طريق بسمل شدن

150,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:3

همین‏ها، این‏ها، نمی‏بینی‏شان؟

تو نمی‏بینی؟

همه هستند، همه هستند. نمی‏بینی‏شان؟

کفن و قمقمه.

نگاه کن، نگاه کن! «تشنه‏ای، تو تشنه‏ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن!

چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی.

کلاه‏‏خود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب می‏دهد سلام، یکی به آب. یکی به آسمان نیاز می‏برد، یکی به خاک.

یکان‏یکان بروز می‏کنند، از پناه خاک، از شکَفت‏های درّه‏ی هلاک، از حوالی و حدودِ تپّه‏های تاک، تپّه‏ها و تنگه‏های کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‏ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‏ها و خارها.

پوست‏‏پوست‏های خاک می‏شکَفت و می‏شکُفت از آن کسی ـ تنی. تنی که با کفن، تنی که بی‏کفن.

بیرقی به دست یا نشانه‏ای به نوک نیزه‏ای. تکه‏پاره‏ای نشانِ رایتی ـ پاره‏ژنده‏ای؛ ژنده‏ای سیاه، ژنده‏ای سپید، ژنده‏ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هر چه رنگ؛ رنگ‏ها پریده‏رنگ…

 

موجود در انبار

توضیحات

طريق بسمل شدن

نویسنده
 محمود دولت‌آبادی
مترجم
—-
نوبت چاپ 9
تعداد صفحات 133
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ —-
وزن 0 گرم
شابک
9789643625276

 

حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “طريق بسمل شدن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

قلبي به اين سپيدي

240,000 تومان

معرفی کتاب قلبی به این سپیدی اثر خابیر ماریاس

رمان قلبی به این سپیدی، که موفق به کسب جایزه ی ایمپک دوبلین شده و شاهکار خابیر ماریاس به حساب می آید، رمانی نفس گیر درباره ی رازهای خانوادگی است؛ اسراری که قدرت و تأثیر بی رحمانه ی اتفاقات گذشته را به ذهن متبادر می کنند.
خوان، چیزهای بسیار اندکی از باطن زندگی پدرش، رانز، می داند؛ اما وقتی که ازدواج می کند، شروع به مرور دوباره ی اتفاقات گذشته کرده و روی اطلاعاتی که قلبا علاقه ای به دانستن آن ها ندارد، عمیق می شود.
رازداری و پنهان کاری [آسودگی، تاوان و حتی قبح آن]در سراسر این رمان به چشم می خورد. رمان قلبی به این سپیدی، به گونه ای به داستانی ضدکارآگاهی درباره ی سرشت و ذات انسان تبدیل می شود.
فتنه و توطئه، گناهان یک پدر، فریبکاران و راستگویان، ازدواج و تداوم عجیب خشم و خشونت: ماریاس در رمان قلبی به این سپیدی، به مسائل عمیق انسانی پرداخته و تاوان و هزینه ی تردید و بلاتکلیفی را به تصویر کشیده است.
سفارش:0
باقی مانده:1

جامعه شناسی خانواده ایرانی

5,500 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی به عنوان منبع کمکی درس «جامعه‌شناسی خانواده» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.

فهرست:

پیشگفتار مقدمه فصل اول: مفاهیم و نظریه‌ها فصل دوم: خانواده و مدرنیته فصل سوم: تاریخچه خانواده در ایران فصل چهارم: ویژگیهای خانواده در ایران معاصر فصل پنجم: ازدواج و مسائل آن فصل ششم: چالشهای اساسی پیش روی خانواده فصل هفتم: ارتباط بین نسلی و خانواده ایرانی فصل هشتم: حاصل سخن منابع در پایان هر فصل خلاصه درج شده است.

لوتا پیترمن 1/ گوش تا گوش، خرگوش

87,000 تومان

معرفی کتاب لوتا پیترمن 1 اثر آلیس پانترمولر

داستانی بامزه و خنده دار درباره ی دختر بازیگوشی به نام لوتا پیترمن که از فلوت هندیش متنفر است و آن را مسبب تمام مشکلاتش می داند. لوتا برای داشتن یک حیوان خانگی تصمیم به پول درآوردن می گیرد، او فلوتش را بی اجازه برای فروش می گذارد، در قبال نگهداری از سگ خانم زگبرشت، طلب پول می کند و بسیاری کارهای دیگر که علاوه بر خودش دیگران را نیز به دردسر می اندازد.
تقدیم به همه‌ی آن‌هایی که وقتی کتاب را ورق می‌زنند، می‌خواهند از خنده ریسه بروند:

مجموعه‌ی لوتا پیترمن، دختر پردردسر

اسم من لوتا است، ده ساله و خیلی طبیعی. از پدر، مادر و برادرهایم که خیلی طبیعی‌ترم. به خاطر همین اصلا نمی‌فهمم دلیل این اتفاق‌های عجیب‌و‌غریب اخیر چیست. مثلا همین که سر کلاس آن جمله‌های خجالت‌آور روی تخته نوشته شد، یا اینکه غذای موردعلاقه‌ام یک دفعه مزه‌ی کلم بروکسل گرفت.

عق!

و آیا این اتفاق‌ها به فلوت هندی‌ای که مامان بهم کادو داده ربط دارد؟ تازه من اصلاً برای این داستان‌ها وقت ندارم چون باید حیوان خانگی موردعلاقه‌ام را پیدا کنم و برایش حسابی نقشه کشیده‌ام. البته اگر این فلوت فلان‌فلان‌شده بگذارد!

سفارش:0
باقی مانده:1

آرو شا 1/ آرو شا و پایان زمان

89,000 تومان

آرو شا دختری هندی است و با مادر باستانشناسش در موزهی هنر باستان زندگی میکند.

او برای اینکه پیش دوستانش کم نیاورد، گاهی دروغ میگوید و داستان سر هم میکند.

یک روز دوستانش به موزه میآیند تا تهوتوی ماجرای چراغ نفرینشده را که از آرو شا شنیدهاند، درآورند...

آیا سرانجام داستانهای آرو شا واقعیت پیدا میکند؟

آیا وقتی که او به چراغ نفرینشده دست میزند و جهان از حرکت میایستد، باز هم نباید حرفهای او را باور کرد؟

 

اگر دیو باستانی بیدار شود و همه درجا متوقف شوند، آیا باز هم حرفهایش باورکردنی نیست؟

ماجراهای هاپو 6

1,500 تومان
در این شماره از مجموعه "ماجراهای هاپو "سه داستان مصور و رنگی برای گروه سنی "الف "و "ب "به طبع رسیده است . داستان‌ها عبارت‌اند از" :گرفتن رد پا"، "غذای اسب "و "سیاره‌مان را نجات بدهیم ." در نخستین داستان، هاپو برای "دودو "(پسربچه صاحبش) نقش اسب را بازی می‌کند و با بستن یک گاری کوچک به خودش، "دودو "را سواری می‌دهد " .دودو "هم برای هاپو مقداری علف می‌آورد تا بدین طریق کار او را جبران کند .

من از گوراني ها مي ترسم

76,000 تومان
در بخشی از کتاب من از گورانی‌ها می‌ترسم می‌خوانیم: چی می‌شد اگر دعوتش را قبول می‌کردم و یک روز صبح، صبحانه را با او می‌خوردم؟ چرا نباید این کار را بکنم؟ از چی می‌ترسم؟ چرا این ترس لعنتی ولم نمی‌کند؟ مگر نه اینکه حالا آزادم؟ مگر نه این‌که حالا برای بهداشت اخلاقی جامعه خطری ندارم؟ از اول هم خطری نداشتم. زن‌های زشت، زن‌های معمولی، هیچ‌وقت برای جامعه خطر ندارند. من زشت نبودم اما خوشگل هم نبودم. معمولی بودم. معمولی شدم، بعد از آن‌که دانشجو شدم و آن بینی صدمنی را عمل کردم. من کپی پدرم بودم، پوست سبزه، دماغ بزرگ و پیشانی بلند را از او به ارث برده بودم. مادر هیچ‌چیز به من نداده بود. به بقیه‌ی بچه‌ها چیزی داده بود اما به من دریغ از یک انگشت پا. حتم ابراهیمِ خیابان‌گز‌کن چشم به ثروت پدرم داشت که آمد خواستگاری‌ام، وگرنه من انتخاب یکی‌مانده‌به‌آخرش بودم. عاشقش نبودم. چه‌طور می‌توانستم عاشقش باشم وقتی به تعداد زیادی از دخترهای دبیرستان جلال آل‌احمدِ گوران پیشنهاد ازدواج داده بود و من آخری‌شان بودم؟ با این‌همه خوشحال بودم که یک نفر به خواستگاری‌ام آمده. بختم باز شده بود و همین برایم کافی بود. به دکتر می‌گویم: «من از گورانی‌ها می‌ترسم.» می‌گوید: «چرا؟» «به خاطر شلاق زدن یه هم‌مدرسه‌ای و شریک‌جرمش تو اون سال‌ها.» کلاس اول دبیرستان بودم، پانزده سالم بود و عاشق احسان شیخ‌خانی شده بودم که خانه‌شان روبه‌روی خانه‌مان بود. می‌دانستم شیخ‌خانی‌ها از ملاکین آن اطراف هستند و برای خودشان اسم‌ و رسمی دارند. پدر احسان به نظرم در اداره‌ی کشاورزی، آب، برق، یک همچین جایی کار می‌کرد، رئیس اداره بود انگار. تمام سال‌هایی که در آن خانه بودیم، حتی یک بار من خانه‌شان را ندیدم. آن‌ها از ما هم خاص‌تر بودند. اما صبح‌به‌صبح پسرِ سر‌ به زیر و قد‌بلندشان را می‌دیدم که کیف به دست به دبیرستان می‌رفت، از من بزرگ‌تر بود. من عاشقش شده بودم و او چنان‌ که بعدها فهمیدم عاشق رودابه بود که خویش‌شان بود.