شاهنامه‌ی فردوسی 17: پادشاهی خسرو پرویز

95,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی – جلد 17: پادشاهی خسرو پرویز می‌خوانیم

شاه ایران از کار آنان بسیار تعجب کرد و با سپاهش سه روز پشت درِ آن شهر ماند. روز چهارم کسی را فرستاد و به آنان چنین پیغام داد: «سپاه بسیاری با ما نیست. گرچه به این شهر نزدیک شده‌ایم؛ اما برای جنگ نیامده‌ایم. برایمان آذوقه بفرستید و ما را یاری کنید و در پی شکست ما نباشید.»

اما حرف در نظر آن‌ها خوار بود و سپاهیان شاه نیز همه خسته و گرسنه بودند. در همان هنگام ابری تیره پدیدار شد و مانند شیر خشمگین غرّید و آنگاه باد سختی بر آن شهر وزیدن گرفت.

صدای مردم در هر کوی و برزن برخاست. وقتی نیمی از آن شب تیره گذشت، قسمتی از دیوار شهر فروریخت. تمام مردم داخل شهر از آن کار در شگفت ماندند و اسقف در مقابل خداوند به‌ عذرخواهی پرداخت.

در هر کوی و برزن آذوقه تهیه کردند و با سه کشیش پیر آن‌ها را بیرون آوردند. کشیش‌ها از هرچه در آن سرزمین بود، از لباس‌هایی که محصول سرزمین روم است با زاری و ناله نزد شاه ایران آوردند و گفتند: «ای شاه! ما گناهکاریم.»

چون خسرو جوان و خوش‌کردار بود، آن‌ها را به‌خاطر بدی‌ای که کرده بودند، سرزنش نکرد. در آن شهر کاخی بود که بلندی‌اش به آسمان می‌رسید. در آن پُر از برده بود؛ زیرا قیصر آن‌جا را چنان ساخته بود. شاه از دشت به درون شهر آمد و در آن شهرستان بسیار گشت. تمام رومیان او را ستودند و به زیر پایش گوهر افشاندند.

وقتی شاه به آن جای آباد رسید، مدتی را در آن به‌ استراحت پرداخت و آنگاه نامه‌ای برای قیصر نوشت و از آن طوفان و باد و باران و ابر سیاه گفت. سپس از آن شهرستان به‌سوی سرزمین مانُوی راند که خردمندان آن را بهشت می‌دانستند.

هرکس از اهالی مانُوی که خردمند و بزرگزاده بود و از راهبان و کشیشان، با هدیه و نثار بسیار نزد شاه ایران شتافتند.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

شاهنامه‌ی فردوسی 17: پادشاهی خسرو پرویز

نویسنده
 ابوالقاسم فردوسی
مترجم
علی شاهری
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 177
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786225212268
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شاهنامه‌ی فردوسی 17: پادشاهی خسرو پرویز”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

افلاطون‌های جوان/ تئاتر کوچک هانا آرنت

33,000 تومان
هانا آرنت می‌خواهد آخرین کتابش را بنویسد؛ اما انگار چیزی را فراموش کرده.
همین‌طور که فکر می‌کند، دوستی از گذشته سراغش می‌آید. مهمانِ تازه‌وارد کسی نیست جز خودش در سن نُه‌سالگی!
او و هانای جوان به تئاتر کوچکی می‌روند و نمایش ترسناکی را تماشا می‌کنند: گرگ بدجنس و عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی اهالی شهر را به وحشت انداخته‌اند.
اما در سیاه‌ترین روزها، حتی وقتی به نظر می‌رسد که تاریکی همه‌جا را فراگرفته، همیشه راه نجاتی وجود دارد.
آیا درباره‌ی «تئاترِ» دنیای واقعی هم همین‌طور است؟ آیا مردم می‌توانند با کمک هم تغییر ایجاد کنند؟
سفارش:1
باقی مانده:1

پین‌بال 1973

135,000 تومان

معرفی کتاب پین بال، 1973

کتاب پین بال، 1973 جلد دوم از سه گانه پرفروش موش صحرایی، به قلم مشهورترین نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی، ماجرای زندگی مترجمی مستقل را به تصویر می‌کشد که به دنبال یک دستگاه پین بال قدیمی می‌گردد تا دوباره با آن بازی کند و یاد و خاطره جوانی‌اش را زنده نگه دارد.

درباره کتاب پین بال، 1973:

در خیلی از آثار موفقی که قبل از به شهرت رسیدن نویسندگانش به چاپ رسیده‌اند، جرقه‌های ذوق و استعداد را به روشنی می‌توان حس کرد، کتاب پرفروش پین بال، 1973 (Pinball, 1973) یکی از همین آثار محسوب می‌شود. رمانی که هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) با نگارش آن انقلابی شکوهمند در ادبیات داستانی ژاپن ایجاد کرد. در این رمان راوی قصه که همان شخصیت اصلی داستان است به همراه دوستش دارالترجمه‌ای راه انداخته و اموراتش را می‌گذراند. مترجمی مستقل و پرتلاش که با آمدن دو خواهر دوقلو به خانه‌اش زندگی‌اش دگرگون می‌شود. راوی در طول رمان از علاقه زیادش به بازی پین بال می‌گوید. او عاشق یک دستگاه پین بال قدیمی است و سعی دارد تا آن را مجدد به دست آورد. راوی در گذشته‌هایی دور در یک باشگاه با دستگاهی منحصر به فرد پین بال بازی می‌کرد، اما بعدها به دلیل منحل شدن کلوپ او دیگر جایی برای پین بال بازی کردن نداشت. او اکنون تصمیم خود را گرفته تا دستگاه پین بال مورد علاقه و دوست داشتنی خود را پیدا کند و دوباره به دنیای بازی برگردد. در کنار این ماجرا راوی از زندگی خصوصی‌اش همراه با دو خواهر مرموز، دوست صمیمی‌اش ملقب به موش صحرایی، نامزد سابقش و... تعریف می‌کند. در این اثر پرماجرا خبری از قصه‌ای مسرت‌بخش درباره‌ی قهرمانان و افراد برجسته‌ی دوران کودکی نیست، اما تاثیری که موراکامی آخر داستان در شما ایجاد خواهد کرد قطعا زندگی واقعی‌تان را تغییر می‌دهد.
سفارش:0
باقی مانده:2

ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 5/ برو خال آسمان سرمگس!

70,000 تومان

معرفی کتاب رو خال آسمان سرمگس! اثر تد آرنولد

روزی از روزها ویز گفت: «دیگر شده وقت سفر.» سرمگس هم دلش می خواست برود. اما مامان گفت: «سرمگس خیلی خیلی کوچولوست، شاید گم شود.»
سرمگس و ویززز و مامان و بابا به سفر می روند.
حدس می زنی سرمگس گم می شود یا مامان و بابا؟ بابا گفت: «ببخشید ویز! سرمگس توی خانه می ماند.»
سَرمگس و ویززز و مامان و بابا به سفر می‌روند.
حدس می‌زنی سَرمگس گم می‌شود یا مامان و بابا؟
سفارش:0
باقی مانده:1

جامعه شناسی جنگ و نیروهای نظامی

7,000 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته جامعه‌شناسی (علوم اجتماعی) در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس «جامعه‌شناسی جنگ و نیروهای نظامی» به ارزش 2 واحد تدوین شده است. امید است علاوه بر جامعه دانشگاهی، سایر علاقه‌مندان نیز از آن بهره‌مند شوند.
فهرست:
پیشگفتار بخش اول: جامعه‌شناسی جنگ فصل اول: کلیات فصل دوم: سنخ‌شناسی تاریخی جنگ فصل سوم: بررسی ریشه‌های علمی جنگ فصل چهارم: بررسی ساختار اجتماعی ـ اقتصادی جامعه در حال جنگ فصل پنجم: بررسی ساختار اجتماعی ـ اقتصادی جامعه پس از جنگ فصل ششم: جنگ یا صلح بخش دوم: جامعه‌شناسی نیروهای نظامی فصل هفتم: کلیات فصل هشتم: سنخ‌شناسی تاریخی ارتش در جهان پرسشها ضمایم کتابنامه نمایه

مرگ در مي زند

220,000 تومان

در بخشی از کتاب مرگ در می‌زند می‌خوانیم

نات: از من چى مى‌خوایى؟ مرگ: چى مى‌خوام؟ فکر مى‌کنى چى مى‌خوام؟ نات: حتماً شوخیت گرفته. من کاملاً سرحال و سالم‌ام. مرگ [بى‌اعتنا]: آهان. [به دوروبر مى‌نگرد.] جاى خوش‌گلیه. خودت درستش کردى؟ نات: یه دکوراتور داشتیم، اما خودمون هم باش کار کردیم. مرگ [به عکسى روى دیوار نگاه مى‌کند.]: من از این بچه‌هاى چشم‌درشت خوشم میاد. نات: من فعلاً نمى‌خوام برم. مرگ: نمى‌خوایى برى؟ تو رو خدا شروع نکن که حال‌ش رو ندارم. مى‌بینى که، از صعود حالت تهوع بهم دست مى‌ده. نات: چه صعودى؟ مرگ: از ناودون اومدم بالا. مى‌خواستم یه ورود نمایشى داشته باشم. دیدم پنجره‌ها بزرگ اند و تو هم بیدارى دارى مطالعه مى‌کنى. گفتم به زحمتش مى‌ارزه. بالا مى‌رم و با یه کمى چیز وارد مى‌شم. [‌انگشت‌هایش را به اصطلاح مى‌شکند و ترق‌تروق راه مى‌اندازد.] همین موقع پاشنه‌ى پام گیر کرد به چند تا شاخه‌ى مو. ناودون شکست و آویزون شدم به یه بند. بعد شنلم شروع کرد به پاره‌شدن. مى‌گم بیا بریم بابا. انگار از اون شب‌هاى سخته. نات: تو ناودون من رو شکستى؟ مرگ: شکست. یعنى نشکست. یه‌خرده کج شد. تو چیزى نشنیدى؟ من خوردم زمین. نات: داشتم چیز مى‌خوندم. مرگ: چى بوده شش‌دانگ رفته بودى توُ بحرش. [روزنامه‌ای را که نات مى‌خواند بر مى‌دارد.] «سرقت در مجلس عیاشى». مى‌تونم این رو امانت بگیرم؟
سفارش:0
باقی مانده:2

جنگولک‌بازی‌های جناب تام 5/ جناب تام دوست پیدا می‌کند

70,000 تومان

برشی از متن کتاب

جناب تام ترجیح می‌داد بعد از ظهرها توی تختش دراز بکشد... تا یک نفر، که او را خیلی دوست داشت، برایش شام درست کند. می دانست اگر بعضی وقت ها بی ادبی کند، هیچ کس تنبیهش نمی ‌کند و این را هم می دانست که همیشه یک نفر هست که بریز و بپاش هایش را جمع کند. آنجلا ثراگمودتون دوست داشت خانه اش تمیز و مرتب باشد. به همین خاطر وقتی به اتاق جناب تام می ‌رفت، معمولاً از چیزی که می دید... وحشت زده می‌شد! اگر یک نفر کمی در کارهای خانه به آنجلا کمک می‌کرد، زندگی برای او آسان تر می شد. ولی بیشتر وقت ها موقع کمک کردن که می شد، دستیار کوچولوی آنجلا غیبش می زد. البته آنجلا دیگر به این چیزها عادت کرده بود. می‌دانست وقتی کارها تقریبا تمام شود، سر و کله جناب تام  دوباره پیدا می شود... آن هم جایی که اصلاً فکرش را نمی کند. آنجلا سعی کرده بود در تربیت جناب تام سخت‌گیر باشد، ولی خیلی زود فهمیده بود اصلا دلش نمی آید به جناب تام سخت بگیرد. خیلی وقت پیش، جناب تام نه اسمی داشت و نه خانه ای و نه تخت خواب گرم و نرمی که شب های سرد زمستان در آن بخوابد. تابستان از گرما می پخت و زمستان از سرما می لرزید پاییز نفس تنگی می گرفت و بهار عطسه و خس خس می کرد. جناب تام هیچ کس را نداشت که مراقبش باشد. از دراز کشیدن های قبل از شام خبری نبود، اصلا بیشتر وقت ها از شام هم خبری نبود! شاید بعضی وقت ها یک لقمه غذا پیدا می‌شد، ولی هیچ وقت سیرش نمی‌کرد. چیزی که جناب تام خیلی دلش می خواست یک آغوش گرم و مهربان بود. تام همه‌ی تلاشش را می کرد تا خودش را خوشحال نشان دهد، اما انگار فایده‌ای نداشت...
سفارش:0
باقی مانده:1