راست می‌گفت. همه‌ی پرونده‌های پروژه‌ها در قسمت پروگرام بود و این‌جا سریع‌تر کار تمام می‌شد.

ماه غمگین، ماه سرخ

78,000 تومان

در بخشی از کتاب ماه غمگین، ماه سرخ می‌خوانیم:

قوام اخم می‌کند. «عقل و اندیشه در برابرِ خشونت فرصتِ چندانی ندارند.» فنجانش را روی میز می‌گذارد، لبخند می‌زند و می‌گوید «هیچ‌کس نمی‌تواند به‌تنهایی مدعی شناخت حقیقت باشد مگر دیکتاتورها، و حقیقت هم برای آن‌ها جز دروغ نیست، منتها دروغی که به آن ایمان دارند، جناب رحیم‌زاده. دیکتاتورِ تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ی ما مدعی است که منجی واقعی است. شاید خودش هم این را باور داشته باشد، اما وای به حال کسانی که به او ایمان بیاورند. او می‌خواهد پیرزنی کهن‌سال را با زور سرخاب و وسمه و نگار مثل عروسی جوان بیاراید. مردم هم در این میان نقشی ندارند.» جرعه‌ای از فنجانش می‌نوشد. «وقتی ملتی در حال سقوط است، تکرارِ تجربه‌های قبلی مرگ‌بار است. شما و همکاران‌تان متأسفانه معنای سیاست را نفهمیدید و مثل دن‌کیشوت به هر چه پیشِ روی‌تان بود حمله‌ور شدید.» سپس مدتی از پشت عینک به میرزاده می‌نگرد. بعد می‌گوید «در هر کتاب درسی نوشته شده که با مشت خالی نمی‌شود به جنگ سرنیزه رفت. اگر دستت خالی است شاید بتوانی با سیاست نیزه را از حریفت بگیری، و الّا… سیاست برای خود قواعدی دارد. شما به امثال من فرصت ندادید که با سیاست سرنیزه را از دست حریف بگیریم. می‌خواستید یک‌شبه گلستان بسازید که البته مقدور نشد. زمانه عوض شده، خیلی از کسانی که حاضر بودند برای مشروطه و آزادی بمیرند امروز حاضر نیستند حتی یک اعلامیه در این باب را بخوانند.» آهی می‌کشد و سرش را بالا می‌برد و چشم‌هایش را می‌بندد. بعد چشمانش را رو به عشقی باز می‌کند. «جناب عشقی، حکم شما را می‌ستایم: خلق جمهوری‌طلب را خر کنم، زان چه کردم بعد از این بدتر کنم… البته بنده را هم که مورد التفات قرار دادید: از من به قوام این بگو، الحق که نه مردی…» می‌خندد.
سفارش:0
باقی مانده:2