شخصیت باستان … ژولیوس سزار

4,800 تومان

هر چه بیشتر درباره جوامع کهن و قهرمانانش بدانیم از دستاوردهایشان بیشتر شگفت‌زده می‌شویم . مردان و زنانی که تاریخ را ساخته‌اند و تغییر داده‌اند . یکی از این شخصیت‌های منحصر به فرد ، ژولیوس سزار است . او در سیزدهم ژوئیه یکصد سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد . در آن هنگام روم بزرگ‌ترین و قوی‌ترین امپراتوری روی زمین بود . رومی‌ها تقریباً کنترل سرزمین‌های حاشیه دریای مدیترانه را در اختیار داشتند و ارتش روم ، هم قدرتمند بود و هم رعب‌انگیز . خانواده سزار مشهور و مورد احترام بیشتر رومیان بود .

چند تن از خویشاوندان ژولیوس سزار در حکومت به مقامات بالایی برگزیده شده بودند . مثلاً یکی از عموهایش – سکتوس ژولیوس سزار – کنسول بود . روم حکومتی جمهوری یا انتخابی داشت و کنسول‌ها مقام‌های اسمی منتخب بودند . رأی دهندگان سالانه دو کنسول انتخاب می‌کردند . این دو مقام عالیرتبه با توصیه و نظارت سنا دولت را اداره می‌کردند .کتاب « ژولیوس سزار » شرح زندگی و تاریخ فتوحات امپراتوری است که در ١٥ مارس ٤٤ قبل از میلاد به دست تعدادی از سناتورهای مخالف کشته شد و میراثی به جا گذاشت که قابل تغییر نبود .

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

شخصیت باستان … ژولیوس سزار

نویسنده
دان ناردو
مترجم
شهربانو صارمی
نوبت چاپ ٢
تعداد صفحات ١١٢
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر ١٣٩٢
سال چاپ اول ——
موضوع
——
نوع کاغذ ——
وزن ۱۸۶ گرم
شابک
9789643119027
توضیحات تکمیلی
وزن 0.186 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شخصیت باستان … ژولیوس سزار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب بیلی زباله جمع کن

25,000 تومان

معرفی کتاب بیلی زباله جمع کن اثر الکساندر مک کال اسمیت

روزی یک شوک واقعی به بیلی وارد شد. این شوک در صفحات داخلی یک روزنامه بود. در آن صفحه ی روزنامه، عکسی از شهر آن ها چاپ شده بود! ابتدا، بیلی حتی از دیدن آن به خودش بالید، امّا بعد وقتی آنچه در زیر عکس نوشته شده بود خواند، لبخند از صورتش محو شد: «این عکسی از کثیف ترین شهر این کشور است. در آخرین مسابقه، برای یافتن کثیف ترین شهر جایزه ای اختصاص داده بودیم. این شهر با بیش از پانصد رأی از طرف افرادی که قبلا در آنجا بودند بالاترین مقام را آورد. خب، این هم جای خوشبختی است، یا شاید، بدبختی!» بیلی شوکه شده بود. چقدر وحشتناک! این خبر چقدر برای شهرشان وحشتناک و خجالت آور بود! همین طور که گزارش ادامه پیدا می کرد، وضع بدتر هم می شد.

کتاب حماسه ملی ایران

215,000 تومان
معرفی کتاب حماسه ملی ایران یکی از مهمترین تالیفات نولدکه «حماسه ملی ایران» است که بزرگ علوی آن را به فارسی ترجمه کرده است. دیدگاه های مطرح شده در کتاب «حماسه ملی ایران»، ابتدا در جلد دوم کتابی به نام «اساس زبان شناسی ایران» در سال های 1895-1904 به چاپ رسید و سپس در سال 1920 در قالب یک اثر جداگانه در شهرهای برلن و لایپزیک منتشر شد. پس از آن در سال 1930باگدانوف خاورشناس روسی ساکن هند، ترجمه انگلیسی این اثر را منتشر کرد. ترجمه فارسی این اثر در سال 1309، یعنی زمانی که سعید نفیسی کار چاپ و نشر مجله شرق را عهده دار شد، بنا به درخواست وی از بزرگ علوی، از زبان آلمانی به فارسی انجام شد و قسمت هایی از این کتاب در شماره هایی از این نشریه به چاپ رسید. پس از توقف چاپ مجله شرق، سرانجام این کتاب در سال 1327خورشیدی، با پی گیری و توصیه سعید نفیسی برای اولین بار توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد.

ماجراهای علمی 6 … شکسپیر

4,500 تومان
ویلیام شکسپیر در کشوری به دنیا آمد که بازی‌ها ، ورزش‌ها و بازارهای خاص خودش را داشت . از بخت خوب او ، الیزابت – ملکه وقت انگلستان – به هنر نمایش علاقه زیادی داشت . توجه و لطف خاص او به تفریح و سرگرمی ، چه کوچک و چه بزرگ ، او را نزد مردم انگلستان محبوب کرد و همچنین ، صحنه تئاتر را برای نبوغ شکسپیر آماده ساخت . شکسپیر که به شهر آمد ، تئاتر در لندن فعال بود . در طول بیست سال ، ویلیام شکسپیر تئاتری چنان بی‌نظیر به انگلستان ارائه کرد که برایش شهرت و ثروت به ارمغان آورد . نمایش‌های او دل‌های مردم انگلستان را تسخیر کرد ، زیرا این آثار با درونی‌ترین احساسات و عواطف مردم سخن گفتند . شکسپیر همه این‌ها را با سبک و ذکاوتی حیرت‌انگیز انجام داد . افسوس که تاریخ تولد او ثبت نشد ، اما تاریخ غسل تعمیدش در کلیسای هالی ترینیتی را روز چهارشنبه ٢٦ آوریل ١٥٦٤ نوشته‌اند . از آنجا که این مراسم باید ظرف چند روز پس از تولد نوزاد انجام شود ، مورخان ٢٣ آوریل را تاریخ تولد شکسپیر تعیین کرده‌اند . اگر این تاریخ درست باشد ، از آنجا که او در ٢٣ آوریل ١٦١٦ از دنیا رفت ، پس دقیقاً ٥٢ سال زندگی کرد .

زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش

325,000 تومان
معرفی زندگی روزمره در اسپانیای دوره تفتیش «دیوان تفتیش عقاید اسپانیا» سه و نیم قرن تاریخ این کشور را در تاریکی و وحشتی فرو برد که مسیحی و غیرمسیحی، مسلمان و یهودی را آواره ناکجاها کرد؛ جاهایی که نمیدانستند چه سرنوشتی در انتظارشان است. قوانین دیوان تفتیش عقاید را نهاد مقدس وضع می کرد و این نکته کاملا بیانگر قدرت مهیب این دیوان است. در این کتاب از فعالیت های روزمره همه طبقات جامعه اسپانیا روایتی بی طرفانه ارائه می شود. این روایت زمینه های متفاوتی را در بر می گیرد، مثل گرایش های مذهبی، اخلاقیات، تلاش برای معاش و رویارویی های متعدد با دیوان تفتیش عقاید. در هر فصل، به یکی از این جنبه ها پرداخته شده تا نهایتا و در مجموع، تصویری منسجم از جنبه های گوناگون زندگی روزمره اسپانیایی ها و در کل اروپا در اختیار خواننده قرار گیرد. این کتاب را می توان کتابی مهیب درباره دورانی مهیب معرفی کرد.

شخصیت رنسانس … نیکلاوس کوپرنیک

2,800 تومان
گرچه کوپرنیک سراسر دوران شغلی خود را به عنوان یکی از مقامات جزء کلیسای کاتولیک رومی سپری کرد اما بیش از هر چیز به ستاره‌ها علاقه‌مند بود و سراسر عمر خود را صرف پروراندن و تصحیح نظریه کیهانی‌اش نمود که شناخت رایج در این زمینه را از اساس دگرگون کرد . متأسفانه کوپرنیک در همان روزی که کتابش منتشر شد ، درگذشت . او نفهمید نظریاتش در آینده چه غوغایی بر پا خواهند کرد و چگونه مسیر ستاره‌شناسی را برای همیشه تغییر خواهند داد . با وجود این کوپرنیک به مشاهده حرکت ستاره‌ها و سیاره‌ها پرداخت و محاسبات خود را پی گرفت و سرانجام به این یقین دست یافت که زمین به گرد خورشید می‌چرخد . یونانیان و کلیسا اشتباه می‌کردند . هر چند ، در قرن ١٦ ایستادن در برابر کلیسا مشکلاتی جدی به همراه داشت . افرادی که با کلیسا مخالفت می‌کردند گاه مجازات می‌شدند . عده‌ای را می‌سوزاندند ، عده‌ای را سر از تنشان جدا می‌کردند و . . . با وجود اینکه کوپرنیک مخالفت خود را ابراز داشت ، همه محاسبات او نشانگر الگوی جدیدی از جهان بودند . کتاب « نیکلاوس کوپرنیک » به زندگی سراسر حادثه این دانشمند می‌پردازد .

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت