



ضحاک ماروَش
8,000 تومان
اژدها موجودی است ، و به عبارت بهتر ، هیولایی است اسطورهای و پیدایش او نیز همچون هر اسطوره دیگری ریشه در دریافتهای ذهنی انسان از واقعیت دارد . فرضیهای که در این کتاب مطرح میشود و نویسنده کوشیده است در تأیید آن شواهد و دلایلی بیاورد ، درباره معنای اصطلاح اوستایی « اَژی دَهاک » است . مطابق این فرضیه اصطلاح اَژی دَهاک به دو بخش تقسیم میشود : نخست اَژی ، دیگری دَهاک . واژه نخست به معنای جانور دراز خمنده ( یا مار ) و واژه دوم به معنای سوزاننده یا سوزان است .
نویسنده بر این اعتقاد است که همگان اژدها را موجودی میشناسند که آتش از دهانش بیرون میآید اما گاهی در فرهنگ برخی اقوام این هیولا چهره یا چهرههای دیگری نیز دارد . در نقوش مهرهای استوانهای یافت شده در میاندورود ، گاه جانور شگفتانگیزی را میتوان دید به پیکر شیر ، او سر و دستانی مانند شیر دارد و دم و بالها و چنگال پاهایش ، یادآور اجزای بدن عقاب است . این جانور را درحالی تصویر کردهاند که سر خود را به روی زمین خم کرده و از دهانش آتش بیرون میدهد .
در انبار موجود نمی باشد
ضحاک ماروَش
نویسنده |
فرزین آقازاده
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٢٠٨ |
نوع جلد | سلفون |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠٣ |
سال چاپ اول | ١٣٨٩ |
موضوع |
——
|
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | 500 گرم |
شابک |
9789643118778
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
امامت و سیاست (تاریخ خلفا)
کتاب سقوط فرقه دموکرات آذربایجان
من و تو
در بخشی از کتاب من و تو میخوانیم
با بازوهایی حلقهزده دور چوباسکیها ساک کفشها در دست و کولهپشتی به دوش، مادر را دیدم که دور میزد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بیامو روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاهقدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم بهشدت میزد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آنهمه بار جلوِ حرکتم را میگرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشهی دیگر چرخاندم. آن انتها، روبهروی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسیبلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدانها را در صندوقعقب جا میدادند. یک ولوو با یک جفت چوباسکی روی سقفش کنار شاسیبلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، روبهروی دیوار. به چوباسکیها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوباسکیها را روی سقف مرسدس محکم میکردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف میزدند. سومرو میپرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمیآورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچههایی که کمک نمیکردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوباسکیها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوبها و کفشهای اسکی، فشرده میان کارمندان کتوشلواری، مادران و بچههایی که به مدرسه میرفتند، احساس حماقت میکردم. میشد چشمهایم را ببندم و خیال کنم در تلهکابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. میتوانستم بوی کرهی کاکائو را از میان کرمهای برنزکننده بشنوم. میخندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون میآمدیم.تمثیل
کتاب پتش خوآرگر 2: مردی از تبار اژدها
معرفی کتاب پتش خوآرگر 2: مردی از تبار اژدها
کتاب پتش خوآرگر 2: مردی از تبار اژدها نوشتهی آرمان آرین دومین مجلد از مجموعهای به همین نام (پتش خوآرگر) است که بر مبنای اوستا نوشته شده و داستان حول محور نبرد تاریکی و روشنایی میچرخد. این مجموعه برای ردهی سنی نوجوان نوشته شده و از پرمخاطبترین و پرافتخارترین مجموعه کتابهای ایرانی است.
دربارهی کتاب پتش خوآرگر 2: مردی از تبار اژدها داستان کتاب پتش خوآرگر 2: مردی از تبار اژدها چنین آغاز میگردد: در شبی که آسمان به رنگ قیر سیاه بود، سی پاره روشنایی -کمتر یا بیشتر- بر دشتی تیره فرود آمدند. ذرات نور در میانهی آسمان چنان در هم آمیختند که هنگام فرود بر زمین، تنها سه پاره شدند. این سه پاره نور به هیبتی همچون انسان، همراه با دست و پا و سر و تن و البته بالهایی شگفتانگیز از جنس فلز در آمدند. جنس بالهاشان چنان بود که با آنها میتوانستند مهیبترینِ صخرهها را بشکافند و از دل آنها عبور کنند. آن سه پارهی نور، که به شکل سه مرد زیباروی در آمده بودند، در مقابل صفهای آغازین لشکر دیوها ایستادند. حضور نورها همهمهای در قلب سپاهیان تاریکی انداخت و سکوت ظاهری آن شب را در هم شکست. طولی نکشید که دیوها و همهی همقطارانشان آن سه نور فرودآمده را در بر گرفتند و در میان انبوهی از یاران خود محاصره کردند. لحظهبهلحظه حلقهی محاصره تنگتر میشد و تاریکی بیش از پیش سه مرد جوان را در بر میگرفت. بوی تعفن نفس دیوها هر دم بیش از پیش میشد..شهری در سکوت مرگبار
وقتی در اواخر سال ٢٠١٩ ویروس جدید و عجیبی در بزرگترین شهر مرکزی چین ظاهر شد، یازده میلیون نفر سکنۀ این شهر خبر نداشتند قرار است چه بلایی بر سرشان بیاید. اما خیلی زود شایعاتی دربارۀ بیماری جدیدی پخش شد، مخصوصاً از جانب پزشکان. بلافاصله بیماران پشت ورودی بیمارستانها صف کشیدند. در ابتدا مقامات هر گونه نگرانی را رد کردند اما بعد تمام شهر را قرنطینه و مردم را در خانههایشان حبس کردند.
مورونگ شوییچن – یکی از محبوبترین نویسندگان چینی که از سال ٢٠١٣ به دلیل کتابها و مقالات صریحش در نیویورک تایمز توسط رژیم ساکت شده است – از پکن اخبار رسانههای دولتی را دنبال میکرد و در ذهنش نگران بدترین احتمالات بود. سپس در ٦ آوریل ٢٠٢٠، بیسروصدا به ووهان رفت، مصمم بود که ببیند پشت تصاویر قهرمانانه و از خودگذشتگیها و پیروزیهایی که دستگاه پروپاگاندای حزب کمونیست چین پخش میکند چه خبر است و ترس، سردرگمی و رنج مردم واقعی را افشا کند که در نخستین و سختگیرانهترین قرنطینۀ کووید ١٩ جهان به سر میبردند.
شهری در سکوت مرگبار بر داستانهای شگفتانگیز هشت نفر از ساکنان ووهان تمرکز دارد، از جمله پزشکی در خط مقدم، تاجری جدا افتاده از خانواده، داوطلبی که خودش را وقف بیماران و افراد در حال مرگ کرده و یکی از وفاداران حزب که برای هر چیزی توجیهی دارد. اگرچه حزب کمونیست چین تلاشهای زیادی را صرف بازنویسی تاریخ شیوع پاندمی در ووهان کرده است، مورونگ از طریق این روایتهای تکان دهنده و دست اول که به زیبایی نوشته شدهاند به ما میگوید که واقعاً چه اتفاقی در ووهان افتاد و کتاب بیهمتایی را دربارۀ نخستین روزهای پاندمی در اختیارمان میگذارد.
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.