شاهنامهی فردوسی 12: از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر
88,000 تومان
در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی – جلد 12: از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر میخوانیم
رها کردن بهمن زال را و بازگشتن به ایران
پشوتنِ فرخنده در این هنگام وزیر بهمن بود. او که از بسیاریِ کُشتار بهسختی ملول شده بود، نزد شاه بر پای خاست و گفت: «ای پادشاه دادگر و راستکردار، اگر در دل هوای کینهخواهی داشتی، برآورده شد.
پس اکنون امر به کُشتار و غارت و جنگ مده و خروش و آشوب را مپسند. از خداوند بترس و از ما شرم کن و به این گردش چرخ گردون بنگر که یکی را از افتخار به ابر برمیآورد و دیگری را خوار و زبون میکند.
نه پدرت، آن پادشاه جهانگیر و لشکرافروز، میدانست که عزم سرزمین نیمروز باعث مرگش میشود و نه رستم میدانست که رفتن به شکارگاه کابل او را در چاه آن سرزمین نابود میکند.
حال تو سعی کن تا وقتی هستی، کسی را که دارای نژاد بزرگ است نرنجانی. اگر فرزند سام نریمان از بند و زندانی که برایش ساختی به درگاه پروردگار بلندمرتبه بنالد، تو از نالهی او، هرچند بلنداختر باشی، به خود خواهی پیچید.
تو این تاج شاهی را از رستم، آن پاسدار تخت شاهی که بسیار رنج میبرد و کمر به خدمت بسته بود، به یادگار داری نه از گشتاسبشاه و اسفندیار.
از زمان کیقیاد بگیر تا به کیخسروِ روشنرای، همگی بزرگی خود را از نیروی شمشیر او داشتند و دنیا را زیر پای او نثار میکردند. اگر خرمندی، بند از پای زال بردار و دلت را به راه راست بازگردان!»
فقط 1 عدد در انبار موجود است
شاهنامهی فردوسی 12: از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر
نویسنده |
ابوالقاسم فردوسی
|
مترجم |
علی شاهری
|
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 181 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1401 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786225212213
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
به کسي مربوط نيست
معرفی کتاب به کسی مربوط نیست
چه اتفاقی رخ میداد اگر خاک زمین را در جزیرهای واحد جمع میکردند و آدمیان همگی از زیر یک خاک سر برمیآوردند؟ کتاب به کسی مربوط نیست مجموعهداستان جذاب جومپا لاهیری، نویسندهی هندیتبار برندهی جایزهی پولیتزر است. کتابی که شما را با چند داستان بهظاهر ساده از زندگی مهاجران هندی همراه میکند و از یک حقیقت واحد در نسل بشر و در میان فرهنگهای گوناگون پرده برمیدارد. گفتنی است که این کتاب در زمرهی پرفروشترین آثار نیویورک تایمز و جزو ده کتاب برتر سال 2008 قرار دارد.دربارهی کتاب به کسی مربوط نیست
جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) را بیش از آنکه یک نویسندهی چیرهدست بهشمار آورد، میبایست جادوگری دانست که قلم خود را با جادوی ذهنش روی کاغذ حرکت میدهد و داستانهای سحرآمیزی را خلق میکند. کتاب به کسی مربوط نیست (Unaccustomed Earth) بدونشک یکی از همین روایتهای خاص و ویژهی لاهیری است که با زبان ساده اما عمیق، پیچیده و خواندنی، شما را با خودش همراه میکند. این مجموعهداستان کوتاه، شامل دو بخش و نُه داستان بینظیر از زندگی خانوادههای هندیست که به جایی دیگر، دور از وطن خود مهاجرت کردهاند. اگرچه در ابتدای روایتها اینطور بهنظر میرسد که داستانها قرار است دربارهی سختیها و مصائب مهاجران در کشورهای مقصد حرف بزند، اما در میانهی داستانها کاملاً شگفتزده خواهید شد. جومپا لاهیری در مجموعهداستان به کسی مربوط نیست بهزیبایی دربارهی معنای زندگی و یکسان بودن این معنی در میان فرهنگهای گوناگون صحبت میکند. مسئلهای که بشر را فارغ از منطقهی زیست آنها و یا تجربیات و تفاوتهای نسلی، در یک نقطهی مشترک در کنار هم قرار میدهد. لاهیری در هر داستان با زبردستی خاصی این پیام را پنهان کرده و با خواندن هر یک از آنها، بیش از پیش به این حقیقت نزدیک میشوید که زندگی، با همهی گوناگونیهایش، در هر نقطه از این کرهی خاکی، یک معنای واحد دارد! این کتاب را گلی امامی با نثری روان و شیوا ترجمه کرده و نشر چشمه آن را به چاپ رسانده است. با خواندن این اثر دوستداشتنی، هم وقتتان را به خواندن یکی از بهترین مجموعههای داستان کوتاه اختصاص میدهید و هم برای چند دقیقه، به زیر پوست زندگی سفر خواهید کرد.اسطوره ها و افسانه هاي شرق
فوتبال عليه دشمن
تندباد
معرفی کتاب تندباد
لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه میکند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایتهای کوچک از محلههای پست، کشمکشها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصهگویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت میکند و باعث میشود شما با قصهها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسندهای است که در هر یک از آثارش به گوشهای از جهان میرود و با پرداختن به رویدادها، آداب و رسوم، تاریخ و مصیبتهایی که انسان ناخودآگاه با آنها درگیر میشود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما میگذارد. او در این داستان به آمریکا میرود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب میکند، شخصیتهایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) میبینند و خط سرنوشتشان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی میکند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محلههای مرفهنشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخشهای فقیر در خانههای خود ماندند چون نه وسیلهای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آنها در جای دیگر بیمعنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکسها و مقالههایی از روزنامههای آن روزها را گردآوری کند. او در برنامهای تلویزیونی میگوید که عکس زن سیاه پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل میکند از یکی از همین عکسها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه میکند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتشسوزی جنگلها، زمین لرزهها، فوران آتشفشانها انسان پی میبرد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. اینکه غرور انسان در چنین لحظههایی خرد میشود و از بین میرود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعارههای رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتابهای مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقهای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد میخوانیم: به خیابانهای شهر نگاه میکند که دارند خالی میشوند و به مردمی که دسته دسته میدوند و خانهها را ترک میکنند و میداند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را میبیند که ماشینها را پر از بار میکنند و بنزین ذخیره برمیدارند، مادرها را میبیند که با قیافههای درهم کشیده برای چندمین بار از بچههاشان میپرسند که آیا قمقمهها را پر کردهاند یا نه، همه را نگاه میکند و میداند که جزء آنها نیست. او میماند چون ماشینی ندارد، چون نمیداند کجا برود و خسته است. میماند، شهر در تب و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم میترسند، عرق میریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آنها نیست. واقعاً نمیترسد، به مرگ فکر نمیکند، فقط فکر میکند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. میداند که دوباره از پا درمیآید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زنهایی که میروند نگاه میکند و به محلهی نکبتبارش برمیگردد، سرافکنده برمیگردد. خیابانهای اینجا آرامتر از مرکز شهرند. کسی در جنب و جوش نیست. باز خیابانهای پهن و فقیرانهای را میبیند که حتی خانههاشان هم خسته به نظر میرسند و بیاختیار صدای چکشِ قاضی را میشنود. باد بلند میشود. توفان نزدیک میشود و مثل همیشه قسمت آنهاست، قسمت بدبخت و بیچارههای درمانده، فقط مال آنها. موقع پرداخت صورت حساب به نظرش میرسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش میکند. شاید از اینکه آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون کردنش به این راحتیها نخواهد بود. « از مینیبار استفاده کردید؟» اشاره میکند که نه و بعد اضافه میکند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالیکه با اخم به صفحهی کامپیوتر زل زده تصدیق میکند. رسیدش را چاپ میکند و میگیرد طرفش. او نگاه میکند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خندهاش میگیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سالهای سپریشده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمیدارد یا اینکه باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمیشناخت، ولی صدای بچگانهای جواب داده بود. لحظهای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچهی آن طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آنجاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخمآلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم میآیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «بهاش بگو من دارم میآیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظهها فکر میکند و نیروی تازهای در وجودش ریشه میدواند. ضربان رگهایش را حس میکند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آنقدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهارصد کیلومتر براند. عجله دارد. این بیقراری از کی سراغش نیامده بود؟تتها
معرفی کتاب تتها
کتاب تتها داستانی گروتسک، طنز و ابزورد است که در پس آن، حکومتهای تمامیتخواه نقد میشوند. این داستان، خانوادهای را به تصویر میکشد که زندگی آرام و بیدردسری دارند؛ تا اینکه سرگرد وارّو وارد داستان میشود. کسی که از خانوادهی تتها، درخواستهای غیرمعقولی دارد. ایشتوان ارکنی برای نوشتن این کتاب جایزهی بزرگ طنز سیاه پاریس را در سال 1969 از آن خود کرد.دربارهی کتاب تتها
داستان کتاب تتها (The Toth Family) نوشتهی ایشتوان ارکنی (István Örkény) از این قرار است: آقای لایوس تت که فرد محترمی به حساب میآید، همراه با خانوادهاش زندگی بیدردسری را در روستا دارند. تا اینکه پسر خانواده به جنگ در جبههی روسیه فراخوانده میشود و در نامهای به خانوادهاش نوید میدهد که توانسته سرگرد فرماندهشان را راضی کند برای تمدد اعصاب به روستای آنها بیاید. خانوادهی تت خیلی سریع برای پذیرایی از سرگرد دستبهکار میشوند؛ به این امید که سرگرد در ازای این پذیرایی، شرایط بهتری را در جبههی جنگ برای پسرشان فراهم کند. اما آنها نمیدانند که خبری هولناک انتظارشان را میکشد. اما چرا خبر به این مهمی به تتها نمیرسد؟ پستچیای را تصور کنید که وسواس قرینگی دارد و فقط باید از وسط خط فرضی راه شوسه بگذرد. اگر کسی بیصبرانه منتظر خبری از عزیزانش باشد، بهجای آنکه نامه را سریعاً برساند، یک روز آن را دیرتر میرساند. اگر از کسی خوشش نیاید، نامه را اصلاً به دستش نمیرساند. و اگر کسی را خیلی دوست داشته باشد، فقط نامههایی را به او میرساند که حاوی خبری خوش باشند. و از قضا لایوش تت از افراد مورد علاقهاش بود. پس طبیعی است که خبر بدی را که دارد هرگز به او نرساند؛ اما خبر آمدن سرگرد مافوق پسر را با سرعت هرچه تمامتر به لایوش تت برساند و زندگی او را از این رو به آن رو کند. اما ایشتوان ارکنی غافلگیریهای دیگری نیز در کتاب تتها دارد.قصههای هفت کلاغون: کودکانههای بامداد
معرفی کتاب قصه ی هفت کلاغون اثر احمد شاملو
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ شوخی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ایمانوئل کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عقل به روایت کانت
دانشنامه فلسفه استنفورد 2: فلسفه و مسائل زندگی
موضوع | فلسفه |
نویسنده | جان ماریال، تادئوس مِتس، دن هِیبرون، تاد کالدر، بِنِت هِلم، رونالد دِ سوسا، کرولین مک لاود، الیزابت برِیک، جوزف میلم، رابین س.دیلون، استیون لوپر |
مترجم | امیرحسین خداپرست، مریم خدادادی، غلامرضا اصفهانی، ابوالفضل توکلی شاندیز، حسین عظیمی، ایمان شفیعبیک، ندا مسلمی، مهدی غفوریان، راضیه سلیمزاده |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٤٠٠ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ٨٧٢ |
شابک | ١ -٠٣٨٢-٠٤-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.